سوره سینما – محمدرضا شهبازی : گفتیم از آنجا که هفت عدد مقدسی است، در روز هفتم جشنواره دیگر برویم یک فیلم هنر و تجربهای هم ببینیم. «سینما نیمکت» را دیدیم. این فیلم مروری گذرا بود بر بیش از ۱۰۰ فیلم تاریخ سینمای جهان. اگر شما هم از این فیلمها خاطر دارید، حتما سینما نیمکت را ببینید. خود فیلم چطور بود؟ انتظار داشتید چگونه باشد؟ هنر و تجربه بود دیگر! بله… میگفتم… در این فیلم مروری شده بود بر…
در فحش دادن به پدرها اسراف نکنید!
فیلم بعدی «دختر» بود. فیلمساز در این فیلم بعد از به گند کشیدن یک پدر تاکید کرد که البته او گناه دارد و حالا انقدر هم بد نیست و در فحش دادن به پدرهای ریشو، مذهبی، دارای سابقه جبهه و نمازخوان نباید خیلی هم اسراف کرد!
بمون توی خماریش!
فرض کنید یک روز دارید توی خیابان راه میروید. بعد یک نفر میپرد جلوی شما میپرسد «به نظر شما اعتیاد جرم است یا بیماری؟» شک نکنید که باید بگویید بیماری، چون اگر بگویید جرم سریع خفتتان میکنید و میبرد توی سینما مجبور میشوید هشتاد نود دقیقه یک فیلم تلویزیونی به نام «خماری» را توی سینما ببینید تا از عمق جانتان بفهمید اعتیاد بیماری است نه جرم! تازه از ما نپرسیدند و بردند نشاندند خماری را نشانمان دادند!
شیرتان را وسط خیابان بشویید!
فیلم آخر روز هفتم جشنواره در برج میلاد، «مالاریا» بود. بعضیها اعتقاد دارند اگر بیشتر فیلمهای امسال درباره تنهایی انسان معاصر بودند، مالاریا درباره تنهایی نسل معاصر بود! اما به نظر حقیر مالاریا اتفاقا فرصتهای پیش روی نسل معاصر را نشان میداد و به آنها گوشزد میکرد که «بدبختا! دیگه از این بیشتر چی میخواید؟!» در واقع این فیلم نشان میداد که چطور میتوان با یک موبایل – یا فوق فوقش هندیکم – رفت توی خیابان و فیلم ساخت. بالاخره وقتی فیلمساز آنقدر ملت را خر فرض کرده که نشان میدهد یک نفر وسط شهر توی روز روشن دارد «شیرش» را با شلنگ آب میشوید –شیر واقعی ها! ای اینها که توی راز بقا نشان میدهند!- حتما شما هم حق داری آنقدر سینما را خر فرض کنی که به ملت بگویی میشود با یک موبایل در آن فیلم ساخت دیگر!