سوره سینما – حسین ساعی منش : بهتر است همین اول تکلیفمان را با بهانه این یادداشت مشخص کنیم: «بارکد» فیلم ضعیفی است که اکثر ایدههایش به نتیجه نرسیده و تلف شده. نه فضای مورد نظرش- یا لااقل آن چیزی که به نظر میرسد مورد نظر فیلمساز بوده- درست پیاده شده و نه روایت خاصش توجیهی دارد. نه حرف خاصی میزند و نه دغدغه اجتماعیاش قابل تامل است. نه شخصیتها آنجا که قرار است عمق پیدا میکنند (مثل جایی که پلیس مخفی از شرایط نفوذی بودن میگوید) و نه انگیزههای کلیدی آدمها قابل تشخیص هستند (جایی که رئیس شرکت تصمیم میگیرد به ادامه حرفهای حامد گوش دهد). حتی بدهبستانهای دو نفره بین میلاد و حامد هم که برگ برنده فیلم است و نهایتا آن را نجات میدهد، در بعضی لحظات چنگی به دل نمیزند و برخی از شوخیهای کلامی هم راضیکننده نیستند.
اما اینها به این معنا نیست که «بارکد» فیلم بیارزشی است. رابطه بین دو شخصیت اصلی، از موارد کمنظیر این سالهای سینمای ایران است و حس شوخطبعی فیلمساز، هرچند که در لحظاتی مرزهایی را زیر پا میگذارد، ولی کاملا بر فیلم سایه انداخته و در شکلگیری روابط و دیالوگها و حتی پیشروی (پسروی؟) داستان کاملا چشمگیر است. و قدرت این عوامل هم به حدی است که میتواند فروش بالای فیلم را توجیه و قابل پیشبینی کند. حالا از این منظر باید اعتراف کرد که با وجود همه آن ایرادها، آن چیزی که «بارکد» عرضه میکند، به مراتب بهتر و قابلدفاعتر از آن چیزی است که در فیلمهای پرفروشی مثل «من سالوادور نیستم» و «۵۰ کیلو آلبالو» و «رسوایی۲» و… نشانمان میدهند. و این بهانه خوبی برای ارزیابی مصطفی کیایی به عنوان یک سینماگر سینمای بدنه ایران است.
***
اگر فیلمی را که در همه مراحل تولیدش، چشم به گیشه داشته باشد و همه عناصر و جزئیات خودش را تحتالشعاع همین مساله قرار دهد، فیلم سینمای بدنه بدانیم، میتوانیم بگوییم که سینماگر بدنه هم آن کسی است که به دنبال ساختن فیلمی است که در وهله اول پرفروش باشد و بعد، سودآوری حاصل از اکران آن فیلم است که در حیات حرفهای او نقشی تعیینکننده دارد و پایه ساخت فیلم بعدی او میشود. به این ترتیب، شاید بتوان مصطفی کیایی را خالصترین سینماگر بدنه حال حاضر دانست. از این جهت که اولا فیلمهایش همواره فروش بالایی دارند و همین مساله است که میتواند در جلب اعتماد سرمایهگذار و عوامل دیگر برای همکاری با او، نقش بسیار موثری داشته باشد، و ثانیا از این شرایط نهایت استفاده را میکند و تقریبا سالی یک فیلم میسازد، آن هم در سینمایی که بعضی از فیلمها، از اول برای اکران نشدن ساخته میشوند!
در نتیجه پس از چند سال، کیایی تبدیل به فیلمسازی میشود که هم میفروشد (برعکس خیلیها) و هم حضور مداوم دارد و فراموش نمیشود (برعکس مثلا ابوالحسن داودی). نتیجه همجواری این دو عامل، چیزی است که تاثیر نه چندان کاملش در «بارکد» قابل مشاهده است. اینکه فیلم، درحالیکه از بازیگری مثل رادان بهره میبرد، به خاطر خود کیایی میفروشد. به بیان دیگر، تاثیرات مستقیم کیایی در موفقیت فیلم، بیش از تاثیرات غیرمستقیم اوست. و این یعنی فیلمساز بدنه ما، در مسیری افتاده که در این سالها فقط مسعود دهنمکی توانسته تا انتهای آن برود: مسیر «برند» شدن.
***
اما این فقط یک طرف قضیه است؛ اینکه کیایی بلد است فیلم پرفروش بسازد و در این روند، حتی با وجود شوخطبعیاش، به تنها گونه تثبیتشده سینمای بدنه در ایران محدود نمانده («عصر یخبندان»). طرف دیگر ماجرا، همانطور که اشاره شد، کیفیت کارهای اوست وقتی که در قیاس با دیگر آثار سینمای بدنه قرار میگیرد. از این جهت میتوان آثار او را یک سروگردن از آثار اینچنینی بالاتر دانست.
این البته به این معنا نیست که همه فیلمهایش مناسب جشنوارهاند و مخاطب و داوران جشنواره را راضی میکنند، بلکه به این معناست که فیلمهایش، در کنار اینکه میتوانند مخاطب عام را به سالن بکشانند و راضیاش کنند، حداقلهای قابل دفاعی را برای سرگرمسازی و قصهگفتن رعایت میکنند. فیلمهایش پرتحرکاند، ریتم خستهکنندهای ندارند، شوخیهایشان بهجاست و بازیهای قابل قبولی هم دارند. در ضمن اینها، فیلمها تلاش دارند که حرف و دغدغه فیلمساز را هم، ذیل سرگرمی، نمایش دهند. بله، تا به اینجا شاید مهمترین مشکل آثار کیایی همین حرفهای اوست که گاهی از فیلم بیرون میزند و به همین دلیل کماکان بهترین فیلمش همانی است که در آن اصراری به اظهار نظر درباره ریشه معضلات اجتماعی ندارد؛ «ضدگلوله».
اما باید به این توجه داشت که دغدغهمندی آثار او، صرفنظر از اینکه با نگاهش موافق باشیم یا نه، با موجسواریهای اساماسی فیلمهای دیگر متفاوت است و صرفا یک موضوع روز را به جملاتی شعاری تجزیه نمیکند که هر کدام را، باربط و بیربط، در دهان شخصیتها بگذارد که لزوما فیلمش «حرف» داشته باشد. به علاوه، اصراری هم ندارد که در هر فیلمش به هر شاخهای بپرد و کاملا مشخص است که آنچه مطرح میکند، مسئلهی اوست: بحث تقابل ثروتمندان یکشبه با تنگدستان آسمانجل، در هر سه فیلم «خط ویژه» و «عصر یخبندان» و «بارکد»، حضور بسیار قوی و پررنگی دارد. حالا میشود به اینکه چقدر نگاه قابل تامل و عمیقی به این مساله دارد، انتقاداتی داشت، اما باز هم وقتی در مقام مقایسه برمیآییم و به آثار او در این برهوت فیلم پرفروش آبرومند نگاه میکنیم ناچاریم به یک چیز اعتراف کنیم: مصطفی کیایی نزدیکترین گزینه فعلی به «سینماگر بدنه مطلوب» در بین سینماگران ایرانی است.
***
حالا میشود دوباره به «بارکد» برگشت و آن را امیدوارکننده نامید. سال قبل که «عصر یخبندان» اکران شد، نگران بودیم که شاید کیایی تغییر مسیر داده و موج فیلمهای تلخ و جدی خانوادگی او را با خودش برده. ولی حالا «بارکد» نشان میدهد آن نگرانی بیمورد بوده. «بارکد» تا حد خوبی قانعمان میکند که کیایی راهش را انتخاب و مدل فیلمسازیاش را تعیین کرده. حالا میتوانیم با خیال راحت ایرادهای فیلمش را بگیریم و امیدوار باشیم که در فیلم بعدی پیشرفت کند. بالاخره این هم یکی دیگر از عجایب این سینماست: اینکه آخرین فیلم کارنامه نزولی یک فیلمساز امیدوارکننده باشد!