سوره سینما – احسان سالمی: یکی از جنجالیترین اتفاقات سینمای ایران در سال ۹۴ جداسازی کامل بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر و حذف عنوان «فجر» از این جشنواره بود که تبدیل به یکی از پرحاشیهترین تصمیمات سازمان سینمایی دولت اعتدال در دوران فعالیتش شد.
ایده جداسازی بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر اولین بار در جریان برگزاری سیوسومین دوره این جشنواره اجرایی شد. ایدهای با موافقان و مخالفان مختلف که قرار بود یک سال قبلتر از آن اجرا شود ولی به دلایل مختلفی عملیاتی نشد تا در اردیبهشت ماه سال ۹۳ اولین دوره آن با نمایش فیلم «کپی برابر اصل» ساخته عباس کیارستمی آغاز شود. فیلمی که پیش از آن در سال ۲۰۱۰ در جشنواره کن حضور پیدا کرده بود.
علیرضا رضاداد که یکی از حامیان اصلی جداسازی بخش بینالملل جشنواره از بخش اصلی آن بود، در اولین دوره برگزاری جداگانه بخش بینالملل فجر، مسئولیت دبیری هر دو بخش را برعهده گرفت تا بخش بینالملل این جشنواره، با فاصلهای تقریباً دوماه از جشن سالیانه فجر انقلاب اسلامی، در اردیبهشت ماه سال بعد به کار خود ادامه دهد.
رضاداد در اولین نشست خبری این جشنواره با اشاره به اینکه از سال ۸۲ سعی داشته تا بخش بینالملل را بیشتر مطرح کند، گفت: «برنامهریزیهای مختلفی برای دیده شدن بخش بینالملل صورت میگرفت، اما تغییر مدیریتها در جشنواره، معمولا سلایق گوناگونی را با خود به همراه میآورد. شرایط جشنواره فیلم فجر سبب میشود که توجه برگزارکنندگان هم به سینمای ایران معطوف شود و این مساله قابل انکار نیست. به همین خاطر با شجاعتی که حجتالله ایوبی، رئیس سازمان سینمایی به ما داد، تصمیم گرفتیم که چنین ریسک بالایی را بپذیریم و بخش بینالملل را از بخش ملی جدا کنیم و آن را در زمان دیگری برگزار کنیم.»
اما این تصمیم مخالفانی نیز داشت، مخالفانی که معتقد بودند در هیچ کجای دنیا چنین روندی دیده نمیشود که یک جشنواره جهانی در دو بخش ملی و بین الملل آن هم در دو زمان مختلف برگزار شود و اساساً با این روند، دیگر نام بخش بین الملل را نمیتوان جشنواره فجر نامید و باید نام دیگری برای آن انتخاب کرد.
به همین خاطر بود که کمال تبریزی، کارگردان با سابقه سینما در گفتگو با باشگاه خبرنگاران نسبت به این تصمیم اینگونه واکنش نشان داد: «جداسازی بخش داخلی و بینالملل جشنواره فجر، اتفاق خوبی نیست در واقع بهتر بود افرادی که از جشنوارهها و نقاط مختلف دنیا به ایران میآیند، همه فیلمهای ایرانی را با هم و در یک مجموعه ببینند؛ این موضوع باعث میشد، فیلمها برای جشنوارههای مختلف انتخاب شوند، حال با این وضیعت جشنواره محدود شده و در محیط بستهای اتفاق میافتد.»
اولین دوره بخش بینالملل در حالی کار خود را با مدیریت رضاداد آغاز کرد که نه استقبال خوبی از سوی فیلمسازان سایر کشورها نسبت به این بخش جداگانه از جشنواره صورت گرفت و نه مخاطبان همیشگی جشنواره فجر، روی خوشی به این رویداد فرهنگی خلقالساعه نشان دادند. در نتیجه اولین دوره برگزاری جداگانه بخش بینالملل فجر تبدیل به یکی از کمرمقترین رویدادهای فرهنگی در کشور شد که با وجود صرف هزینههای زیادی برای برگزاری ورکشابهای تخصصی و حضور مهمانان خارجی و حتی یاری گرفتن از نمایش برخی فیلمهای ایرانی همچون «۳۶۰ درجه» سام قریبیان و «قندون جهیزیه» علی ملاقلیپور، با کمترین میزان استقبال روبرو شود.
پس از این دوره اما حجتالله ایوبی رئیس سازمان سینمایی، با کنار گذاشتن علیرضا رضاداد از کلیه مسئولیتهایی که در سازمان سینمایی و جشنواره فجر داشت، حکم دبیر جشنواره فجر را به محمد حیدری دبیر پیشین جشنواره تئاتر فجر داد. حیدری از همان روزهای ابتدایی حضور خود اعلام کرد که اصولاً اعتقادی به جداسازی جشنواره ندارد و در سکوت خبری مشغول تدوین آییننامه و مقررات جشنواره سی و چهارم شد؛ اما به یک باره رئیس سازمان سینمایی در یکی از چالشیترین تصمیمات دوران کاری خود، حکم دبیر بخش بینالملل فجر را به «سید رضا میرکریمی» داد و با حذف نام «فجر» از بخش بینالملل جشنواره فجر، مسئولیت اجرایی «جشنواره بینالمللی فیلم ایران» به مدیرعامل خانه سینما سپرد.
با توجه به اینکه اقدام ایوبی در زمینه جدا کردن دو بخش داخلی و بینالملل فجر و سپردن مسئولیت هرکدام از این بخشها به یک دبیر، ممکن بود باعث ایجاد اختلاف مدیریتی برای آنها شود، در نتیجه سعی کرد تا با تغییر نام بخش بینالملل کاری کند که هر دو دبیر به رسمیت شناخته شوند.
اما این تصمیم با مخالفتهای بسیاری از سوی اهالی سینما و رسانه روبرو شد. علیرضا رئیسیان، کارگردان سینما در اعتراض به این تصمیم در مصاحبه با روزنامه «جوان» گفت: «اصولاً در هیچ جای دنیا مرسوم نیست جشنوارهای که بیش از ۳۵ سال از عمر برگزاری آن میگذرد به یکباره تغییر نام بدهد و یک مفهوم عامی مثل «ایران» را به یک جشنواره بدهند. من در هیچ کجای دنیا تا به حال ندیدهام که مثلاً بگویند جشنواره فیلم ایتالیا! چون چنین چیزی کاملاً نامفهوم و غیر قابل درک است و نمیشود ما یک مفهوم عام را به عنوان یک اسم روی یک موضوع خاص بگذاریم. این کار به نظر من کاملاً اشتباه است. هم تفکیک دو بخش سینمای داخلی و بینالملل، هم جدا کردن مدیریت این جشنواره و هم تغییر اسمش اشتباه خیلی بزرگی است.»
همچنین خبرگزاری فارس در یادداشتی در واکنش به این موضوع نوشت: «وقتی سال گذشته با وجود همه انتقادها بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر از بخش ملی جدا شد و در اردیبهشت ماه ۹۴ برگزار شد، توجیه مدیران، تعامل بهتر با سینمای جهان و بهتر دیده شدن سینمای ایران بود، اما مشخص نیست حذف نام «فجر» از بخش بین الملل نیز در همین راستا است یا خیر؟»
البته این واکنشهای ادامه پیدا کرد و چهرههای مختلف سینمایی بازهم نسبت به آن واکنش نشان دادند. عباس رافعی کارگردان سینما در گفتوگو با روزنامه کیهان، در مخالفت با تغییر نام جشنواره فیلم فجر گفت: «حس خوبی نسبت به حذف نام «فجر» ندارم. حس خوبی هم به جدا کردن بخش داخلی یا ملی و بخش بینالمللی جشنواره فیلم فجر ندارم. همان اتفاق بدی که در رابطه با جشنواره فیلم کودک و نوجوان افتاد، به نوعی دیگر تکرار شد. من در جشنوارههای خارجی مختلفی شرکت کردم. همه، جشنواره فیلم فجر جمهوری اسلامی ایران را میشناسند. جشنوارهای که برای بزرگداشت آرمانهای انقلاب شکل گرفت و حالا برخی افراد غیرسینمایی که چند صباحی مهمان سینمای ایران هستند، درصدد تجزیه سینما و زدودن نام فجر هستند.»
در نهایت اما موضعگیری صریح وزیر ارشاد در برابر تصمیم خودسرانه ایوبی در ارتباط با تغییر نام بخش بینالملل فجر، آب پاکی را روی دست رئیس سازمان سینمایی ریخت. علی جنتی با حضور در برنامه «نگاه یک» در خصوص این تصمیم گفت: «بنده شخصاً اعتقادم بر این است که «فجر» کلمه مقدسی است و منظور از آن فقط ۱۰ روزی که به دهه فجر مربوط میشود، نیست بلکه هر زمان ما، «فجر» انقلاب اسلامی است؛ به هر حال تصمیم بر آن شده است که بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر با همین نام اما در زمان دیگر برگزار شود.»
باید منتظر بود و در ادامه دید که آیا این جشنواره تازه متولد شده که مدیریت آن به مدیرعامل با سیاست خانه سینما سپرده شده است و اولین دوره آن چندان قابل قبول برگزار نشده، قابلیت تضمین اعتبار جهانی جشنواره فجر را در مقابل سایر رقبای خارجی خود خواهد داشت یا نه.
هر فریادی دارید بر سر سینمای بساز بفروش بکشید!
پس از عرض سلام و خسته نباشید و تبریک سال نو به شما عزیزان سوره سینما؛
بسیار بسیار زیبا، هنرمندانه، مؤمنانه و متعهدانه بود که وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی جناب آقای علی جنتی با اظهار نگرانی نسبت به تصمیم آقای ایوبی در ارتباط با حذف واژه ی “فجر” از “بخش بین المللی فجر” هشداردادند و فرمودند که :(… «فجر» کلمه مقدسی است و منظور از آن فقط ۱۰ روزی که به دهه فجر مربوط میشود، نیست بلکه هر زمان ما، «فجر» انقلاب اسلامی است و…).
این اعلام موضع صریح و انقلابی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی را در مورد دفاع از ارزش های انقلاب آنهم در آغاز سال ۱۳۹۵ باید به فال نیک گرفت و ضمن تبریک سال نو ، جا دارد که به خاطر تجدید عهد با انقلاب و به تبع پیوستن به دلواپسان انقلاب هم تبریک ویژه ای به محضر ایشان گفته شود؛ چراکه دلواپسی، روی دیگر سکه ی انقلاب است و پس از پیروزشدن هر انقلابی ، هنوز دلواپس آن بودن، علامت هنوز انقلابی ماندن است و تا انقلاب به همه ی مطالبات خود نرسیده است، این دلواپسی ها همچنان ادامه خواهد داشت وانگیزه ی راقم این سطور برای نوشتن دیدگاه هایش در سوره سینما در باره ی بخش هائی از سی و چهارمین جشنواره ی سینمائی دهه فجرانقلاب اسلامی ایران، همین بود که احساس می کردم انگار دست هائی نامرئی، دارد گفتار و کردار این جشنواره را طوری می چیند و سازماندهی می کند که بگوید :” این جشنواره ی سینمائی که در اینجا می بینید، به طور تصادفی همزمان شده است با دهه فجر انقلاب اسلامی ایران و گرنه ربطی به انقلاب و اسلام ندارد!”
و وقتی شنیدم که “بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر” که قرار است در اردیبهشت ماه برگزار شود، به ” بخش بین المللی سینمای ایران” تغییر نام داده است ، تازه متوجه قصد و هدف آن دست های نامرئی از چیدمان آن گفتار و رفتار ضد انقلابی وغیر اسلامی در جشنواره سینمائی دهه فجر شدم که خوشبختانه هشدار جناب وزیر و به خود آمدن رئیس محترم سازمان سینما ئی، نقشه ی “سینمای بساز بفروش” را که برای بی آبرو کردن “سینمای دینی، روشنفکری، ایدئولوژیک و سینمای معلق ” تهیه دیده بود، نقش برآب کرد!
جناب ایوبی عزیز؛ باور بفرمائید که راقم این سطور اگر دهه فجر امسال هم مثل دهه های فجرآمده در این ۳۷ سال ، از کنار جریان های هنری جاری در ایران، از جمله سینما ،ساکت می گذشت و در- سوره سینما- ی جشنواره ی سینمائی دهه فجر سالی که گذشت، اقدام به نوشتن “دیدگاه “هایش نمی کرد و به تبع ، مورد هجوم ایمیل های نا مهربان و بعضا مهاجم و توهین آمیز “سینمای بساز بفروش ” قرار نمی گرفت ، شاید حالا حالا ها، ضرورت فریاد چنین “واانقلابا” و “وااسلاما”ئی هم پیش نمی آمد! فریاد “واانقلابا ، وااسلاما!” آنهم از قلم کسی که – به زعم همان مهاجمین ایمیلی سینمای بساز بفروش!- مسلمانی است مسجد ندیده و در انقلاب شرکت نکرده ی خارج نشین که پس از سالها گشت و گذار و خوش نشینی در غرب و شرق، به ایران بازگشته است و با فریاد “واانقلابا! وااسلاما!” نه تنها ، چگونگی برگزاری سی و چهارمین جشنواره ی سینمایی دهه فجر انقلاب اسلامی ، از جمله “پوستر ” و “فرش قرمز” و… حتی رفتار و گفتار مسئولان متدین و مؤمن وجبهه رفته و فداکار و جان برکف را به زیر سؤال برده است، بلکه آنها را غیر مستقیم به محاکمه کشانده است که چرا، در رفتار وگفتارشان نه تنها از رفتار و گفتار مسئولین حزب اللهی سالهای اول پیروزی انقلاب فاصله گرفته اند، بلکه آنقدر عقب عقب رفته اند که از آن سوی بام فرو افتاده اند درآغوش سینمای بساز بفروش؛ یعنی همان سینمائی که با تظاهر تهوع آمیزبه روشنفکرنمائی ، دست روشنفکرنمایان قبل از انقلاب و حتی خود روشنفکرنمایان “خارجکی!” را از پشت بسته اند ؛ همان روشنفکرنمایان “خارجکی!” ای که خودشان امروز دارند به رفتار روشنفکرنمایانه ی دل بهم زن آن دوران های ماضی خودشان می خندند! “روشنفکرنمائی یی” که حتی در چهل پنجاه سال پیش، برای متفکرین ایرانی به زیر سؤال رفته بود و قبل تر از آن برای خود روشنفکر شده های غربی!
اما، این مسلمان- به زعم مهاجمین ایمیلی سینمای بساز بفروش- مسجد ندیده ی در انقلاب شرکت نکرده ، مدعی است که در طول سالها دوری از وطن- که تقریبا نیمی از زندگی شصت و چندساله اش را تشکیل می دهد- هر چیزی را که مربوط به سرنوشت ایران و انقلاب می شده است، دورادور رصد می کرده است و آثار مکتوب اش در عرصه های مختلف هنری، نشان دهنده ی دغدغه و دلواپسی های این مدعا است تا چند سال پیش که برای اولین بار به ایران باز می گردد و از رو به رو شدن با تغییرات شگفتی که همه جا را فراگرفته است، دچار شوک می شود وهمان شوک زدگی، انگیزه ای می شود که با یک تصمیم نابهنگام، در فاصله ی هربار آمدن به ایران، اقدام به نوشتن خاطراتش کند در مورد رابطه ی هنر و انقلاب ، تا چند ماه پیش که به دلیل گرفتاری های کاری، دست از نوشتن خاطرات بازمی دارد و نوشته شده ها را به همراه دیگر کارهای چاپ نشده در نزد وکیل خانوادگی اش به امانت می گذارد و به ایران بازمی گردد تا اگر عمری باقی باشد ، در صدد تصحیح و کامل کردنش بر آید و در غیر این صورت، پس از مرگش منتشر شود.
این بنده خدا- راقم این سطور- با رجوع به حافظه ی مبتنی بر قضایای آمده در آن خاطرات، معلومش می شود که در دیدارهای مختلفی که با ایران انقلابی داشته است ، در دو مورد آن دچار شوک زدگی شده است. مورد اول زمانی بوده است که برای اولین بار در روزهای پس از پیروزی انقلاب به ایران بازگشته است. و دومین شوک زدگی اش مربوط می شود بازهم به باز گشتن دوباره اش به ایران انقلابی، اما این بار زمانی است که ایران انقلابی ، حدود سی سال از عمرانقلابی خودش را پشت سر گذاشته است. تصاویری که بعدا از دو دیدارشوک دهنده از ایران انقلابی به دست می دهد، بسیار موجز و تقریبا ” چیستان ” گونه و رمزآمیز است .
دیدار اولش را با ایران انقلابی چنین به تصویر می کشد:” ایران انقلابی رادیدم ویران ، اما محجوب، پر محاسن، مغرور و آزاد که پشت به غرب و شرق و رو به قله ی دماوند و خانه ی کعبه در فراسوی آن ، جائی در افق میان و زمین و آسمان و… بساز بفروشان، فراری ،ترسان و لرزان، خزیده به تاریکی در انتظار زمانی که… “.
و دیدار دوم را چنین وصف می کند:” ایران انقلابی را می بینم آباد، اما کم حجب، کم محاسن ، معذور، مستقل در هیئتی که انگار آهسته آهسته بر پاشنه ی راست رو به شرق و غرب چرخیده باشد و قله ی دماوند و خانه ی کعبه در محاصره ی برج های سر به فلک کشانده ی بساز و بفروشان رنگ عوض کرده ی فربه شده و…”.
وصفی چنین چیستان گونه ورمز آمیزی که از قلم این ناقد سر تا پا مقصر تراوش کرده است، انگار بی شباهت به پیام شما بزرگوار جناب آقای حجت الله ایوبی نیست که به مناسبت سی چهارمین جشنواره ی سینمائ دهه فجر انقلاب اسلامی فرموده بودید:( به نام خداوندی که سخن را آفرید و به شکوه کلام سوگند یاد کرد؛ هزاران سال فرهنگ و تمدن، هزاران هزار دیوان شعر و ادب، قرنها مقاومت و پایداری و هزار سال هنرِ کتاب جلوهگر شد در جامه «سخن». مردان کارآزموده عرصه کلام، آرشگون، زه سخن از کمانِ عقلانیت ایرانی کشیدند. تیرِ سخن دل تیرگیها و بدگمانیها را درید و «کلمه» بر درفش پیروز شد. این پیروزی را مرهون مردانِ با تدبیر این روزگاریم و پیشکش میکنیم افتخار سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر را به سفیران سخن و پاسداران و شهیدان حرم) که امیدوارم – گوش سینمای بساز بفروش کر!- زمانی بیاید که تصاویر دراماتیک خوابیده در لابلای لایه های چیستانی هر دوی این پیام ها به زبان سینمای ایرانی” دینی، ایدئولوژیک، روشنفکری و سینمای معلق” رمزگشائی شوند و تا آنزمان، هر فریادی که سینماگران ایرانی دارند بهتر است بر سر “سینمای بساز بفروش” بکشند ؛ چرا سینمای بساز بفروش، ام الفساد سینما است وهربدبختی ای که سینمای ایران ، چه قبل و چه بعد از انقلاب کشیده است، از دست این ام الفساد بی همه چیز، این عروس هزارداماد بی هویت کشیده است که قادر است به رنگ هر سینمائی درآید و همچون موریانه در رگ و پی هر چیز نفوذ کند، حتی در رگ و پی سینمای دینی و به رنگ دین!