سوره سینما – محمدرضا شهبازی : نهمین روز جشنواره فیلم فجر در برج میلاد برای ما با فیلم «لاک قرمز» شروع شد. به نظر بنده هیئت انتخاب جشنواره باید حواسشان باشد فیلمهای تکراری را راه ندهند. وقتی فیلمهایی در جشنواره بودهاند که بدبختی و فلاکت را به نحو بهتری به تصویر کشیده بودند، واقعا چه نیازی به حضور لاک قرمز در جشنواره بود؟! هرچند واقعا فیلمساز در لاک قرمز هم تمام تلاشش را کرده بود اما خب به نظرم هنوز یکی دو تا بدبختی را جا انداخته بود. اگر پدر خانواده قبل از مرگ یک چک بیمحل هم کشیده بود و بعد از مرگش طلبکارهایش هم میآمدند و داد و هوار میکردند، یا اینکه پسر کوچک خانواده هم مورد آذار و اذیت جنسی قرار میگرفت و عصبانی میشد، دیگر بدبختی کامل میشد و ما شاهد یک خانواده تراز ایرانی میبودیم!
البته شنیده شده که ریوزو -همسر اوشین- بعد از دیدن این فیلم و برخی فیلمهای دیگر جشنواره آمده توی خواب اوشین و گفته من اگر این زندگیهای نکبت ایرانیهای را در جشنواره فجر دیده بودم، غلط میکردم خودشکی کنم!
وحدت بالکن و سیگار و خیانت!
«خانهای در خیابان چهل و یکم» فیلم بعدی بود که تا نصفه دیدیم! من مطئنم اگر «پله»، «بالکن» و «انباری» را از خانهها و مغازههای ایران حذف کنیم، تولیدات سینمای ایران نصف میشود! اگر پله نباشد، دیگر سر بازیگرها به محض کوچکترین هُل بخورد به گوشهی کجا و بمیرد؟ اگر انباری نباشد، دیگر بازیگرها وقتی دست به یقه میشوند در کدام تاریکی فرو بروند و جز صدا چیزی بگوش نرسد تا بعدا بفهمیم که آنجا یک نفر دیگری را کشته؟ و اگر بالکن نباشد بازیگرها بعد از اینکه با همسرشان سر موضوع خیانت دعوایشان شد، کجا بروند به افق زل بزنند و سیگار بکشند؟!
جالب اینکه امسال دو فیلم «نقطه کور» و «عادت میکنیم» که موضوع هردویشان خیانت بود، هر دو در یک خانه فیلمبرداری شده بودند و بازیگرها میرفتند توی یک بالکن و سیگار میکشیدند!
قرار بود درباره «خانهای در…» طنز بنویسیم اما… گفتم که، تا نصفه دیدیمش، اگر دو تا ژلوفن خورده بودیم تا انتها میدیدیم اما یک ژلوفن بیشتر از دقیقه ۴۰ جواب نداد… ببخشید!
اقتباس کن عمو ببینه!
آخرین فیلم روز نهم «خشم و هیاهو» بود. این فیلم اسمش از روی رمانی نوشته ویلیام فالکنر برداشته شده بود اما خودش از صفحه حوادث روزنامههایی که به پرونده «شهلا جاهد» پرداخته بودند، اقتباس شده بود! البته در آن اقتباسهایی از فیلم فاخر «آواز قو» هم دیده میشد! کلا فیلمساز خوب اقتباس کرده بود… انقدر خوب که واقعا در میماندی اگر شهلا جاهد نزده بود یک نفر را بکشد، فیلمساز چه ابتکاری در طراحی صحنهها میخواست بکار ببندد!
حالا آدم کپی کاری کند عیبی ندارد، عین داستان و حتی جزئیاتش را از یک ماجرای واقعی کپی کند عیبی ندارد اما دیگه نباید توهین کنه به مخاطب که! کپی کردی نوش جونت دیگه چرا فحش میدی؟! فیلمساز اول فیلمش نوشته که «این یک داستان غیر واقعی است و هرگونه شباهت اتفاقی است» و رسما به شعور مخاطب خندیده! ببین عمو جان… اگر نمیدونی بدون… یه مدت توی این مملکت صفحه حوادث روزنامهها که هیچ، حتی روزنامههای دنیای ورزش و اقتصاد پویا و صنعت خودرو و آشپزی آسان و موفقیت فردا هم تیتر یکشون شهلا جاهد بود! اونوقت انتظار داری ملت نفهمن که فیلمت کپی از اونه؟ ای بابا!