سوره سینما – سجاد مهرگان : ایدهای نچندان نو و فرمی بسیار عقب افتاده و کند که از حجم تریلر و اکشن فیلم بسیار کاسته است. دکوپاژ صحنه های تعقیب بسیار مبتدیانه طراحی شدهاند و حتی سکانس حمله میلاد کی مرام به خانه تیمی در میزانسن و دکوپاژ پاستیشی است از سکانس پایانی راننده تاکسی که رابرت دنیرو با عینک و سرتراشیده و کاپشن سبز-اینجا کی مرام بجای کناره های سر، وسط سر را تراشیده بود- بخاطر انتقام گرفتن تبدیل به موجودی می شود که هیچ کس انتظار ندارد.
اما اسکورسیزی قهرمانش را تا پای مرگ می برد اما در نهایت طبق اصل نجات قهرمان- قهرمانی که بمیرد فایده ای ندارد- دنیرو را زنده نگه می دارد، و تبریزی کی مرام را می کشد چون قهرمانش نیست، اصلا در این فیلم هیچ کسی هیچ چیزی نیست، غیر از لانگشات تهرانی که به صورت ترجیع بند بعد از هر صحنه می آید.
کارگردان بر روی تپه ای شبیه ماموران اطلاعات فیلمش نشسته است و دوربینش را به سمت دعوای آسمان و زمین گرفته است تا ببیند عاقبت نتیجه چه می شود، نه تعریفی برای تهران می کند و گزارهای پیرامون انقلاب و جنگ بیان میکند، نه مشخصاتی از آدمهای قصه رو می کند و نه شخصیت مینا و دلیل سُر خوردنش به سمت منافقین را دراماتیزه می کند، نه عشق کی مرام جا می افتد و نه نفرت منافقین، شخصیتهای اضافی هم که بسیار- دختری که سالاد درست می کند در خانه تیمی و پیر و مرد و فرزندش در تلفن خانه که فوکوس دوربین رویشان قرار می گیرد- همین تلفن خانه پر از ایراد فرمی هست ، وقتی مینا سوسکی وا زیر پا له می کند باید زمانی که در تنگنای قصه و اتاق ( کابین تلفن ) قرار می گیرد با دکوپاژ خوب و هوشمندانه تمام زندگی اش زیر پا له شود اما کارگردان با بی سلیقگی تنها به نگاه از بالای دوربین و بازی سایکوی مینا ساداتی رضایت داده است که مفهوم مورد نظر را نمی رساند.
جز این اما فیلم سرشار از طعنههای کلیشهای همیشگی تبریزی هم هست. از میلاد کی مرامی که در صحنه های اول با قاب بندی شبیه کلیشه ورود شهدا از در (گل شمعدانی و نور سبز و داتیزه شده روی صورت) وارد خانه می شود در حالی که از کمک به مردم جنگ زده و زیر آوار مانده آمده است اما لکههای بنفش روی پیرهنش ریخته شده تا سکانس دفتر فتو ناطقی که دوربین روی شانهای گرفته می شود که در بکگراند زمانی که کی مرام می گوید؛ «هرچی بنویسم اینا یه ایرادی میگیرن» قاب اصلاح می شود روی عکس حضرت امام. چرا روزنامه اول داستان و تیتراژ تاریخ ندارد؟ غیر از این است که کارگردان به دنبال شبیه یابی تاریخی شرایط بحران و آوار و تهران و بولتن محرمانه است؟