سوره سینما – محمدرضا شهبازی : روز اول جشنواره فیلم فجر در برج میلاد کاملا قابل پیش بینی آغاز شد. یعنی همانطور که اسم دولت که «تدبیر و امید» است انتظار میرفت، و همانطور که انتظار میرفت فیلمسازها به درخواست سال قبل رییس جمهور برای ساخت آثار امیدوارکننده گوش داده باشند، روز اول در نهایت بیتدبیری و بینظمی و فیلمهای پر از ناامیدی و مرگ و خیانت آغاز شد! یعنی اکر فیلمسازها در همان مراسم بلند میشدند و میزدند توی گوش رییس جمهور و میگفتند امکان ندارد که به حرف تو گوش کنیم، بیشتر به رییس جمهور احترام گذاشته بودند تا اینکه این فیلمها را بسازند. بگذریم، دیروز موفق شدیم سه فیلم «گیتا»، «نقطه کور» و «در نیمه شب اتفاق افتاد» را ببینیم.
گیتا
گیتا فیلم بدی نبود. یعنی بنده خدا تقصیری نداشت. هر فیلمی را بعد از دو ساعت علافی و هی نمایش داده نمیشود، میشود بروی ببینی و وسطش هم سیدی خش داشته باشد و فیلم بپرد و… ، بعید است ازش خوشت بیاید. گیتا فیلمی بود که همه این بلاها سرش آمد. به همین دلیل هم مریلا زارعی بنده خدا هرچقدر توی فیلم خودش را زد، ناله کرد، ضجه زد، چشمهایش گود افتاد اما نتوانست کاری کند که مخاطب مسئله او را و بحران هویتی او را باور کند. میبینید تو رو خدا؟ سی دی را تمیز نمیکنند، زحمت ۵۰ نفر عوامل فیلم را هدر میدهند!
نقطه کور
اگر مسئولان شهری این فیلم و امثال آن را ببینند تصویب میکنند که از این به بعد هر خانهای به ازای هر ۱۰ متر زیر بنا، باید ۱۰ متر هم بالکن داشته باشد! نمیدانم چه بدبختیای است که هر فیلمی درباره خیانت و مشکلات زناشویی ساخته میشود باید یک بالکن در فیلم باشد تا مرد وقتی همسرش را کتک زد برود آنجا سیگار بکشد. بابا درست است که سیگار کشیدن در فضای بسته ضرر دارد اما نه دیگر تا این حد! بعد هم توصیه حقیر به سازندگان نقطه کور این است که بهتر بود بجای اینهمه هزینه کردن و یک فیلم از روی چندین فیلم مثل سعادت آباد و… ساختن، تکههایی از همان فیلمها را به هم میچسباندند و نشان میدادند. هم تجدید خاطرهه میشد و هم احتمالا در افتتاحیه یا اختتامیه جشنواره بعنوان یک کلیپ پخشش میکردند!
ضمنا عارضم که بابا بخدا ما خودمان این کاره ایم! الان دیگر در هیچ پشت ایست و بازرسی ماشینی که یک آقا و خانم با دختر بچهشان توی ماشین هستند را نگه نمیدارند! خب وقتی یکبار توی ایست و بازرسی جلویت را نگرفتهاند، مجبوری توی فیلمت بچپانی این سکانس را! دکمه مخلوطکنت را بزن اخوی!
در نیمه شب اتفاق افتاد
چند دقیقه اول این فیلم را که دیدیم دلمان خوش شد که در این یکی دیگر خبری از بدبختی نیست و قرار است بزن و بکوب باشد و آواز و … اگرچه ما اهلش نیستیم و فوق فوقش در تاکسی چیزهایی شنیدهایم اما خب چه اشکالی دارد بقیه آخر شبی یک کم حال و هوایشان عوض شود که ناگهان دقیقه هشتاد طرف زرتی افتاد و سرش خورد به پله و مرد! بیا.. اینهم تاکسی امشب ما! بخدا انقدر توی فیلمهای ایرانی یکدفعه طرف با یک هل کوچک افتاده و سرش خورده به لبه پله و مرده، که توی خیابان هم هر وقت پله میبینیم پس سرمان درد میگیرد! یک کم تنوع، یک کم ابتکار… اینهمه راه برای مردن هست خب! اگر قرار بود هر کس را که هل دادند سرش بخورد به لبه پله و بمیرد که خود ما تا حالا هفت بار مرده بودیم و ۱۱ بار هم قصاص شده بودیم!
ضمنا آخرین حرف خانم رابعه اسکویی در سینمای ایران را در این فیلم از دست ندهید!