سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۳۱ فروردین ۱۳۹۵ در ۱۲:۳۰ ب.ظ چاپ مطلب

«می‌ترسم از روزی که این کشتی سوراخ بشه»/ نقد «سوره سینما» بر «بادیگارد»-۲

badiguard1

به نظر می‌رسد ایده «بادیگارد» پتانسیل آن را داشت تا با به خرج دادن سعه صدر بیش‌تری از سوی فیلمساز در گنجاندن مضامین مدنظرش در فیلم و تکیه بر اصول درام‌پردازی، فیلم قابل تامل‌تری از آب درآید.

سوره سینما محمد رضوانی‌پور: یکی از مَرَض‌هایی که چند سالی است سینمای ایران بدان مبتلا شده، رواج بی حساب و کتاب فیلم‌های به اصطلاح رئالیستیک و اجتماعی است که در قالبی مبتذل به مخاطبان قالب می‌شود. در قاموس مدعیان این نوع سینما – که حضور گسترده‌ نسل جوان و آینده‌ساز سینمای ایران در این گروه بیداد می‌کند – فیلم‌ها تا مرتبه یک شمایل‌‌نمایی سطحی از واقعیت جهان بیرون تنزل پیدا کرده و طی این فرآیند، سینما قدرت شگفت‌انگیز خود در بازآفرینی «جهان‌ها»ی جذاب و متفاوت را از دست داده و دیگر از آن ابهت سحرآمیز پرده‌ی نقره‌ای در سالن‌های تاریک برای تماشاگران هم خبری نیست. چراکه اگر سینمای رئالیستی ساحت جهان واقع را درون منطق خود هضم نکرده و به عبارت دیگر واقعیت خام را با بهره‌گیری از هنر خویش «باز نیآفریند»، محصول نهایی چیزی نیست جز آثاری بنجل که در حصار زندگی روزمره گرفتار شده‌ و طبعا این ماهیت «غیر هنری» جذابیتی برای مخاطب ندارند. شاهد مثال این موضوع خیل عظیمی از تولیدات چند سال اخیر سینمای ایران به خصوص فیلم‌های دوره‌های اخیر جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم کوتاه تهران است تا جایی‌که به نظر می‌رسد فیلم‌ها آنقدر خنثی و شبیه هم شده‌ که به راحتی می‌توان پلان‌ها و سکانس‌های مختلف هر کدام را با دیگری عوض و بدل کرد. حال در این فضای بیمار، حضور فیلمسازی مانند ابراهیم حاتمی‌کیا که آثارش غالبا دارای ایدئولوژی و قطب‌‌بندی‌های خاص خود بوده و از این جهت به سیاق سینمای کلاسیک نزدیک‌تر، غنیمتی است برای دست‌یابی به آن جنس سینمایی که تقابل پروتاگونیست/آنتی‌گونیست محور یک درام پر کشش را جلو می‌برد و مخاطب برخلاف سبک تلویزیونی دکوپاژ فیلم‌های به اصطلاح واقع‌گرا، در این‌جا می‌تواند نظاره‌گر لانگ‌شات‌های خیره‌کننده با ترکیب‌بندی‌ چشم‌نواز یا کلوزآپ‌های نفس‌گیر و لبریز از حس روی پرده عریض باشد و از «سینما» لذت ببرد. اما نکته کلیدی اینجاست که بالفعل شدن تمام این پتانسیل‌های بالقوه برای کمک به تصویر کردن ایدئولوژی هنرمند، منوط به رعایت قواعد زمینی‌ست که فیلمساز در آن بازی می‌کند؛ همان چیز که «فرم سینما» نام دارد. حال این دقیقا همان‌جایی است که آخرین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا در آن لنگ می‌زند!

مهم‌ترین نقطه ضعف «بادیگارد» در ناهم‌آهنگی شدید میان محتوایی که فیلمساز بر انتقالش به مخاطب پافشاری دارد و تمهیدات فرمیکِ در نظر گرفته شده برای نیل به این هدف نمود پیدا می‌کند. تعجبی ندارد اگر حاج حیدر ذبیحی(پرویز پرستویی) به عنوان قهرمان فیلم غالبا در برانگیختن همذات‌پنداری مخاطب ناموفق است چراکه فیلمساز اساسا راهی برای ورود به عمق شخصیت اصلی درام پیش روی بیننده قرار نمی‌دهد. در یکی از سکانس‌های کش‌دار و پرگوی فیلم میان سرگرد اشرفی(امیر آقایی) و ذبیحی، اشرفی که به خاطر طفره رفتن‌ حیدر از نوشتن گزارش عملیات به ستوه آمده، به او نهیب می‌زند که: «حیدر تو چِته؟!». از قضا این همان سوالی است که تماشاگر بر اثر نادیده گرفتن بدیهی‌ترین جنبه شخصیت‌پردازی این فیلم‌نامه یعنی مشخص کردن هدف و خواستِ دراماتیک قهرمان توسط فیلمساز، نمی‌تواند پاسخی برایش پیدا کرده و با قهرمان ارتباط برقرار کند. تنها توو دار بودن شخصیت حیدر و وجود رنجی مبهم در وجود او نمایان است که تازه خودش هم در چند صحنه به صراحت اعلام می‌کند که در این‌باره سردرگم و گیج است و نمی‌داند دردش چیست. با این اوصاف طبیعی است اگر کنش اصلی و گره‌افکن حیدر مبنی بر کوچ از حوزه حفاظت شخصیت‌های سیاسی به محدوده نخبگان علمی – که مسیر درام را به کلی عوض می‌کند – کاملا تحمیلی و مهندسی شده به نظر برسد. نمونه دیگر همین اتفاق در سویه‌های اغراق‌شده و نچسب شخصیت مهندس میثم زرین مانند لجاجت کودکانه و بی‌منطق وی در برابر تیم حفاظت و تلاش مضحکش برای سرشاخ شدن با این تیم آن هم به هر قیمتی قابل ردیابی است.

badigard2

ابراهیم حاتمی‌کیا با انبوهی از دغدغه و پیام و دردِ دل‌ طوری بر لحظه لحظه «بادیگارد» سایه افکنده که عناصر روایی و سبکی فیلم مجالی برای پخته شدن پیدا نمی‌کنند. در پیش‌برد روایت، کشمکش‌های درونی کاراکتر‌ها در اکثر موارد خام و بدون پردازش رها شده و مخاطب صرفا شاهد در سطح برگزار شدن رخدادهایی است که پی در پی هم فرا می‌رسند و مسیر شخصیت‌های داستان را تغییر می‌دهند. به عبارت دیگر شخصیت‌ها از چنان انگیزش درونی و فردیتی برخوردار نیستند که بدین وسیله تناسب و رابطه‌ی میان ساختارِ حوادث داستان و شخصیت برقرار شود به علاوه بیننده بتواند پرسوناژ را درک کرده با او در مسیر مواجهه با موانع هم‌راه شود. دیالوگ‌نویسی ضعیف حاتمی‌کیا یکی دیگر از پاشنه‌آشیل‌های فیلم است از این جهت‌که جنبه‌های شعاری اثر را به شدت تقویت کرده، لحن صحنه‌ها را به سمت سانتی‌مانتالیسم کشانده، بر ریتم سکانس‌ها اثر مخرب گذاشته و نتیجتا این میزان از زیاده‌ و مستقیم‌ گویی به ‌علاوه جولان شعارهای گل‌درشتی که هیچ ربطی به ظرفیت صحنه‌ها، فضا و کاراکترهای داستان ندارد به شدت حوصله‌سربر بوده و مصداق بارز همان نکته‌ایست که در باب حس شدن بیش ‌از حد ردپای ایدئولوژی حاتمی‌کیا در فیلم و قربانی شدن جنبه‌های ساختاری اثر ذکر شد. در حالی‌که اکثر شخصیت‌های فیلم‌نامه از معضل دیالوگ‌های تصنعی رنج می‌برند، طراحی میزان‌سنِ صحنه‌های مربوط به فرهاد قائمیان و نوع بازی وی مزید بر علت می‌شود تا این کاراکتر شبیه یک سخنران یا گوینده اخبار جلوه دهد.

«بادیگارد» اما از طرفی فیلمی متوازن در متن و اجرا به حساب می‌آید زیرا هر آن‌چه که پیرامون ضعف‌های فیلم‌نامه برشمرده شد در کارگردانی نیز تداوم می‌یابد. اصرار بی‌جایی که فیلمساز در به کارگیری عناصر غلو شده در شخصیت‌پردازی داشت، این‌جا در میزانسن و دکوپاژ نمود دارد. از اصرار ناشیانه بر گنجاندن فلان تابلو عکسِ آویزان بر دیوار اتاق خواب حیدر در پس‌زمینه قابی که چهره وی را در گفت و گو با همسرش به تصویر می‌کشد تا نورپردازی «عجیب و غریب» سکانس بی‌کارکرد ورود حیدر به کهف‌الشهدا که در کمال شگفتی، شباهت زیادی با صحنه‌هایی از فیلم «محمد رسول‌الله(ص)» مجید مجیدی پیدا می‌کند هنگامی که ابوطالب(ع) با عصایش به آرامی کوهی را بالا می‌رفت و غارِ سراسر نورانی‌ای که در نوک قله قرار داشت و پیامبر(ص) در آن مشغول عبادت بود را به تماشا می‌نشست. ضمنا انگار توصیه و حتی خواهش عده زیادی از منتقدین و تماشاگران جشنواره سی و چهارم فیلم فجر هم حاتمی‌کیا را متقاعد نکرده تا پلان عجیب باندپیچی حیدر توسط اهل خانه با آن میزانسن مصنوعی و نورپردازی سوررئال را از فیلم حذف کند.

badigard3

اما غیر قابل انکار است که «بادیگارد» همانطور که جذاب آغاز می‌شود با شکوه هم به پایان می‌رسد. سکانس آخر با ورود به تونل و ایجاد حسی دل‌نشین و نوستالژیک به وسیله پخش شدن قطعه موسیقی تُرکی شروع می‌شود. حیدر با همان خستگی همیشه‌گیِ چشم‌هایش که بر اثر موتیف «بی‌خوابی» ایجاد شده، ترانه را با راضیه زمزمه می‌کند. لحظه‌ای بعد، گِره رخ می‌دهد. بحران با نمایش صحنه‌های اکشن که برخلاف دیگر لحظه‌های اکشن فیلم خوب از کار درآمده به اوج خود می‌رسد. گره با نجات جان میثم گشوده می‌شود. در لحظه‌ای که تصور می‌کنیم همه چیز به خوبی و خوشی تمام شده، دوباره سر و کله تروریست‌ها پیدا شده نقطه اوج نهایی درام رقم می‌خورد. به بیانی دیگر این سکانس همچون یک سکانس درجه یک و درخشانِ سینمایی، در درون خود دارای ساختاری سه‌پرده‌ای است و مدام مخاطب را میان زنجیره‌ای از حوادثِ دارای بار مثبت و منفی جابه‌جا می‌کند. نهایتا حیدر شهید می‌شود و به قول رابرت مک‌کی در کتاب داستان، شخصیت با «باختن» می‌بَرَد.

در مجموع به نظر می‌رسد ایده «بادیگارد» پتانسیل آن را داشت تا با به خرج دادن سعه صدر بیش‌تری از سوی فیلمساز در گنجاندن مضامین مدنظرش در فیلم و تکیه بر اصول درام‌پردازی، فیلم قابل تامل‌تری از آب درآید.

*تیتر دیالوگی‌ست از حاج حیدر ذبیحی در فیلم