سوره سینما – یاسر فریادرس : فیلمهای جشنوراه سی و چهارم فجر را میتوان از زوایای مختلف فرمی و محتوایی واکاوی نمود و بر اساس آن حاصل یک سالهی جریان سینمایی کشور را بررسی کرد.
اما یکی از موضوعات جالب توجه در فیلمهای امسال که از تماشای تمام آثار در بازهی زمانی کوتاه به خوبی هویدا و نمایان است تصویری است که سینمای ایران از مردها- پدر/ همسر/ برادر- ارائه میدهد. تصویری که شاید نشانهای باشد از رویکردهای به شدت فمنیستی سینمای ایران.
در یادداشت پیش رو به تصویر کاراکترهای پدر/ همسر/ برادر به عنوان مهمترین نقشهای مردانهی سینما در برخی فیلمهای جشنواره سیوچهارم پرداختهایم که میشود از نتیجه این بازنمایی و مقایسه آن مثلا با تصویر همدلیبرانگیز و دوستداشتنی پدر در سینمای غرب از جمله هالیوود به برداشتهای مهمی از سینمای ایران رسید.
خشم و هیاهو:
فیلم هومن سیدی که بدون نامزدی در بخش کارگردانی، جایزه ویژه هیئت داوران را در این بخش در جشنواره فجر گرفت، با محوریت ماجرای جنجالی شهلا جاهد و نگاهی به محصولات تولیدشده از این اتفاق از جمله؛ مستند کارت قرمز، تصویری منزجرکننده از مرد نقش اول فیلم و در مقابل تصویری مظلوم از زن قصه ارائه میدهد. مردی عصبی که مثل آب خوردن خیانت میکند و دروغ میگوید.
مردی که نه به همسرش وفادار است- برعکس همسر- و نه به زنی که با او در ارتباط است و پس از قتل همسر به راحتی سر دختر راه کلاه میگذارد و او را به عنوان قاتل معرفی میکند.
بارکد:
«بارکد» مصطفی کیایی از جمله فیلمهای پربیننده امسال بود که البته اصرار عجیبی هم بر عبور از خط قرمزهای اخلاقی داشت و میتواند به عنوان یک نمونه مثالی از میزان شوخی جنسی در یک فیلم مورد بررسی قرار گیرد.
شوخیهای جنسی زننده اما تنها مسالهی فیلم کیایی نیست. کیایی در «بارکد» به بیان برخی مسائل غیراخلاقی میپردازد که پیش از این در سینمای ایران سابقه نداشته است، ازجمله یکی از آنها، مرد بیغیرتی که حاضر است نامزدش را برای پول با مرد دیگری آشنا کند.
«بارکد» پر است از مردهایی بیغیرت و سرخوشی که مشکلی با برقراری رابطه نامزد خود با مرد دیگری ندارند و در عین حال خود با دختران زیادی در ارتباطاند و عجیب آنکه آنان در فیلم حتی تقبیح هم نمیشوند و به نوعی عمل آنها نیز مورد تایید است.
ابد و یک روز:
فیلم خوش ساخت سعید روستایی که توفیقات فراوانی در کسب سیمرغ بلورین جشنواره به دست آورد نیز از قاعده بازنمایی مرد لاابالی در فیلمش مستثنی نیست. چالش اصلی «ابد و یک روز» هم بر اساس همین موضوع شکل میگیرد که شخصیت اصلی فیلم- برادر بزرگتر خانواده- برای راه انداختن یک ساندویچی به طرزی خودخواهانه خواهرش را علیرغم میل باطنی به ازدواج با یک غریبه- مهاجر افغانستانی- مجبور میکند.
از سوی دیگر برادر کوچکتر خانواده نیز معتاد و موادفروشی است که معضل اصلی خانواده به حساب میآید و در نهایت دختری که داستان فیلم حول محور او میچرخد، مجبور است با فداکاری و از خودگذشتگی به حبس ابدی که برادرانش برایش ساختهاند محکوم تن دهد تا حداقل آیندهی برادر نوجوانش مانند دو برادر بزرگترش تباه نشود.
آخرین بار کی سحر رو دیدی؟:
فیلم فرزارد موتمن نیز مانند آثار دیگری در این سالها داستان تقابل دختر جوان و قضاوتهای اشتباه خانوادهی سنتی است و در این بین عامل اصلی بحران پدری سختگیر، سنتی و عبوس است که فرسنگها با دخترش سحر فاصله دارد و همین موضوع باعث شده است حتی هیچ دیالوگی بین این دو صورت نگیرد.
سحر چند شب به خانه نمیآید و همین موضوع خانوادهاش را نگران میکند و پدر نیز در واکنشی قابل تامل فقط از ترس آبرو- و نه برای خود سحر- پی او میگردد. دست آخر هم معلوم میشود برادرِ دختر- که سرباز فراری است و در یک مشروبسازی هم کار میکند- از روی بادکردن رگ غیرت خواهر جوانش را کشته و بیرحمانه او را در زیر تلی از خاک مدفون کرده است.
مالاریا:
آخرین اثر پرویز شهبازی که به اعتقاد بسیاری منتقدان، تلاش او برای بازگشت به فضای فیلم «نفس عمیق» است، مانند همان فیلم داستان دو جوان است که از خانه فرار میکنند. اما برخلاف «نفس عمیق» که شاهد دو پسر عاصی و بریده از همهجا بودیم، ایبار شاهد سرگردانی یک دختر و پسر فراری در تهرانیم.
اما پدر در «مالاریا»ی شهبازی نیز، یک هیولای وحشتناک است که دنبال دختر میگردد. کسی که اگر چه فقط یک نما آن را میبینیم و طبعا جستجوی او برای یافتن دختر فراریش نیز عملی خلاف منطق و عرف نیست، اما تصویر ارائه شده از او به قدری خشن است که به دختر حق میدهیم از دست چنین موجود فرار کرده باشد، خصوصیتی که برادران دختر نیز همچنین دارند و بیدلیل ما-مخاطب- باید از آنها بدشان بیاید.
هفت ماهگی:
آخرین اثر هاتف علیمردانی نیز در نمایش تصویر مرد، همسری را تصویر میکند که در عین حالی که بیصبرانه منتظر پدر شدن است اما برای پاک ماند حریم خانوادهاش هیچ دغدغهای ندارد در غیاب همسر به او خیانت میکند.
حامد بهداد در « هفتماهگی» مرد معتاد و رفیقبازی است که در اثر یک اتفاق به همسرش مشکوک میشود و نهایتا ثابت میشود که همسرش بیگناه بوده است اما این در حالی است که خود او دامنش از خیانت پاک نیست.
نقطه کور:
در فیلم مهدی گلستانه، محمدرضا فروتن نقش همسر و پدری را عهدهدار است که کارش او را از خانواده دور کرده است و همین دوری از خانواده از او مردی شکاک و بداخلاق ساخته است. همسری که بصورت کاملا غیرمنطقی و بیجا به همسرش شک میکند و آبروی او را در میان خانواده و فامیل به راحتی میبرد. سختگیریهایش همه را کلافه کرده است و حتی همسر و فرزندانش به دلیل ترس از او دوری میکنند.
البته فروتن تنها مرد بد قصه نیست، محسن کیایی که در نقش برادر او را بازی میکند نیز مردی وقیح و چشمچران است که او هم خانوادهاش برایش اهمیتی ندارد.
عادت نمی کنیم:
اگر چه در این فیلم، مرد شکاک وجود ندارد و اینبار زن به مرد مشکوک است، اما نهایتا شخصیت منفی داستان باز هم یک مرد است.
زنی به همسرش که استاد دانشگاه است بابت ارتباطش با یکی از دانشجویان مشکوک است و برای رفع این شک به خوابگاه دختر دانشجو میرود و این مساله باعث تشنج در فضای خوابگاه و دخالت حراست میشود.
دختر دانشجو به سبب «ترسی که از پدرش» دارد، از تهدید همسر استادش آنقدر میترسد که سکته میکند و میمیرد. پدر دختر وقتی ماجرا را میفهمد برای شکایت از استاد دانشگاه به تهران میآید و در انتهای ماجرا مشخص میشود کسی که با دخترش رابطه داشته است باجناق استاد دانشگاه بوده است و نکته قابل تامل در این میان پدر سنتی دختر دانشجو است که با دریافت قدری پول از باجناق خائن از قید شکایتش میگذرد!
دختر:
فیلم رضا میرکریمی اگر چه وضعیتی متفاوت با سایر فیلم ها دارد و نگاه امیدوارانهتری نسبت به سایر اثار بر فیلم حاکم است اما باز هم مقصر اصلی داستان یک پدر است. پدری که غرور و تعصبش او را از خانواده دور کرده است و به جای بیان استدلال و گفتگو، مستبدانه جلوی اعضای خانواده ایستاده است.
هر چند فیلم میر کریمی نقدی به برخی خانوادههای متعصب است اما به هر حال ذیل این لیست قرار میگیرد و کاراکتر پدر را به عنوان گناه کار اصلی فیلم معرفی میکند.
لانتوری:
فیلم جدید درمیشیان اگر چه علیرغم موضوع جنجالی، به دلیل ساختار ضعیف جنجال و حاشیه اثر پیشین او را نداشت اما در خصیصه ضد مرد بودن یکی از گلدرشتترین فیلمهای جشنواره امسال بود.
لانتوری داستان یک باند خلافکار با همین نام است که یکی از اعضای آن عاشق یک دختر روشنفکر میشود، دختری مهربان که از روی انسان دوستی پی رضایت گرفتن از مدعیان قصاص است.
مرد عاشق فیلم درمیشیان اما وقتی بعد از یک رابطه کوتاه جواب منفی می شنود، خودخواهانه برای تصاحب دختر روی صورتش اسید میپاشد و زندگیاش را نابود میکند.
پل خواب:
«پل خواب» اکتای براهنی در روایت به شدت خشن است. داستان مردی معتاد- شیشهای- که مانند خیل عظیمی از فیلمها بدهی زیادی بالا آورده است و برای همین تصمیم میگیرد در یک آژانس کار کند. مرد جوان فیلم- که او هم همسری فداکار و مظلوم دارد- اما برای رسیدن به پول، پیرزنی را که یکی از مشتریهای آژانس است میکشد و در ادامه برای اینکه لو نرود مجبور به کشتن دوست پیرزن نیز میشود و آن ها را به راحتی آب خوردن در جایی به نام پل خواب دفن میکند.
«پل خواب» البته به ادعای سازندگان اقتباسی است از رمان مشهور «جنایت و مکافات» اما وقتی در دل باقی آثار سینمای ایران مورد ارزیابی و تحلیل قرار میگیرد، نمایشدهندهی تصویر مردی است که زندگی خانواده خود و چند خانواده دیگر را به واسطه اعتیاد و قتل تباه میکند
خانه ای در خیابان چهل و یکم:
مردان «خانه ای در خیابان چهل و یکم» گرچه ظاهرا مردان خوبی هستند و تفاوتهای اساسی با مردان آثار دیگری که به آنها شااره شد دارند، اما بازهم در این فیلم نیز، زنان قربانی ندانمکاری و عصبانیت مردان هستند. «خانهای در خیابان چهل و یکم» داستان زندگی به هم ریخته دو خانواده است که باعث و بانی این آشفتگی، دعوای دو برادر است که با همان هل دادن معروف سینمای ایران یکی از آنها کشته می شود و زندگی دو خانواده به هم میریزد.
زنان در فیلم حمیدرضا قربانی نیز کاراکترهایی مظلوم و بیسرپناهاند. انسانهایی که اشتباهات مردان آنان را به خاک سیاه نشانده ولی فداکارانه پای زندگی فرزندانشان ایستادهاند.
آبنبات چوبی:
فیلم حسین فرحبخش هم با اینکه از ضعف ساختاری شدیدی رنج میبرد اما نمونهی مثالی خوبیست برای بحث این مطلب. کاراکترهای اصلی فیلم دو مردند؛ اولی برادری خشن و غیرتی که به دلیل عصبیتهای افراطیش باعث فرار خواهرش شده و حالا دربهدر دنبال اوست.
و دیگری شوهر خواهرِ دختر فراری. مردی جاافتاده که تا قسمت پایانی فیلم تصور میکنیم مردی دلسوز و پاک است و اینبار شاهد بازنمایی یک مرد ایدهآل در سینمای ایران هستیم، اما شوربختانه در انتهای فیلم متوجه میشویم او به خواهر همسرش تجاوز کرده است و در انتها نیز دختر را به قتل میرساند.
لاک قرمز:
پدر «لاک فرمز» نیز مردی معتاد است که باعث و بانی همهی مشکلات خانواده است. او نهتنها در زمان حیات خود ازحداقل درک اقتصادی برای دادن خرجی خانوادهاش بیبهره است، پس از مرگش نیز مسبب بسیاری از بدبختیهای همسر و دختر بیپناهش است و حتی دختر نوجوان داستان به دلیل مواد جاسازیشدهی پدر تا مرز زندان هم میرود و همسر نیز به دلیل حجم مشکلات و بدبختی دیوانه میشود.
کلام آخر:
اما مروری گذرا بر این تصویر از مرد ایرانی در جشنواره فجر- به عنوان مشت نمونهی خرواری از کلیت سینمای ایران در سالهای اخیر- باید این دوره از جشنواره و همچنین سینمای ایران را سینمایی «ضدمرد» دانست که نتیجهاش طبعا مخدوش کردن تصویر پدر/ همسر در میان خانوادههای ایرانی خواهد بود.
اما این معضل وقتی جدیتر نمایان میشود که سینمای ایران را با سینمای غرب مقایسه کنیم. جامعه آمریکا طبق آمار از لحاظ اجتماعی مردانی به مراتب خیانتکارتر، خلافکارتر و همچنین خشنتر دارد، اما نتیجهی بازنمایی مردان در هالیوود یا بتمنها، اسپایدرمنها و قهرمانهای دیگرند یا پدرانی معمولی که بازهم قهرمان خانواده خود یا جامعهاند، ولی در جامعه سالم و خانواده محور ما مردان شخصیتهایی دگم، عبوس و خشن و خیانتکار.
خیانتکار پدران زحمتکش شریف ایران نیستن بلکه یه مشت سینماگر باصطلاح خائن به وطن و فرهنگ هستن !
باضافه یه مشت فیمینیست ضد خانواده