به گزارش سوره سینما، مریلا زارعی از جمله بازیگران موثر سینمای ایران است که در طی سالهای گذشته در آثار شاخصی از کارگردانهای مطرح سینمای ایران حضور داشته است که آثاری همچون «چ» و «بادیگارد» ابراهیم حاتمیکیا تا و «شیار ۱۴۳» نرگس آبیار برخی از بیادماندنیترین آنهاست.
زارعی به تازگی با روزنامه شرق گفتوگو انجام داده است در مورد فعالیتهای سینمایی خود به ویژه همکاری با ابراهیم حاتمیکیا صحبت کرده است. در ادامه بخشهایی از این گفتوگو را میخوانید:
ابراهیم حاتمیکیا در جایگاه کارگردان چه ویژگیای دارد که شما در فیلمهایش بازی میکنید و پیشنهادی از او را رد نمیکنید؟
من هم مثل همه مردم قبل از اینکه یک بازیگر باشم در درجه اول مخاطب سینمای آقای حاتمیکیا بوده و هستم. با بعضی از آنها ارتباط خیلی ویژه برقرار کردم و شاید با بعضی از آنها نه. مثل اتفاقی که درباره بقیه کارگردانانی که با آنها همکاری داشتم برایم رخ داد؛ تهمینه میلانی، مسعود کیمیایی، مهدی فخیمزاده، حسن فتحی و خیلیهای دیگر. مثلا در بین آثار آقای حاتمیکیا فیلم «آژانس شیشهای» فیلمی بود که توانست نگاه من را به بعضی از آدمها تغییر دهد و توجهم را به آنها جلب کند. تلنگر، همان پدیدهای که ممکن است با دیدن یک اثر هنری در مخاطبش تأثیر بگذارد، که قطعا یکی از وظایف هنرمند مؤلف و صاحب سبک و اندیشه هم، همین است. در زمان تماشای فیلم «آژانس شیشهای» من بازیگر نبودم و هرگز به مخیلهام خطور نمیکرد که روزی با خالق این اثر همکاری داشته باشم. اما بعدها، بعد از سالها بازیگری همواره آرزوی همکاری با ایشان را داشتم. در تمام این سالها این برایم سؤال بود که چطور ممکن است پیشنهادی برای همکاری از سوی آقای حاتمیکیا نداشته باشم تا اینکه بالاخره این محقق شد. زمان ساخت سریال «حلقه سبز» از جانب ایشان دعوت به کار شدم. معرفی من به آقای حاتمیکیا توسط خانم «منیر قیدی» که از دوستان قدیم من است و تجربه کار با ایشان را داشت، اتفاق افتاد. فقط در آن زمان من تصمیم به کار در تلویزیون نداشتم. برای این تصمیم هم دلایل خودم را داشتم که بازگوکردنش شاید برای این مصاحبه قدری گزافهگویی محسوب شود. بههرحال ایشان هم دلایل خودشان را برای کار در تلویزیون داشتند. با همه این احوال، علاقه همکاری در این پروژه و قرارگرفتن جلوی دوربین آقای حاتمیکیا و حضور آقای حمید فرخنژاد دلایلی بود که من را برای حضور مجاب کرد. اما بعد از گذشت چند جلسه دورخوانی احساس کردم توان کار در یک پروژه طولان مدت برای تلویزیون را ندارم و ترجیح دادم این همکاری را به زمان دیگری موکول کنم و از بازیگری در مجموعه انصراف دادم. این اولین برخورد من با آقای حاتمیکیا بود.
قرار بود شما نقشی را ایفا کنید که بعدها سیما تیرانداز بازی کرد؟
بله، سیما تیرانداز بازیگر خوب و توانایی است و به نظرم خیلی هم انتخاب خوبی بود. من سعادت همکاری با گروه را نداشتم تا اینکه بعدها دوباره از جانب آقای پیرهادی تهیهکننده فیلم پیشنهاد همکاری را دریافت کردم. ایشان خلاصهای از فیلمنامه را برایم ارسال کردند و من بدون چون و چرا پذیرفتم و تصمیم گرفتم با تمام انرژی در فیلم حضور داشته باشم. با وجود کوتاهبودن حضورم اما انگیزه زیاد برای این همکاری من را بالاخره به جلوی دوربین کارگردان «آژانس شیشهای» رساند. در این همکاری به نتایج دیگری رسیدم. در آن مقطع از کار حرفهایام اولینبار بود که با کارگردانی مواجه میشدم که انرژیاش در کار بیش از همه گروه بود و همین انرژی همه را مجاب میکرد که صددرصد در خدمت کارشان باشند. درباره بازیگرها هم وضع به همین منوال بود. تمرین، تمرین و تمرین. عاملی که در کار ما باعث کشف نقاط مغفول و تاریک ذهن و روحمان میشود و بازیگر را با ناخودآگاه و تخیلاتش آشنا میکند که در صورت پیگیری و ممارست منشأ بروز عنصر خلاقه است. همین بود که بارها گفتهام حتی حاضرم از مقابل دوربین ایشان فقط عبور کنم. این صرفا از احترامی است که من برای کار و تداوم حضورشان قائلم.
چه کارگردانهایی هستند که علاقه دارید فقط از جلوی دوربینشان رد شوید؟
فقط دو نفر؛ اصغر فرهادی و ابراهیم حاتمیکیا. این دو کارگردان کسانی هستند که بهنوعی سبک کارکردنشان با بازیگر به یک تجربه مغتنم منتهی میشود. جدیت و تمرین فراوان و تفکر روی نقش در هر دو این عزیزان تعیینکننده است. اینجاست که دیگر نقش برایم اهمیت ندارد؛ همین که یک روز، ١٠ روز، ٢٠ روز، فرصت حضور در کنارشان را داشته باشی، به قدر کافی برایت تجربه می اندوزد. اینجا لازم است نکتهای را یادآوری کنم. من بهعنوان یک بازیگر فارغ از موفق یا ناموفقبودنم در اجرای نقش محوله یا خوب یا ضعیفبودن اثری که در آن حضور دارم، به واسطه کارگردانها و گاهی به واسطه تفکر حاکم بر قصه به فیلمهایم دل میبندم و درنهایت به خالقان آنها ارادت ویژه پیدا میکنم. دیگر در یک کل، خودم را جزئی میدانم که در مجموعهای غرق شده که قرار است حرفی برای گفتن داشته باشد یا کارگردان صاحبسبکی را زنده و سرپا نگه دارد. مثلا تعلقم به فیلمهای «دو زن»، «واکنش پنجم» و «زن زیادی» به دلیل ساعات مفیدی است که در کنار تهمینه میلانی به یادگیری گذشت. بهطورمثال در تجربهام با مسعود کیمیایی تأثیر حضور یک انرژی در صحنه را عمیقا درک کردم. در «سربازهای جمعه» همین انرژی برایم بازی متفاوتی را رقم زد که تا سالها سایهاش بر سر همه نقشهایم ماند. یا کارکردن با اصغر فرهادی در سریال «در شهر» و بعد از آن «درباره الی» و سرانجام «جدایی نادر از سیمین» که نگاهم را به بازیگری تغییر داد. توجه به جزئیات و الزام نگاه عمیق و دقیق یک بازیگر به پدیدههای پیرامونش از خانواده تا جامعه، نگاه جهانشمولی که رنگ و نژاد نمیشناسد و صرفا بر پایه وجوه انسانی است و دیگرانی که همه برایم محترم بودند و دوستداشتنی.
یعنی در واقع کارکردن با بعضی از کارگردانان برای شما احوال خوبی را شامل میشود که بعدها از تجربه کار با آنها احساس رضایت میکنید؟
نه الزاما اینگونه نیست. کارکردن با افرادی مثل آقای فرهادی یا آقای حاتمیکیا سختیهای فراوانی دارد. اتفاقا انرژیای که در کارکردن با این افراد صرف کردهام، بسیار بیشتر از دیگران بوده و همین بهمثابه یک ویژگی، آنها را برایم از دیگران متمایز میکند. من در مواجهه با کارگردانان مختلف، متفاوت میشوم. میزان آرامش، صبوری و شکل برخوردم با کار و نقش متفاوت میشود. درواقع کوک من را کارگردان تنظیم میکند و این باعث میشود تجربه با کسانی که به استانداردهای حرفهای نزدیکتر هستند، حضور قابلقبولتری را برایم رقم بزند.