به گزارش سوره سینما، نقد صریح مسعود فراستی بر فیلمی به نام «دونده زمین» که بعد از سالها توقیف به تازگی در گروه هنروتجربه روی پرده رفته است سبب ساز بروز واکنشهایی به شدت افراطی شده است.
فراستی که همواره نشان داده در بیان نظراتش به سانسور اعتقادی ندارد و حرفش را بی کم و کاست میزند آن قدر از زیر سوال رفتن حیثیت ایران و ایرانی در “دونده زمین” ناراحت شده بود که با واژه ای به نام «دیاثت» رفتار آنها که با چرک نشان دادن ایران و ایرانی به دنبال کسب مشتری در آن سوی آبها هستند را نقد کرد.
شاید یک دلیل آن که فراستی کوشید زشتی عمل کارگردانان ایرانی که می کوشند با زشت نشان دادن ایران در آن سوی آبها مخاطب جمع کنند را با لغتی بدیع و البته دوپهلو توصیف کند دقیقا همان روش نامنصفانهای است که این دسته از کارگردانان در پیش گرفته اند.
کژراهه ای که جز توهین به ایرانی نیست
آنها سالهاست که می کوشند اعتبار خویش-البته اگر بتوان نام اعتبار را بر آن گذاشت- با زیر پا گذاشتن مفاهیمی چون وطن پرستی و ارزشگرایی برای هموطن به دست آورند و در این کژراهه مرتب محصولاتی خلق می شود که جز توهین به ایران و ایرانی نیست.
در هالیوود که کعبه آمال همین گروه از چرکنمایان است و البته هیچ گاه هم آنها را به آن راهی نیست حتی وقتی بنا می شود فساد موجود در سیستم سیاسی ایالات متحده را هم نشان دهند می کوشند قهرمانی که افشا کننده این فساد است را یک ملی گرای تمام عیار قلمداد کنند ولی در سینمای ما و در نمونه ای نظیر همین “دونده زمین” این خارجی است که شمایلی قهرمان گونه پیدا می کند و هرچه ایرانی در برابرش قرار می گیرند بدبخت و گرفتارند.
این نگاه سالهاست که در سینمای ایران رواج دارد و شاید یکی از سردمداران آن جعفر پناهی باشد که متأسفانه بعد از تجربه ای انسانی در “بادکنک سفید” وقتی سیاه نمایی را از “دایره” شروع کرد عملا در دایره ای افتاد که جز نمایش دگم سیاهی از ایران در آن راه ندارد.
البته که دنباله روان پناهی که یکی از آنها اکران نوروز امسال را هم داشت در همه این سالها کوشیده اند با نوعی تکرار ایده های مستعمل وی برای خود بازاری گرم کنند اما این بازار هم جز درگیری در تسلسل دستاوردی نداشته است.
آیا فراستی چاره ای جز نقد صریح دارد؟
اگر مسعود فراستی در نقدی که بر «دونده زمین» ارائه داده بود با تندی قدم زنندگان در چنین مسیری را می نوازد شاید برای آن است که هر چه در این سالها در نقد این گروه گفته شده اسباب اصلاح را فراهم نیاورده و چاره ای برای منتقدانی امثال فراستی نمانده جز نقد صریح و پرده برداری از زشتی رفتار این گروه.
البته قابل پیش بینی بود که اظهارنظر فراستی با واکنشهای مختلفی هم مواجه شود و حتی مجالی ایجاد شود برای ایجاد یک بحث سازنده در زمینه همین نوع سینمایی کاسبکارانه ولی متأسفانه سردمداران گروه سینمایی هنروتجربه که بی کمترین تکیه بر مخاطبان کوشیده اند متکی بر ردیفت بودجه سازمان سینمایی برای خود دفتر و دستک خلق کنند با موضع گیری های افراطی و فالانژگونه خود سعی کردند راه را بر شکل گیری دیالوگ ببندند.
از آن خنده دارتر رفتار یکی از کارمندان این گروه سینمایی بود که جایگاه شاکی و قاضی را یکجا درنوردید و حکم به شلاق خوردن فراستی داد. زیر ذره بین بردن این رفتار آن هم از سوی چهره ای که مدام سعی کرده خود را یک روشنفکر جا زند و برای مستند کردن این روشنفکرنمایی نیمه شب به فرودگاه می رود و با فیلمساز از فرنگ برگشته، سلفی می گیرد(!) بیش از پیش حکایت از یک بن بست دارد.
بن بست روشنفکرنمایی!
روشنفکرنمایان در همه این سالها کوشیده اند هم رانتهای دولتی پر و پیمان خود را داشته باشند وهم با ژست اپوزیسیون به تحقیر نظام بپردازد.
این روشنفکرنمایان البته که به شدت از دیالوگ گریزان اند چون می دانند گفتگو کردن است که اسباب فاش شدن عیار نداشته شان را فراهم می کند و دقیقا همین است که به جای به بحث نشستن با فراستی بر سر مصادیق سینمایی که وطن فروشی را عاملی می کند برای کاسبی با برخوردهای افراطی راه را بر دیالوگ می بندند.
سوال اینجاست که مگر فراستی از حاکم شرع خواست که عوامل یک فیلم ضدایرانی را به خاطر تلاش برای چرک نمایی ایران شلاق بزنند که روشنفکرنمایان به صدور حکم شلاق وی پرداختند؟
فراستی فقط نقد کرد و آن هم با کلام. روشنفکرنمایان که مرتب بر دانش آکادمیک خود برای بحثهای نظری نازیده اند چرا جرأت بحث منطقی با فراستی را ندارند و با پنهان کردن کمبودهای خویش پشت صدور حکم شلاق می کوشند گریزگاهی پیدا کنند برای پرونده دامن گیری نوعی سینمای رانتی که به تحقیر ایران و ایرانی می پردازد؟
منبع: نسیم آنلاین