سوره سینما– یاسر فریادرس: در روزگاری که به سختی میشود یک فیلم داستانی را در سینما تا تیتراژ پایانی تحمل کرد، طبیعی است که اشتیاقی برای دیدن فیلم مستند روی پرده سینما وجود نخواهد داشت . چرا که اگر در سینمای داستانی همان گونه که از اسمش هم هویداست قصه گویی رسالت فیلمساز است اما در فیلم مستند، کارگردان چنین رسالتی را روی دوش خود نمیبیند.
در وهله بعد اگر مستندساز داستانگویی را هم مزیت بداند و بخواهد در فیلمش قصه بگوید، حقیقتی که مستند بر روی آن استوار است دست و پای او را میگیرد و نمیتواند مثل یک فیلمنامهنویس تخیلش را جلوی دوربین ظاهر کند.
اما اینکه یک مستندساز با سوژهاش آنقدر خوب همراه شود که یک قصه با کیفیت برای مخاطب ایجاد کند باید حیرتانگیز باشد و اینگونه میشود که وجه «واقعی بودن» هم به کمک قصه میآید و به سبب باورپذیری حداکثری، تاثیر آن را دو چندان میکند.
به نظر میرسد، سینمای مستند در ایران نسبت به آثار داستانی در چند سال گذشته حرکت رو به جلوتری داشته است اما به سبب عدم وجود یک سیستم توزیع مناسب این پیشرفت آنچنان به چشم نیامده است. فیلم «فصل هرس» که امسال توفیقاتی فراوانی در جشنواره ها از جمله جشنواره حقیقت نصیبش شد نمونه خوبی از این حرکت رو به جلو است.
فصل هرس آخرین ساخته لقمان خالدی، روایت زندگی شخصی به نام قاسم تک دهقان است که مدعی است داروی سرطان را کشف کرده است و این شخص در طول فیلم، میخواهد ادعایش را ثابت کند. همین که برعکس بسیاری از فیلمهای روی پرده میشود خیلی راحت یک خطی فیلم را به رشته تحریر درآورد نشان از قصه گویی فیلم و نقطه قوت آن است.
خالدی با تدوین هوشمندانه و زیرکی ویژهاش مخاطب را غرق در داستان زندگی نقش اولش میکند. به نحوی که از میانه فیلم ادعای سوژه، دغدغه مخاطب میشود و افت و خیزهای داستان او را با خود تا انتهای فیلم میکشاند.
به نظر میرسد بعد از گذشت چند دقیقه از فیلم، مخاطب دیگر دغدغه این را ندارد که داروی تک دهقان واقعا سرطان را درمان میکند یا نه! بلکه «اعتماد» تبدیل به مساله اصلی او میشود. برای همین است که حتی بسیاری از مخاطبانی که پایان فیلم را از قبل می دانند باز هم ترجیح می دهند با روایت همراه شوند و با سوژه همذات پنداری کنند.
در واقع آنچه فیلم خالدی را جذاب کرده است نتیجه آزمایش دارو در آخر فیلم نیست و این شکل روایت و اوج و فرودهای فیلم است که مخاطب را با خود همراه می کند. اگر در فصل هرس قاسم تک دهقان قصد دارد، دارویش را که نام آن را بر اساس اول و آخر اسم خودش (GMTN) گذاشته است، ثابت کند، کارگردان تسلیم این خواسته تک دهقان نمی شود و با انتخاب برخی سکانس ها مانند مرگ یکی از مصرف کنندگان دارو، تعلیق هوشمندانه ای ایجاد می کند.
قاسم تک دهقان آنقدر در مورد اثر دارویش که قرار است اسم جدیدش را فجر یک بگذارد، مطمئن هست که حاضر است در راه اثبات آن هر کاری بکند اما خالدی، فقط در نمایش این اطمینان توقف نمی کند و روی دیگر سکه را که اضطراب خانواده و مکافات آنان است به خوبی به مخاطب نمایش میدهد.
دردسرهایی که با شکل بامزهای دائم در سیر داستان روی پرده سینما نقش میبندند. از نمایی مثل فرش سوخته با اسید تا نمایی که دوربین روی دستان پر اضطراب همسر قاسم زوم کرده است و او در مورد انتخابش بین دارو و همسرش سخن میگوید، همه و همه اثبات این هوشمندی است.
از این موضوعات که بگذریم، دغدغمندی فیلم نیز از دیگر نقاط قوت آن است. هدف مستند فقط بیان یک قصه واقعی برای سرگرم کردن مخاطب نیست. فیلم با نقدی صریح بر وضعیت ثبت دارو در کشور و فضای غیرقابل اعتمادی که وجود دارد، حفظ سرمایه های وطنی را هشدار می دهد و در عین حال با نشان دادن نقاط امیدوارانه و وارد کردن شخصیت هایی مثل پروفسور شیخ نژاد وضعیت را بن بست ترسیم نمی کند.
در واقع لقمان خالدی نه تنها در روایت و انتقال واقعیت منصف بوده است بلکه راهکاری منصفانه نیز برای مساله فیلمش ارائه می دهد و امید را به مخاطب هدیه می دهد. شاید برای همین است که قریب به اتفاق کسانی که از سالن اکران فصل هرس بیرون می آیند لبخند رضایت بر لب دارند.
منبع: فارس