به گزارش سوره سینما، بعضی وقتها بعضی چیزها آنقدر بیمنطق و لوس است که حتی رغبت نمیکنی دربارهاش حرف بزنی اما یکباره میبینی لشکر خبرنگاران هم طیف و مورد خطاب مانی حقیقی کاری میکنند که همه گمان میکنند همان مورد لوس بیمنطق، عجیبترین اتفاق عالم است. مثل همین بازی که جماعتی درباره برنامه هفت راه انداختهاند و هر روز دست به دامان یک بهانه و ایراد میشوند. ماجراهایی که جماعتی برای دوره جدید برنامه هفت ساختهاند و همینطور ادامه دارد از جمله همین حکایتهاست.
اصلا یکباره چه اتفاقی میافتد که نقد یک فیلم در برنامه تلویزیونی که ساعت یک نیمهشب روی آنتن میرود، میشود مشکل اصلی سینمای مملکت و کار به جایی میرسد که حضرات قانوننخوانده مدعی آزادی هنر و هنرمند و فضای باز هنری هم از سر اجبار بروند سراغ کتاب قانون و سرکتاب باز کنند و برای منتقد برنامه تجویز شلاق کنند. شوخی از این لوستر نمیشود اما این شوخی لوس فقط صورت ماجراست. اصل قضیه چیز دیگری است. اصل ماجرا چیست؟
ماجرا از این قرار است که برنامه هفت بعد از ۲ دوره نهچندان موفق و تبدیل شدن به یک برنامه خنثی و بیمخاطب و سراسر تعارف، به واسطه خوشذوقی تیم سازنده متعهدش و با هدایت و سکانداری بهروز افخمی (که تاکنون ۵ سیمرغ در جشنواره فجر گرفته است) و با کمک چند نفر از اهالی خبره و پیشکسوت سینما از جمله مسعود فراستی و رسول صدرعاملی تبدیل شد به یک برنامه اثرگذار و موفق. گروه برنامهساز هفت گروهی است که روی مواضعش ایستاده و اهل معامله نیست. گزارشهایی که در دوره جدید برنامه «هفت» درباره سینمای جشنوارهای، نداشتن قهرمان و سیاهنمایی و… پخش شده نشان میدهد این گروه نه اهل تعارف است و نه قصد دارد از برنامه برای خودش پله ترقی بسازد.
شاید همینها هم بود که باعث شد جماعت شبهروشنفکر عصبانی شوند و احساس خطر کنند. وقتی هم که احساس خطر کردند، در مرحله اول ساخت برنامههایی مخالف رویه برنامه هفت آغاز شد. برنامههایی با نگاه شبهروشنفکری یا دستکم با جانبداری زیرپوستی از جماعت شبهروشنفکر سینمایی. اما هیچکدام از برنامههایشان چه در فضای مجازی و چه در رسانههای تصویری و شنیداری و مکتوب نتوانست میان مردم جا باز کند. همه آنها صرفا با بهبه و چهچه همان طیف روبهرو میشدند و همچنان بیخاصیت و خنثی بودند و شامل مجموعهای از تعارفات لوس و البته نان قرض دادن برای کسب فلان منصب و مسؤولیت بهمان جشنواره و…
طبیعتا بعد از شکست در این مرحله، تخریب غیرعلنی در دستورکارشان قرار گرفت. با هر واسطهای تلاش کردند مدیران را مجاب کنند برنامه هفت را از این گروه موفق بگیرند. این بود که شایعه پشت شایعه، خبر پشت خبر و پرونده پشت پرونده ساختند تا شاید آنها را از میدان بیرون کنند و دوباره شبهروشنفکرها روی صندلی هفت که حالا داغ و پربیننده شده بود تکیه بزنند اما این کار هم عقیم ماند. حالا فقط در تیردان این جماعت یک تیر مانده بود. تیری که البته باب میلشان نبود و رها کردن آن میتوانست نقاب از چهرهشان بردارد و رسوایشان کند اما چارهای برایشان نمانده بود. حالا آنها باید شروع میکردند به تنگ کردن فضای رسانهای برای برنامهسازان هفت. همه دست به کار شدند. یکی حرفهای افخمی را بهانه کرد و بنا گذاشت به تحریک احساسات مخاطبان و… آن دیگری که پیشتر اعتقاد داشت هنگام نمایش هفت همه خوابند، مدعی شد این برنامه برای فرزندانش بدآموزی دارد و… خلاصه خیلیها که خودشان را برای جلوس بر کرسی افخمی آماده کرده بودند، به این برنامه تاختند. دست آخر هم به واسطه یکی از بحثهای منتقد برنامه که با استناد به فرمایشات آیتالله جوادیآملی گفته شده بود بنا گذاشتند به تخریب به واسطه قانون. این تیر آخری حالا پرتاب شده است. حالا مدعیان آزادی هنر دست به ماده و قانون شدهاند. حالا در یک بیانیه لوس مدعی شدهاند یک منتقد باید به واسطه نقدش به یک فیلم شلاق بخورد؛ تلاشی لوس و بینمک که به واسطه همطیفهای «۵۰کیلو آلبالو» صورت جدی به خود گرفته است. حالا باید ایستاد و دید آیا تلویزیون هم گزاره جماعت دست به شلاق را جدی خواهد گرفت یا اینکه پای هفت و افخمی- که پای حرفهایش ایستاده است- خواهد ایستاد!
منبع: وطن امروز