به گزارش سوره سینما، وزارت فرهنگ و ارشاد بعد از رفتار پر تناقض خود در مورد فیلم «۵۰ کیلو آلبالو» و اشتباهات فاحش گذشته برای اجازه اکران فیلمهایی همچون «گینس»، «عصبانی نیستم» و «طبقه حساس» این بار به فیلم «دونده زمین» اجازه اکران داده است که به وضوح نشان میدهد که منجی و امید مردم ایران، خارجیها هستند و تنها راه موفقیت و زندگی کردن دویدن به دنبال آنها است.
کمال تبریزی در فیلم «دونده زمین» روستایی از ایران را به تصویر میکشاند که اهالی آن گنگ و سرگردان، بی تحرک و در حال سکون، انگار که قصد دارند «آنقدر بخوابند که خواب به خواب برند»و شاید بهترین توصیف را تزریقاتچی (حسین عابدینی) فیلم میکند: «کوچههاش بوی لجن میدهد، آدمهاش غمگین، انگاری گرده مرده نشسته، آدم حالش بههم میخوره.»
فیلم دونده زمین که در سال ۸۹ ساخته شده است، خط داستانی آن این گونه آمده است: «درباره هنرپیشه مشهور ژاپنی به نام هازاما کامپه است که نذر کرده در سن ۶۰ سالگی دور دنیا را بدود. او پس از یک سال و اندی امریکا و اروپا را دویده و در کشور ترکیه متوجه میشود که به سرطان لنفاوی مبتلا است. او با اراده استوار راه خود را ادامه میدهد. در فیلم امیدبخشی بسیاری به همه انسانها به خصوص بیماران سرطانی دیده میشود.»
اما این دروغی بیش نیست، خط حقیقی داستان درباره دو شخصیت است که وارد یک روستای مرده میشوند، یکی ایرانی که در نقش یک معلم ظاهر میشود به نام بهار ملک شاهی (سحر دولتشاهی) و دیگری یک خارجی(ژاپنی) که قصد دارد دوره دنیا را بدود، اولی آمده است تا زندگی را به بچهها آموزش بدهد، دومی خود مریض و از حال رفته به روستا میرسد. معلم در آخر، روستا را رها میکند، اما دونده بعد از منجی شدن و حیات بخشیدن دوباره به روستا، کودکان را میبیند که در حال دویدن به سمت او هستند.
کارگردان در یادداشت فیلم میگوید: «دونده زمین اشارات مختلفی دارد که یکی از آنها اشاره به دوران سخت و آشفته ریاست جمهوری احمدینژاد است!
در فضای فیلم همه چیز به هم ریخته و آدمها ساکن و بیتحرکند! که نشان از ایستایی و نبود رشد است!
درست به همین دلیل و نبود امکان حذف این فضا از فیلم بود که «دونده زمین» سالها در محاق توقیفی اعلام نشده از سوی تیم شمقدری و دوستان قرار داشت! و حالا بعد از مدتها امکان نمایش آن فراهم آمده است! البته باید در نظر داشت که فیلم در ادامه به فضایی پر تحرک و شاد میرسد که به نوعی اشاره به پایان دوران مشقت و آغاز فضای امید و نشاط دارد: دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور! کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور…»
اما او دروغی بزرگ گفته است تا پز روشنفکری بدهد، شاید فراموش کرده است که تصاویر حقایق را برملا میکند، کمال تبریزی به وضوح به مردم توهین میکند و برای او جانباز، پلیس و معلم هیچ فرقی ندارند و حتی به اینها هم بسنده نمیکند و باورهای دینی مردم را به تمسخر میگیرد.
در ابتدا «هازاما کامپه» در حال دویدن در جادههای ایران است و مردمی را در تصویر میبینیم که دوان دوان به سمت او میآیند تا عکس و فیلم بگیرند و فارسی با او صحبت میکنند، در حالی که او فارسی نمیداند، ابتدا مادری را میبینیم که با بچههای خود به سمت او میرود و میگوید: «از اونجا دویدن که به استقبال شما بیان، شما رو تو شبکه۳ دیدیم، خیلی خوشحال شدم، براتون دعا میکنم که سالم به ژاپن برسید، انشاءالله سالم و سلامت برسید.» جانبازی با یک پای قطع شده برای عکس گرفتن به سمت «دونده» میآید و میگوید: «من بچه جنگما، جنگ ایران و عراق»، فردی ورزشکار به سمت او حرکت میکند و میگوید: «انشاءالله زودتر خوب میشی، انشاءالله زودتر خوب میشی، یاعلی مدد، التماس دعا.»
در هر حال فیلم «دونده زمین» در قصه قوی، شخصیتسازی و کارگردانی الکن است، مخاطب با روستایی در ناکجا باد روبه رو میشود که مردمش نه لهجهای و نه شغلی دارند، آدمها یا خواب هستند و یا در حال تماشای تلویزیونی کاملاً برفکی، فردی برای آنها غذا میآورد، اما دزد آب قنات روستا است، زنی به نام ننه مراد را میبینیم که سرگردان به دنبال دسته کلید مدرسه است و مرتباً و به صورت سرسام آوری میگوید: «من تکون میخورم، خیلی تکون میخورم، همش راه میرم، این کلاغهای بیناموس چسبیدن به این درختا و از جاشون جنب نمیخوردند» و یا معلمی را میبینیم که نهتنها تدریس بلد نیست، بلکه گچ را هم نمیتواند در دستانش بگیرد و برای آوردن دانشآموزهای روستا به مدرسه مجبور میشود آنها را طنابپیچ کند و کارگردان برای اینکه مردم را بیشتر تحقیر کند در این سکانس صدای آژیر پلیس را پس زمینه تصویر میکند و یا در سکانسی دیگر، زمانی که دونده ژاپنی با بچهها بازی میکند، صدای خنده آنها در همه جای روستا شنیده میشود و ننه مراد میگوید: «خنده، اسمش یادم رفته بود، به این میگن خنده.»
اما زمانی فیلم مضحکآور میشود که معلم داستان در کنار دونده ژاپنی قرار میگیرد و برای امید بخشیدن به او میگوید: «ما اینجا وقتی مشکل داریم از حافظ کمک میگیریم، مشورت میگیریم، تو هم چشماتو ببند و از حافظ سؤال کن» و بعد این بیت را میخواند«چه مستیست ندانم که رو به ما آورد/که بود ساقی و این باده از کجا آورد» و در سکانس بعدی دوندهای را میبینیم که پاشنههای خود را بالا میدهد و در حال دویدن است و در آخر معلم از مینیبوسی که خوابش برده بود، پیاده میشود و دونده ژاپنی را میبیند که از جلوی او بیتفاوت میگذرد و انگار که این حوادث کابوسی بیش نبوده است و حالا دیگر تمام شده است.
در هر حال فیلم «دونده زمین» معنای حقیقی نفوذ فرهنگی را به تصویر میکشاند، اما باید پرسید که چگونه میشود به چنین فیلمهایی مجوز داد، آیا باز هم وزیر فرهنگ و ارشاد بیاطلاع است و شاید هم برای بیاطلاع ماندن وزیر در سالنهایی خالی از مخاطب که به نام هنر و تجربه معرفی میشوند، اجازه اکران این فیلم را دادهاند.
منبع: روزنامه جوان