به گزارش سوره سینما، پرویز امینی در تسنیم نوشت:
رونمایی از آخرین ساخته ابراهیم حاتمیکیا، طبق پیشبینیها با واکنشهای متفاوتی در جشنواره فیلم فجر همراه شد و این اتفاق جدیدی برای فیلمساز پرسابقه و جنجالی سینمای ایران نیست. ساختههای حاتمیکیا، معمولاً علاوه بر ترتیب دادن اتفاقی در سینما، در عالم سیاست و اجتماع ایرانی نیز بهشدت مطرح میشود و حرف و حدیث درمورد آن تا مدتها ادامه پیدا میکند. این بار در مورد ویژه «بادیگارد» این اتفاق مشخصتر و واضحتر رخ داده است. بهمحض رونمایی «بادیگارد» در روزهای میانی جشنواره فیلم فجر، صفکشی مخالفان و موافقان فیلم در برابر هم گشوده شد. «بادیگارد» فیلمی دقیقًا «معاصر» بود و این معاصرت به شدت و حجم واکنشهای مربوط افزود.
یک هفته دیگر «بادیگارد» در سینماهای سراسر کشور به نمایش درمیآید و پیشبینی میشود که بازار حرف و حدیث درباره این فیلم، رونق زیادی خواهد گرفت. در آستانه اکران عمومی این فیلم پرویز امینی، کارشناس و پژوهشگر اجتماعی، که دستی بر سینما هم دارد، یادداشتی درباره «بادیگارد» نوشته است. متن این یادداشت منتشر میشود.
۱.حاج حیدر ذبیحی در بادیگارد دستکم از یک جهت با حاج کاظم در آژانس شیشهای مشترک است. مسئله حاج کاظم آژانس این بود که بهغیر از همسرش فاطمه، تقریباً هیچ کس با کنش او موافق نبود. آدمهای درون آژانس، از روشنفکر تا بازاری تا پیرمرد عارفمسلک تا دانشجو تا احمد همرزم سابق تا سلحشور بهعنوان نیروی امنیتی تا پسر بزرگش سلمان، عمل او را درک نمیکردند و این درک نشدن، او را تنها کرده بود.
در بادیگارد هم افشار؛ مسئول ارشد و مستقیم ذبیحی، نیروی امنیتی روی ویلچر، دخترش و بعد دامادش و مهندس زرین دانشمند هستهای نیز حاج حیدر را و کنش حاج حیدر را باز بهجز همسرش، درک نمیکنند و نتیجه این درک ناشدن باز تنهایی حاج حیدر است.
در آژانس کنش خشونتآمیز و غیرقانونی گروگانگیری حاج کاظم صرفاً یک عمل خشونت آمیز و غیرقانونی مثل اقدامهای مشابه سایر گروگانگیرها که برای رسیدن به خواسته خود مردم را گروگان میگیرند، درک و فهمیده میشد و در بادیگارد، کنش حاج حیدر در محافظت از شخصیتها، با اقدام مشابه بادیگاردهای حرفهای یکسان تلقی میشد که بهازای پولی که بهعنوان حقوق میگیرند، جان خود را برای محافظت از جان فرد دیگر، به خطر میاندازند.
این شباهت ظاهری دو اقدام باعث شده بود که این دو عمل مثل هم معنا و فهمیده بشود، درحالی که معنای گروگانگیری حاج کاظم با همه گروگانگیریهای متعارف و معنای کار حفاظتی حاج حیدر با همه کارهایی که بادیگاردهای حرفهای در دنیا انجام میدهند، تفاوت داشت.
اینکه دو عمل که ظاهر و کالبد واحد داشته باشند، شبیه به هم تلقی بشوند، متکی بر یک پیشفرض پوزیتیویستی است. در پارادایم پوزیتیویستی، واقعیت به فیزیک قابل مشاهده چیزها و کنشها، تقلیل مییابد و چیزها و کنشهایی که ظهور یک شکل داشته باشند، معنی، و ظهور متفاوت چیزها و اقدامها، آنها را از هم متفاوت میکند.
اما در پارادایم غیرپوزیتیویستی، بهجای فیزیک چیزها و کنشها، «معنای» آنهاست که درباره شبیه بودن یا متفاوت بودن آنها با یکدیگر حکم میکند، بهطور مثال در پارادایم پوزیتیویستی، بین عمل انتحاری با کنش استشهادی، تفاوتی نیست چون ظاهر عمل در هر دو یکسان است، اما در پارادایمی که به معنای کنشها توجه دارد، یکی معنای انتحاری میگیرد و دیگری معنایش شهادت طلبی است و میبینیم که چه فاصله عمیقی بین این دو اقدام ظاهراً مشابه وجود دارد.
در پارادایم پوزیتیویستی، به کیستی کنشگر و اعتقادات و اهدافش از کنش و شرایط و زمینهای که کنشگر در آن، دست به اقدام میزند، بیتوجه هستیم و تنها فیزیک عمل و واقعیت است که ملاک ماست و بنابراین تفاوتی بین کنش حاج کاظم با سایر گروگانگیرها و حاج حیدر با سایر کسانی که تحت عنوان بادیگارد از جان شخصیتها محافظت میکنند، قائل نمیشویم. چون پارادایم پوزیتیویستی بهدلایلی، پارادایم غالب در بین مردم است، درک متفاوت از کنش حاج کاظم و حاج حیدر با اقدامهای مشابه، مشکل است و آنها نتیجتاً «تنها» میمانند.
به یک تعبیر حرف اصلی حاتمیکیا در آژانس و در بادیگارد با مخاطبش این است که نکند معنای کار حاج کاظمها و حاج حیدرها را با اقدامهای مشابه یکسان بگیرید، اینها از اساس با هم فرق دارند. و هنر حاتمیکیا این است که به مخاطبش که غالباً در همان فضای پوزیتیویستی است، تفهیم کند که ظاهر عمل را ملاک قرار ندهد و به معنای کنشها توجه کند و در این راه موفق است، چون مخاطب، خشونت حاج کاظم را خشونت متعارف نمیفهمد و عمل او را نهتنها مقابله با مردم نمیداند و تقبیح نمیکند بلکه حاج کاظم بهمثابه یک قهرمان است که مخاطب آرزو میکند کاش بتواند در شرایط حاج کاظم، حاج کاظموار عمل کند. مخاطب همین احساس را از عمل حاج حیدر در بادیگارد دارد و کار او را با کار حرفهای یک بادیگارد یکسان نمیداند.
در سکانس تونل یعنی سکانس پایانی فیلم که باشکوهترین و مؤثرترین سکانس فیلم است، حاج کاظم و همسرش هر دو خود را قربانی حفظ جان مهندس زرین؛ دانشمند هستهای میکنند در شرایطی که حاج کاظم از کار تعلیق شده است و بهطور رسمی مأموریت اداری و وظیفهای بر دوش او نیست و از او مهمتر، بر دوش همسرش نیست.
اینجاست که مرزها شفاف میشود و مخاطب میفهمد که «محافظ»، بادیگارد نیست، چون بادیگارد یک مزدور است که بر اساس یک مأموریت اداری یا گرفتن پول، تلاش میکند جان افراد را از خطر حفظ کند و این تعریف بر کار حاج حیدر ذبیحی در تونل تطبیق نمیکند.
۲.حاتمیکیا بهنوعی خودش احساس تنهایی حاج کاظم و حاج حیدر را در عرصه سینما دارد؛ حاج حیدر بادیگارد، انگار خود واقعی حاتمیکیاست. او احساس میکند مثل حاج حیدر، خصوصاً بین دو گروه «پوزیسون» و «اپوزیسیون» انقلاب اسلامی، خوب فهمیده نمیشود. دفاع و اعتراض او در چارچوب کلیشههای موافقت و مخالفت پوزیسیونها و اپوزیسیونها تعریف میشود و گاهی این طرفیها برای او هورا میکشند و آن طرفیها بر او شکوه میکنند و گاهی این طرفیها شکوه میکنند و آن طرفیها هورا میکشند، درحالی که او احساس میکند دو طرف دچار بدفهمی از اویند و یا عامدانه او را میخواهند مصادره به مطلوب کنند. دفاع و اعتراض او از یک جا و از ارزشها و آرمانهایش برمیخیزد و بنابراین یک معنا دارد، اگرچه شکل ظهور متفاوتی دارند.
اپوزیسیون، حاتمیکیا و مثل حاتمیکیا را بهسبب دفاع از یکسری ارزشها و آرمانهای انقلاب، به پیچ و مهره ماشین قدرت فکری و سیاسی جمهوری اسلامی متهم میکنند. در دیالوگ بین مهندس زرین و همسرش همین بحث است. حاتمیکیا از زبان مهندس زرین به این مخالفتها پاسخ میدهد که طرح نزاعی که میکنید، اساساً غلط است. نزاع بر سر پیچ و مهره بودن یا نبودن نیست، چون از آن گریزی نیست. امکان فارغ شدن از این مسئله وجود ندارد و آنهایی که از ایران رفتند، تبدیل به پیچ و مهرههای یک ماشین فکری و سیاسی دیگر شدند، بنابراین انتخابی که تا حدودی ما داریم، اولاً انتخاب پیچ و مهره شدن یا نشدن نیست.
یعنی امکان زندگی در موضع بیطرفی وجود ندارد. همواره ما در ارتباط با مسائل در موضعی هستیم که این موضع به هر اندازه کوچک و ضعیف، باز در حال پیش بردن چرخدندههای یک ماشین فکری و سیاسی است. مسئله بیطرفی از پیشفرضهای دیگر پارادایم پوزیتیویستی است و مورد نقد عموم پارادایمهای گوناگون غیرپوزیتیویستی از هرمنوتیک تا انتقادی تا پستمدرن و… است.
دکتر شریعتی اعلام بیطرفی علم در قرن بیستم را بزرگترین فاجعه قرن بیستم میدانست و بیطرفی را ابزار استفاده از دانشمندان و متفکران برای پیشبرد ماشین بیرحم سرمایهداری و استعمار تلقی میکرد، بنابراین انتخاب ما این است که پیچ و مهرههای چه ماشین فکری و سیاسی و با چه معیاری بشویم.
فرق بادیگارد و محافظ در همین است. برای بادیگارد، ارزشهای خاص و افراد خاصی که حامل این ارزشها هستند، معیار کار نیست بلکه بهعنوان یک حرفه به آن نگاه میکند که بهازای درآمد اقتصادی، جان خود را معامله میکند و برای او دکتر صولتی و مهندس زرین و افراد بهتر یا بدتر از اینها فرق ندارد. اما محافظ با معیار ارزشهایش این کار را میکند و اینکه از جان چهکسی مراقبت کند، برایش فرق میکند. با اینکه صولتی بهعنوان معاون رئیسجمهور و مشاورش از کار او راضیاند و خواهان به خدمت گرفتن او هستند، از آنها جدا میشود و در حالی که مهندس زرین او را پس میزند و تحقیرش میکند اما خود را موظف به حفظ جان او میداند ولو اینکه از کار تعلیق و برکنار شده باشد. بنابراین ترفیع و تنزل درجه و مراسم بزرگداشت با حضور رئیسجمهور و تعلیق از کار برای انجام کاری که برای خود تعریف کرده است، بلاموضوع است.
حاتمیکیا در چهره حاج حیدر همین موضع را دارد که من «محافظ» انقلابم و نه «بادیگارد» آن، من بر اساس ارزشها و آرمانهایم، پیچ و مهره انقلاب در سینما هستم. این را من انتخاب کردهام البته پیچ و مهرهای که بهخلاف بادیگاردهای سینما، در کنار دفاع، زبان اعتراض هم دارم و در برابر آنچه کجروی و انحراف از آرمانها میدانم، سکوت نمیکنم و مثل حاج حیدر هزینههایش را میدهم (بادیگارد در جشنواره فیلم فجر امسال تقریباً در همه بخشها از بازیگری تا فیلمبرداری تا جلوههای ویژه و… نامزد سیمرغ بود اما در بخشهایی که مستقیماً به حاتمیکیا برمیگشت، یعنی بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم، حتی نامزد دریافت سیمرغ هم نشد. درست در جشنوارهای که به نام پیروزی انقلاب اسلامی برگزار میشود و دو سال قبل درباره «چ» نیز همین اتفاق افتاد). بنابراین برای محافظ انقلاب در سینما نه سیمرغ دادنها و نه ندادنها، او را از کاری که بهعهده خود میداند، باز نخواهد داشت.