به گزارش سوره سینما، این عبارت «شما ایدئولوژیک حرف میزنید» به خیلی جاها سرایت کرده است. در دانشگاه حضرت استاد در صورت اشارت مقاله به کتب دینی و رفرنس دانشجو به این متون میگوید: «آقا علمی حرف بزنید، اینقدر ایدئولوژیک نباشید». در سیاست هم ایضا. در اقتصاد هم وقتی از «قرضالحسنه» و «خمس» و «زکات» حرف به میان میآید همین قصه است. در هنر و سینما هم بیچاره کردهاند«کارگردانهای واقعیساز» را از بس گفتهاند: «فلان کارگردان ایدئولوژیک فیلم میسازد».
اصلا کسی میداند ایدئولوژی چیست؟ آیا «ایدئولوژی» صرفاً چماق است برای بیاعتبار کردن آنچه در واقعیت هست و اعتبار بخشیدن به آنچه فقط در عوالم روشنفکری یافت میشود؟ این لفظ چرا از دهه ۵۰ به دهه۹۰ منتقل شده است و برخی هنوز در گیر و دار انتخاب نوع «چپ بودن» هستند؟
اولا که نه دین در ایدئولوژی خلاصه میشود و نه دین ایدئولوژی است. ایدئولوژی چیزی مدرن است که استعمالش هم مربوط به دوره جدید اروپاست و این لفظ را درباره اعتقادات و باید و نبایدهای اومانیستی بهکار بردهاند و میبرند نه درباره دین. این تعبیر «ایدئولوژی» توسط هرکه به ادبیات سیاسی منتقل شده، «بد» منتقل شده است و البته بیسوادهای همیشه منتقد، همین تعریف ناقص و «به درد نخور» از ایدئولوژی را به کار میبندند تا به واسطه زیر سوال بردن «ایدئولوژی»، «دین» را تضعیف کنند. در هر صورت این روزها منتقدان در عرصه سینما تلاش میکنند فیلمهایی را که منطبق بر خواستها و مطالبات اقلیت روشنفکری نیست با چماق «ایدئولوژی» مورد هجمه قرار دهند. اینطوری است که در روزهای اخیر به مناسبت جشنواره، آنچه بر پرده سینما میرود، زاییده همین توهماتی است که در جهان شبهروشنفکری میگذرد. سینما به «خاطرهسازی» تبدیل شده است. به این معنا که آنچه در میان قاعدین سینمای واقعی مطرح است، تلاش برای ساختن فیلمهایی مبتنی بر «خاطرات شخصی» است نه واقعیتهای جامعه.
اما به ناگهان چه اتفاقی میافتد که همین جریان با سردست گرفتن «مردم» و با شعار «مردم» به مخالفت با فیلمهای پرطرفدار میپردازند؟ واقعیت این است که پس از انقلابی که پس از فروش خیرهکننده فیلمهای دهنمکی در اواخر دهه۸۰ اتفاق افتاد، جامعه روشنفکری مات و مبهوت ماند. پس از قهر چندین و چند ساله مخاطب از سینما، این «اخراجیها»ی یک کارگردان تازهوارد بود که کارگردانهای پردبدبه و کبکبه را به حیرت «هجوم مخاطب» واداشت. چندسالی گذشت و هیچکدام از روشنفکران پاسخ ندادند که آیا میدانند دلیل فروشهای خیرهکننده دهنمکی چیست یا خیر؟ و تنها او را به واسطه اینکه وارد سینما شده است، مورد ارزش داوری منفی و فحاشیهای بعضا عجیب قرار میدادند. این ماجرا آنقدر ادامه پیدا کرد که به اعتراض رسمی حاتمیکیا در یک برنامه تلویزیونی منجر شد و او گفت: متاسفانه تحلیل در سینمای ایران وجود ندارد. کسی نیست بیاید بگوید چرا فیلمهای دهنمکی فروش میکند. مدام متلک و کنایه نثار او میشود. بهتر است به جای تحقیر دهنمکی و توجه به عقبه سیاسی او، فیلمهایش را بررسی کنیم ببینیم چرا فیلمهای او اینقدر محبوب است.
این روزها اما اتفاق عجیبی افتاده است. معترضان به سینمای مردمی از ابتدا تاکنون که فقط به عشق معناگرایی عوالم شخصی و بیتوجهی به مخاطب عام فیلم ساختهاند و اینگونه فیلمها را تبلیغ میکنند با شعار اشتباهی و بدون مصداق و عینیت «مردم»، به یک فیلم مردمی حمله میکنند. میگویند«مردم» در بادیگارد حضور ندارند و میپرسند بادیگارد «ما» کجاست؟! خندهدار است اما میگویند.
اخبار جشنواره و سینماهای مردمی را که پیگیری کرده باشید، از سروکول سالنهای اکران، برای «بادیگارد» حاتمیکیا مخاطب سرازیر میشود. مخاطبانی که همه «مردم» هستند و کمتر قرابتی با تارکوفسکی یا هیچکاک دارند. مردمی که مخاطب سینمای حاتمیکیا هستند، مخاطب سینمای دفاعمقدس هستند و آمار جشنواره و اکرانهای مردمی نشان داده است بهرغم هجوم رانتی و دولتی سینمای روشنفکری به جشنواره بازهم فیلمهای سینمای دفاعمقدس و جریان منتسب به انقلاب در میان پرطرفدارها و در صدر پرمخاطبها هستند و از تماشاگران خود نمره «عالی» دریافت کردهاند. به نظر میرسد لازم باشد امسال در میان جوایز جشنواره جایزه «خندهدارترین ژست» را به مخالفان «بادیگارد» بدهند. کسانی که با ژست «ایدئولوژی روشنفکری» به سینمای مردمی برچسب «ایدئولوژیک» میزنند، خود نشان دادهاند بسیار خشک، متحجر و ایدئولوژیک تشریف دارند! خود حاتمیکیا دیروز حرف جالبی زد: طرفداران «آیتالله هیچکاک» از همه ایدئولوژیکترند!
منبع: وطن امروز
البته فکر نکنم مسعود فراستی اینطور آدمی باشه . فراستی خودیه . بقیه چرا اما فراستی رو شک دارم
با عرض سلام و خسته نباشید؛
باید در تآیید نظر نویسنده که نوشته اند:” … ایدئولوژی چیزی مدرن است که استعمالش هم مربوط به دوره جدید اروپاست و این لفظ را درباره اعتقادات و باید و نبایدهای اومانیستی بهکار بردهاند و میبرند نه درباره دین…” عرض کنم که ایدئولوژی، اصولا ، اگر نخواهد ضد دینی باشد، قطعا باید غیر دینی باشد – بخصوص وقتی پای ادیان ابراهیمی، از جمله اسلام به میان بیاید – آنوقت چطور می شود که به یک انسان مسلمان که دارد نظر اخلاقی “دینی -اسلامی ” خودش را درمورد چیزی می گوید، گفت که :”شما ایده ئولوژیک حرف می زنید”. در حالی که در چنین موردی باید بگوید که :” شما، دارید دینی – اسلامی حرف می زنید”. یعنی چه؟ یعنی اینکه معیار “اخلاق” ی مورد نظر شما که “دینی- اسلامی ” است، با معیار اخلاقی مورد نظر من که مثلا انسانی- هو منیستی- است فرق دارد! آنوقت، یک کارگردان مسلمان نمی تواند بگوید که :” ای بابا! من یک کارگردان واقعی سازم، من دارم از اخلاق واقعی حرف می زنم! تو چرا پای اسلام را به میان می کشی؟!”. چون، اخلاق واقعی با تعریف انسانی- هومنیستی- با اخلاق واقعی با تعریف دینی – اسلامی، فرق دارد. به همین دلیل است که ما، وزارت ارشاد داریم. وزارت ارشاد، یعنی جائی که ما را به سوی اخلاق واقعی اسلامی هدایت می کند. مگر نه اینکه اسلام برای همه چیز تعریف دارد؟ برای حقیقت، برای واقعیت، برای انسان، برای حیوان، برای مبدا و مقصد و مقصود جهان، برای علم، برای تجارت، برای سیاست، برای فرهنگ، برای هنر، برای سینما ، برای تئاترو… چندی پیش ، به طور اتفاقی یکی از برنامه های “هفت “سال گذشته و شاید هم قدیمی تر را میدیدم که میهمان برنامه یک فرد روحانی بود و بسیار هم مسلط بر مباحث مربوط به سینما و از آنجائی که مجری برنامه به دلیل نوع موضعگیری روشنفکرانه ای که در تقسیم میان سینمای دینی و نوعی دیگر از سینما گرفته بود و روحانی محترم آگاه بود که پس از انقلاب بنام سینمای دینی چقدر فیلم بی ارزش ساخته شده بود، او را در موضع دفاعی قرار داده بود که مدام بر این امر تاکید داشته باشد که به مجری محترم گوش زد کند که آقاجان! سینمای دینی – اسلامی، یعنی سینمای تفکر، یعنی سینمای واقع بین، حقیقت جو، یعنی سینمائی که در ضمن آنکه به واقعیت این جهان و انسان نظر دارد ، ولی قصدش بالا کشاندن انسان است به مدارهای دیگری از هستی و…
بازگردم به سینمای ” ایده ئولوژیک” که در گوهر، ضد دین و یا در شکل مثلا دموکراتیکش، غیر دینی است و سینمای ” دینی- اسلامی” . و اینکه چه بخواهیم و چه نخواهیم، از آنجائی که جهان ،کشور ما را به نام ” جمهوری اسلامی ایران” می شناسد، هر محصولی ” مادی و یا معنوی”ای که در این کشور حاصل شود، باید از فیلتر ، معیارهای ارزشی مشترک گوهر “جمهوری، اسلامی و ایرانی” گذرانده شده باشد . تا هویتی جاندار و یگانه بیابد برای نهادینه شدن در “من جمعی ” امروز ما “و رساندن آن به ” من جمعی” فردا.
و اما در مورد اینکه نوشته اید:” …حاتمیکیا در یک برنامه تلویزیونی گفت: متاسفانه … کسی نیست بیاید بگوید چرا فیلمهای دهنمکی فروش میکند…” باید عرض کنم که دلیل علاقه ی مردم به کارهای آقای ده نمکی، و آقای حاتمی کیا ، این است که کارهای این دوبزرگوار ، به “گوهر” ایرانی هستند. کارهای آقای حاتمی کیا، کارهای” ایرانی- آرمانی- رزمی ” و کارهای آقای ده نمکی،کارهائی “”ایرانی – ایمانی- بزمی” هستند. عرض کردم ، به “گوهر!”؛ گوهری با هفت هزار سال سابقه ی تاریخی ای که …. چونی و چگونگی آن در حوصله ی این لحظه نگنجد و می گذارم برای وقتی که قسمتش شود. فقط به این نکته اشاره کنم که کارهای دیگری هم که توانسته اند با استقبال تماشاچی رو به رو شوند، به دلیل حضور همین “گوهر” ایرانیت آن ها است که در اینجا می توانم به ” شهر موش ها ی ۲″ که یکی از آن نمونه ها است اشاره کنم تا بدانید که غرض من از گوهر ایرانی، چیزی نیست که بشود آن را در طبقه ای گذاشت و یا به ظاهر آثار نسبت داد. و چیزی هم نیست که آموختنی و تقلید پذیر باشد. یا هست و یا نیست. نوری است که از دل تاریخ این فلات جادوئی می آید و گاهی، در جائی ، بارقه ای از آن در دل جوینده ای می نشیند. در دل جوینده ای از اهل هنر، جوینده ای از اهل دین و یا جوینده ای از اهل علم.