سوره سینما – محمدرضا تاجداری : جواد افشار حالا یکی از پرکارترین و شناختهشدهترین سریالسازان تلویزیون است. از او سال گذشته «کیمیا» به روی آنتن بود که بازخوردها و حاشیههای فراوانی داشت و امسال سریال رمضانی «برادر» که بازهم دچار حاشیههایی شد، از انتخاب بازیگر تا اسپانسر آن. به سراغ جواد افشار رفتهایم و از آغاز کارش تا امروز و در مورد حاشیههای کارهای اخیرش با او گفتگو کردهایم:
آقای افشار، نسلی از کارگردانان که تجربه حضور در جنگ را دارند اساسا فیلمسازیشان را با تصویربرداری در جنگ آغاز کردند. ورود شما به سمت سینما هم از همین مسیر بود یا خیر؟
«برادر» دوازدهمین سریالی بود که کار کردم و در هیچکدام از قبلیها سابقهای از جنگ وجود نداشته است. بنابراین نمیتوانم اینطور تعریف کنم که بهواسطهی جنگ و دفاع مقدس وارد عرصهی فیلمسازی شدم. اتفاقاً برعکس دوست داشتم به اندازه کافی تجربه کسب کنم و به حد مکفی شناخت و نگاهم را به مقوله دفاع مقدس و جنگ کامل کنم و بعد فیلم جنگی بسازم. هنوز هم یافتههایم کامل نشدهاند و همچنان به دنبال کشف و جستجو هستم تا بتوانم انشاءالله در آینده به سینمای دفاع مقدس ورود کنم، چون آن عرصه جدا از قابلیتها و سختیهایی که دارد، به نظرم یک مقدار باید فراذهنی و جهانشمولتر و با ایدئولوژی و اندیشههای عمیقتری همراه باشد تا حق مطلب ادا شود. صرفاً اگر ظواهر جنگ را نگاه کنیم، طبیعتاً اگر خوب ساخته شوند، خیلی مهیج و جذاب از کار در میآیند و اگر غیر از این باشد شاید حتی فضای ضد جنگ و ضد آرمانی از آن بیرون بیاید. اگر بخواهیم یک مقدار دقیقتر و عمیقتر به آن بپردازیم، به نظرم دفاع مقدس میتواند در عرصههای خارج از میدان جنگ هم تأثیراتی بگذارد که ازرشمند است.
آغاز فعالیتهای هنری با تعزیهخوانی در قم
بیشتر میخواهم نحوه ورودتان را به عرصه سینما و تلویزیون بدانم. چه شد که به این حوزه کشیده شدید؟
میتوانم بگویم از کودکی به مقولهی هنر علاقمند بودم. هفت، هشت سال داشتم که تعزیهخوان بودم و در گروههای تعزیهخوانی در قم فعالیت میکردم. بعد از انقلاب به تئاتر کشیده شدم و سالها تئاتر کار کردم و این قضیه تا سال ۱۳۷۰ ادامه پیدا کرد.
ساخت اولین فیلم در سال ۱۳۷۰
یعنی در جنگ هشت ساله کار هنری نمیکردید؟
کار هنری میکردم و در آن فاصله هم درگیر فیلمسازی و کار تئاتر بودم، ولی همزمان حضور در جبههها را هم تجربه کردم، بعد از آن در سال ۱۳۶۹ که وارد دانشکده صدا و سیما شدم، دیگر فعالیتهایم را به سمت فیلمسازی جهت دادم و در سال ۱۳۷۰ اولین فیلم مستقلم را ساختم که هم خودم نوشته بودم و هم خودم کارگردانی کردم.
تلهفیلم بود؟
نه، آن موقع هنوز تلهفیلمها متولد نشده بودند و بازار فیلمهای هشت میلیمتری، ویدئو و امثال اینها همچنان داغ بود. این عرصه را دنبال کردم. در سال ۱۳۷۲ یک فیلم شانزده میلیمتری به نام «زنبورک» ساختم که در چند جشنواره بینالمللی شرکت کرد و پایاننامهام هم شد. کار خوب و قابلی بود. از آن به بعد بهطور حرفهایتر کار را دنبال کردم و دستیار کارگردان شدم و با چندین کارگردان مختلف تجربه دستیاری داشتم.
«مسافر ری» میرباقری؛ آخرین تجربه دستیاری کارگردان
چه کسانی؟
آخرین آنها «مسافر ری» آقای میرباقری بود که آخرین کار دستیاریم بود. بعد به کارگردانی حرفهای ورود کردم که میشود گفت در سال ۱۳۷۹ اولین سریالم به اسم «غروب بیپایان» را ساختم که یک سریال تاریخی بود، برای شبکه برونمرزی در ۲۶ قسمت، البته از فضای «مسافر ری» بیرون آمده بودم که تجربیات کنار آقاى میرباقرى خیلی برایم مفید بود. در واقع اولین سریالم تجربه خوبی شد. در ادامه آن سریال «پول کثیف» را کار کردم. «پول کثیف» یک کار اجتماعی است که در زمان خودش خیلى خوب دیده شد. البته دو سال توقیف بود.
سریال «پول کثیف» دو سال توقیف بود
چرا؟
برای اولین بار به مبحث قاچاق ورود کرده بودیم و هنوز تازه ستاد قاچاق شکل گرفته بود. خیلی از موضوعات را نمیشد گفت. نمیشد درباره بسیاری از یقه سفیدها حرف زد و به سمتشان رفت. آنها حریمی را برای خودشان تدارک دیده بودند و در پشت این حریم داشتند فعالیتهای فاسد اقتصادیشان را دنبال میکردند که خوشبختانه یک مقدار کار بالا گرفت و نتیجه اش این شد که دیدیم از طرف تشکیلات حکومتی و دولتی نسبت به پخش سریال حمایت شد.
در آخر چه کسی باعث شد پخش شود؟
اگر اشتباه نکنم آقای قالیباف خیلی پیگیر بود. همینطور سردار نقدی، البته تلاشهاى تهیه کننده آن کار قاسم جعفرى هم بىتاثیر نبود.
یادم هست تیزرهای آن دائماً پخش میشد، ولی سریال پخش نمیشد.
بالاخره. پیگیرى ها دو سال طول کشید. یعنی ما سریال را در سال ۱۳۸۳ تولید کردیم، ولی در سال ۱۳۸۵ پخش شد. سریال «پول کثیف» را خیلی دوست داشتم. سریالی دیگرى داشتم به نام «روز رفتن» که موضوع خوبی داشت. یک کار اجتماعی بود که به روحانیت و مسائل پیرامون روحانیت در جامعه خوب پرداخته بود.
«روز رفتن» همان سریالی بود که دانیال حکیمی در دو نقش بازی کرد؟
بله، نقش دو برادر دوقلو را بازى میکردند… سریال دیگری داشتم به نام «روزهای زیبا» که آن هم یک کار اجتماعی خوب بود که البته در پى جریانات سال ۱۳۸۸ یک مقدار در فضای تلویزیون مهجور ماند. بعد از آن سریالهایی که کار کردم و دوستشان داشتم «سیامین روز» بود. یک کار تاریخی دیگر داشتم به نام «جابر بن حیان» که در اِشِل کوچک یک کار تاریخی و به اعتقادم کار خوبی بود. بعد به «مادرانه»، «کیمیا» و «برادر» رسید.
بعد از «پول کثیف»، به خاطر زاویه داشتن یکی از مدیران، کم کار شدم
فکر میکنم سریالی که باعث شد بیشتر دیده شوید، «مادرانه» است و بعد دیگر در بین عموم مردم با «کیمیا» شناخته شدید.
بله، اگر بخواهیم اینطور بگوییم، در «پول کثیف» جرقهای زدم و خیلیها به سمتم آمدند.
فیلم «کلبه» به خاطر بحران سال ۸۸ خوب دیده نشد
در سینما هم فقط یک کار داشتید، به نام «کلبه». درست است؟
بله.
چرا سینما را بیشتر ادامه ندادید؟
ساخت سریال ها و تلهفیلمها بشدت سرم را شلوغ کرده بود و خب فرصت ها را از من میگرفت. ضمن اینکه فضاى سریال سازى را دوست دارم، بواسطه گستره مخاطب و بازخوردهاى میلیونى و تاثیراتى که میشود در جامعه ایجاد کرد.
فضای معناگرای «کلبه» برایم اهمیت داشت
جالب است تنها فیلم سینمایی هم که کار کردید، جزو معدود فیلمهای ترسناک سینمای ما محسوب میشود.
بله، در ژانر وحشت بود، ولی واقعیت این است که نمیخواستم به سمت ژانر وحشت این قصه بروم، بلکه بیشتر دلم میخواست به یک فضای معناگرایی که در این قصه بود بپردازم. اگر یک وقت دوست داشته باشید، حاضرم در بارهاش حرف بزنم، چون هنوز برای پرداختن به محتوای آن فیلم جا هست. محتوای فیلم بهنوعی بحث معناگرای خوبی داشت و آن هم موضوع حکمت و زمان بود. اینکه تقدیر و سرنوشت آدمها بر اساس حکمت رقم میخورد و چه عواملی میتواند آن حکمت و سرنوشت را تغییر بدهد. این خیلی مهم بود. در احکام دینىمان داریم که صدقه رفع بلا میکند. ما در این قصه موضوع صدقه و زمان را داشتیم که در همان سکانس ابتدایی هم هست و اگر روزی فرصت کنید و ببینید شخصیتهاى فیلم ۳۰ ثانیه چراغ قرمز را رد و از دادن صدقه تعمداً پرهیز میکنند و این ۳۰ ثانیه همینطور در روند زندگیهایشان تأثیر میگذارد و آنها را به مسیری میبرد که نباید. به این بخش «کلبه» علاقه داشتم، اما بهتدریج ما را به فضای دلهره و ترس برد.
یعنی خودتان علاقه نداشتید به سمت وحشت بروید؟
دوست داشتم، ولی آن بخش قضیه برایم اهمیت بیشتری داشت و اصلاً با این نیت به دل این قصه رفته بودم.
فیلم «کلبه» یک فیلم قصهگو است
الان فضایی که در سینمای ما وجود دارد که قطعاً شما هم دنبال میکنید، بهنوعی کارهای ضدقصه است. یعنی قصه را دنبال نمیکنند و ظاهرا پز در قصه نگفتن است. نظر شما درباره این نوع فیلمها چیست؟ آیا فیلم «کلبه» را به این فیلمها نزدیک میبینید؟ یا دور؟ اگر خودتان بخواهید دو باره فیلم سینمایی بسازید در چنین فضایی کار میسازید؟
نه، اتفاقاً فیلم «کلبه» فیلم قصهدار بود که البته یک مقدار غیرخطی تعریف شد. این بیشتر ساختاری است و حتی فیلمهایی هم که ضدقصه هستند، به نظرم درون آنها قصهای هست. قصهای است که سازنده دارد برای روایت آن از یک روایت غیر خطی و غیر متعارف استفاده میکند.
اینکه هست، ولی بالاخره ما با مخاطب عام طرف هستیم که او باید ببیند.
دقیقاً. برایم فرق نمیکند و اگر قرار باشد در سینما کاری بسازم مهم این است که برای مخاطب چه چیزی برای گفتن داشته باشم. اگر حرفی برای گفتن داشته باشم، چه در قالب قصه، چه در قالب حتی ضد قصه، مهم این است که آیا میتوانم محتوایی را به مخاطبم منتقل کنم و آیا او به عنوان یک دریافتکننده پیام میتواند این پیام را از من دریافت کند یا نه، همین برایم ارزشمند است، وگرنه ابطال وقت هم برای خودم هست، هم برای مخاطبم.
بعد از «برادر» خیلیها گفتند که ما تصمیم گرفتیم با برادرمان آشتی کنیم
در باره محتوای مد نظرتان بیشتر صحبت کنیم، چون فیلمهایی که الان باب شدهاند بیشتر یأسآور، تلخ و بدون هیچ امیدی هستند. این تلخی به تلویزیون هم رسید، بهخصوص کارهای سعید نعمتاله که شما «مادرانه» را با ایشان کار کردید. میخواهم بدانم قرار است محتوای مد نظر شما هم در این فضاها باشد یا چیزی غیر از اینهاست؟
صد البته که نه، محتوا الزاماً حرفها و سخنرانیهای جذاب نیست. مثلاً «مادرانه» اتفاقاً بسیار پرمحتوا بود. بحث لقمههای حلال و حرام که سر سفرهات میآوری و به دهان بچهات میگذاری و بالاخره از جایی بیرون میزند. یک مفسد اقتصادی قبل از هر کسی خودش آسیب میبیند و شیرازه خانوادهاش از هم میپاشد. به صرف اینکه دارد سفره حرام در خانهاش پهن میکند! این موضوع قصه «مادرانه» بود. موضوعى که به مخاطب هشدار میدهد، مطمئنا اگر قصهاى با محتوا به مخاطب عرضه شود هم ارتباط لازم، هم دریافت هاى لازم صورت میگیرد. میتوانم از بازخوردها برای شما مثال بیاورم. سریال «برادر» را کار کردیم. تعداد زیادی کامنت برایم گذاشتند که میگفتند ما با دیدن سریال شما بعد از هفده سال با برادرمان صلح کردیم. یکی دیگر کامنت گذاشته بود که مدتها بود با برادرم صحبت نکرده بودم، ولی با دیدن سریال شما تصمیم گرفتم بلند شوم و به تهران بیایم و با برادرم صلح کنم. بعضیها کامنت گذاشته بودند که ما هیچوقت حرمت برادرمان را نگه نمیداشتیم و با دیدن این سریال تصمیم گرفتیم احترام بیشتری به برادرمان بگذاریم. این برایم خیلى ارزشمندست که محتواى اثر توانسته روی مخاطبتان تأثیر بگذارد که تلنگری به او زده شود که رفتارها و نگاه اجتماعی یا حتی ایدئولوژیکش را به موضوعات پیرامونش تغییر بدهد یا اصلاح کند.
باید ببینیم از سریال «کیمیا» چه میخواستیم و هدفگذاریمان به عنوان سازنده چه بود
به سراغ سریال «کیمیا» و بعد «برادر» برویم. در هنگام پخش سریال «کیمیا»، مثل هر اثری که خوب دیده میشود، یکسری انتقاداتی متوجه این سریال شد، از جمله اینکه میگفتند انقلاب را بهدرستی نشان ندادید. اصلاً معلوم نبود چه شد و چه اتفاقی افتاد و یکمرتبه در یک کوچه مردم خوشحالی کردند و این شد انقلاب سریال «کیمیا»! این را قبول دارید یا ندارید؟
نه، باید ببینیم از سریال «کیمیا» چه میخواستیم و هدفگذاریمان به عنوان سازنده چه بود. موضوع قصه سریال «کیمیا»ی ما بهنوعی خانواده بود و در حاشیه این خانواده میخواستیم رویدادهای پیرامون این شخصیتها و خانواده را روایت کنیم. فیالواقع میتوانم بگویم گلچینی از حوادث و رویدادها را دنبال میکردیم که یک دختر دیروز و مادر امروز چه تاریخی را از سر گذرانده و چه سرگذشتی داشته که امروز به این نقطه رسیده است. تاثیراتى که یک شخصیت از پیرامون خودش دریافت میکند و در شکلگیرى شخصیت او نقش دارد، قبل از انقلاب یک فضا و موضوعاتی وجود داشتند. بحث کاپیتولاسیون، حضور امریکاییها در جامعه، ظلم و ستمی که از ناحیه دستگاههای ذیربط به جامعه وجود داشت و محدودیتهای مذهبی که در «کیمیا» به همه آنها اشاره کردیم. موضوع بعدی ما بحث انقلاب، جهش و خیزش مردمی بود که این انقلاب چگونه رفتهرفته از درون یک خانواده نظامی و آدمهای وابسته به حکومت شکل گرفت. این را هم در خانواده «کیمیا» و هم در خانوادههای مختلف بخوبى نشان دادیم.
برخی دیالوگهای «کیمیا» از سخنرانیهای امام خمینی اقتباس شده بود
مثلاً میگفتند نقش امام خمینی را کم نشان دادید.
اتفاقاً ما نقش امام را در سریال «کیمیا» بهخوبی نشان دادیم. داشتیم تأثیرات اندیشه و کلام امام را داخل خانواده رصد میکردیم، نه بیرون. اتفاقاً وقتی خانم حاجیان (مادر) جملاتی را میگفت که از کلام امام اقتباس شده، خیلی جالب بود. حرفهای بهحقی که حضرت امام میزد حرف دل آدمها بود. یعنی امام هم از بیرون نیامده بود و حرفهای بیرونی نمیزد و انگار از دل آدمها خبر داشت. وقتی مادر جملهای را میگفت متوجه میشدید چقدر شبیه جملات امام است. معلم دارد جملاتی را میگوید که شبیه جملات امام است. به این صورت میتوانیم ببینیم نقش امام، حکومت بر دلهاست. یعنی انگار دارد از دل آدمها خبر و نوید میآورد. دارد درد دل آدمها و جامعه را تبدیل به اعلامیه میکند. به نظر من این نحوه ورود به نقش و تأثیر امام در جامعه بسیار تأثیرگذارتر از این بود تا سخنرانی ایشان را نشان بدهیم که اتفاقاً این کار را هم به اندازهاى که لازم بود کردیم. اعلامیهها و نوارهای امام داشت دست به دست میشد و نقش رهبرى و تاثیرات ایشان به خوبى نمایش داده شد بدون هرگونه شعارزدگى و اغراق.
مدیران جدید سازمان مخالف ساختن فاز سوم «کیمیا» بودند
انتقاد دیگری که وجود داشت، بحث بازی نکردن یکسری از بازیگرها مثل خانم حاجیان در قسمت نهایی سریال بود. چرا این اتفاق افتاد؟
خیلی قصه را بالا و پایین کردیم و چندین بار بازنویسی شد. اصلاً در مقطعى مطرح شد که فاز سوم ساخته نشود. یعنی تشکیلات جدیدی که بعد از جابهجایی مدیران به سازمان آمدند، مخالف ساختن فاز سوم بودند. عدهای برعکس میگفتند باید ساخته شود. روی زمان قصه خیلی بحث شد که مشخصاً برویم چند سال بعد یا همان داستان را در دو سه سال بعد ادامه دهیم و تمام شود. اینها بحثهایی بودند که اتفاق افتادند، ولی نهایتا به این خروجى رسیدیم. در این گذر و صحبتها یکسری از شخصیتها پررنگتر و کمرنگتر میشدند. طبیعتاً هنرپیشهها دوست دارند حضورشان تأثیرگذار و پررنگ باشد، بهخصوص نقشهایی که در فاز ۱ و ۲ شخصیتهای اصلی بودند و این خواسته باطنیشان بود و خواسته بیجایی هم نبود، ولی قصه اجازه نمیداد. قصه ورود شخصیتهای جدیدی را ملزم میکرد که دیگر جا برای فعالیت و پرداخت آن کاراکترها کمتر میشد.
پس خانم حاجیان به خاطر اینکه نقش ایشان یک مقدار کمرنگ شده بود در اپیزود سوم سریال حضور نداشتند؟
نه، این را نمیتوانم بگویم. خانم حاجیان و چند تا از دوستان دیگر طرفدار همان تفکری بودند که میگفتند قصه در همین جا تمام شود و چنین صحبتهایی شد و نهایتاً آقای بهبهانی تصمیم گرفت قصه را به سمتی ببرد که چیدمان کاراکترها همین شود که دیدید. بنابراین برخی حذف شدند.
حالا که سریال «کیمیا» تمام شده است، خودتان به عنوان کارگردان قبول دارید قسمت انتهایی به نسبت قسمتهای قبلی ضعیفتر و داستان آن یکمقدار کشدار بود؟ آنطور که ما به عنوان مخاطب دیدیم این بود که سریال «کیمیا» خسته کننده و کشدار شده بود.
نه، اتفاقاً. به نظرم فاز ۱ و ۲ ویژگیها و رویکردهاى خودش را دارد و فاز سوم هم همینطور، اگر شما بعنوان مخاطب اصلاً فاز یک و دو را نبینید و فاز ۳ را به شکل یک سریال مستقل ببینید، آنوقت خواهید دید که فاز سوم هم قصه پرکشش خوب و جذابی دارد. دختری ۲۰ سال پیش توسط پدر دروغى اش از ایران دزدیده شده و در یک کشور بیگانه تربیت و بزرگ و تبدیل به شخصیت جدیدی شده است و بعد از ۲۰ سال هنگام عروسیش مطلع میشود، اینی نیست که هست. گر چه این سوژه تا اندازهای کلیشهای و تکراری است، اما حالا این جستجو برای یافتن هویت خودش شروع میشود و او حرکتی را آغاز میکند و میآید و حالا ما در کنار این قصه موضوعات دیگری را هم رصد میکنیم، مثل مسئله جنگ و تبعات بیرحمانه آن و پرداختن به یک بچه جنگزده… کینههای آدمهای ضدانقلابی که با نظام زاویه داشتند و هنوز هم دستبردار نیستند و میبینیم فعالیت میکنند و ولکن ماجرا نیستند و کینهها و ضرباتشان همچنان ادامه دارد. اینها در کنار این قصه همچنان داشت روایت میشد و نهایتاً اینکه آدمها به نقطه فینال نرسیدند و باز ته قصه بهنوعی بازماند و دوباره در کنارش فعالیت، اصرار و پافشاری خانوادههایی را میبینیم که همچنان پای ارزشهایشان ایستادهاند و هنوز هم دارند تاوان میدهند و هزینه میکنند. مثل شخصیت مهدی پاکدل که از قبل از انقلاب ضربه و کتک میخورد و ترور میشد و بعد از انقلاب هم به خاطر اینکه رشوه نمیگیرد، کتک میخورد. اینها صاحب ارزشند. اینها جزو افراد ارزشی جامعه ما هستند که انگشتشمارند، ولی حکایت از یک نگاه آرمانی در قصه ما دارند که اگر به صورت مستقل نگاهش کنیم… منتهی قبول دارم فاز ۱ و فاز ۲، بهخصوص فاز ۲ که مربوط به جنگ است، آنقدر به لحاظ ساختاری و قصهگویی خوب پیش رفتیم که برای مخاطب سخت بود از این فضا کنده شود و وارد فضاى فاز سوم گردد شاید ظرفیت پرش ناگهانى زمان وجود نداشت.
ما سیبل کسانی شدیم که میخواستند تلویزیون را بزنند!
انتقاداتی هم به گریم بازیگرها وارد بود. مثل نقد پیری کیمیا …
خب انتقاد غلطی است. ما اصلاً پیری کیمیا را نداشتیم. کیمیا یک دختر هفده ساله بود که ۲۵ سال بعد میشد یک خانم ۴۲ ساله، یعنی یک خانم میانسال جذاب. قرار نبود کیمیای ما پیر باشد. کیمیای ما یک مادر میانسال خیلی محکم است. آن بچه هم که قبل از انقلاب بود بچه خودش نبود. بچه دوستش بود. پس نمیشود گفت از نظر سن و سال به هم نمیخوردند. حاشیه ناجوانمردانهای برای قصه ما در شبکههای مجازی و اجتماعی رواج پیدا کرد که آن هم معلوم بود از کجا و به چه دلیل و بهانهای شروع شده بود. همه را رصد کردیم و بعد از مدتها توانستیم پیدا کنیم. به هر حال جریانی شروع شده بود که میخواست سریال ارزشمند «کیمیا» را بزند، نمیخواستند این موفقیت را در تلویزیون ببینند و ما هم قربانی این جریان و سیبل این دوستان میشدیم، چون قصدشان این بود که تلویزیون را بزنند.
یکی دیگر از انتقادات این بود حامد بهداد در نقش محمد جهانآرا ظاهر شد، ولی اسمی از محمد جهانآرا برده نشد.
این هم حاشیه کوچکی بود که برخی از اعضای خانواده جهانآرا، البته نه همهشان رقم زدند. به نظر من یک مقدار اشتباه کردند. میتوانستند از این فرصت استفاده بیشتر و بهتری کنند. مانور بیشتری بدهیم و ارزشهای شهید جهانآرا را بیشتر در جامعه نمایان کنیم و به آنها بپردازیم. در نشستها و حتی برگزاری همایشهایی بتوانیم روی این قضیه مانور کنیم که یک دستاورد محسوب میشود، ولی متأسفانه نهتنها کمک نکردند، بلکه به جریانی که میخواست به تلویزیون ضربه بزند پیوستند و برخی از آنها مکمل همان کسانی شدند که قصد داشتند به تلویزیون ضربه بزنند.
بخشهای دفاعمقدس کیمیا برگرفته از تجربیات شخصی خودم بود
کیمیا نقاط قوت فراوانی هم داشت. حداقل خودم خاطرم نیست در سریال یا فیلمی جنگ اینقدر خوب در زندگی مردم نشان داده شده باشد. یعنی مردم داشتند زندگیشان را میکردند و ناگهان جنگ اتفاق میافتد و همه چیز به هم میریزد. قبول دارید حضور شما در دفاع مقدس به نشان دادن این فضا کمک جدی کرده است؟
امیدوارم اینطور بوده باشد، چون آنچه که به تصویر کشیده شد تخیلی نبود، یعنی بر اساس تکنیک و زاییده ذهن من یا نویسنده نبود. بسیاری از این صحنهها را لمس کرده بودیم و حضور داشتیم. خودم خیلی از این صحنهها را در مناطق مختلف جنوب، شلمچه، شهر مهران و نخلستانها را از نزدیک تجربه کرده بودم و خب طبیعى ست تا اندازه زیادی برگرفته از دیدهها و تجربیات شخصی خودم باشد.
نقطه اوج قصه فاز ۱ ما پیروزی انقلاب بود و نقطه اوج فاز دوم آزادسازی خرمشهر
نکته دیگری که وجود دارد این است که در سریال «کیمیا» داشتیم تاریخ معاصر را مرور میکردیم. در «در چشم باد» چنین اتفاقی، منتهی قدیمیتر و با فضای کاملاً متفاوت افتاد. نکتهای که وجود دارد این است که هم در «در چشم باد» و هم در «کیمیا» مهمترین اتفاقات تاریخی که بررسی میشوند، انقلاب و دفاع مقدس است، در حالی که شاید دستکم به صورت گذرا میشد به اتفاقات مهم دیگری هم که در کشور روی داده بودند اشاره کرد، مثل ترورهایی که در دهه ۶۰ اتفاق افتادند یا اتفاقات سال ۱۳۷۸ و حتی سال ۱۳۸۸. چرا در «کیمیا» این کار را نکردید و چرا کلاً در سریالها و فیلمهایی که از تلویزیون پخش میشوند به این وقایع تاریخی که خیلی هم مهم هستند و دستکمی از انقلاب و دفاع مقدس ندارند پرداخته نمیشود؟
بخش اعظم این قضیه به نویسنده برمیگردد و نویسنده است که تصمیم میگیرد چه مقاطعی از تاریخ را ورق بزند، اما همانطور که اشاره کردم موضوع ما دنبال کردن سرگذشت یک خانواده بود و آنچه که از انقلاب و رویدادهای تاریخی میدیدیم از دریچه چشم کیمیا بود. اتفاقاً بخشی از ترورها را هم دیدیم، پیمان را مقابل چشم کیمیا ترور کردند. نادر را ترور کردند. حتی نیکی کریمی و قصهای که آن زندانی برادر شخصیت محبوبه و نحوه ترورش را دیدیم. یعنی فضای تروریستی را که منافقین حاکم کرده بودند بهخوبی نمایش دادیم. یادم هست اتفاقاً این بخش خیلی مستند و نزدیک به واقعیت شده بود و بچههای زیادی به ما زنگ میزدند و میگفتند فضاسازى ترورها عیناً همین بود که نمایش دادیم، ولی اگر میخواستیم به موضوعات کلان بیش از این بپردازیم، شاید دیگر در حوصله قصه ما نمیگنجید. نقطه اوج قصه فاز ۱ ما پیروزی انقلاب بود و نقطه اوج فاز دوم آغاز حمله وحشیانه دشمن به خرمشهر. بنابراین در آن دو فاز بیشتر از این نمیتوانستیم بپردازیم. در فاز ۳ زمان حال را بررسی میکردیم و اتفاقاً داشتیم ریشههای گذشته را که سردمدار آن جریان آقای رضا کیانیان بود نشان میدادیم که این آدمها همچنان با در اختیار داشتن شبکههای تلویزیونی و آدمهای نفوذی در حکومت به فعالیت خود ادامه میدهند. خیلی سعی کردیم به شکلی ظریف و گذرا از کنار این موضوعات عبور کنیم و در عین حال منکر هیچکدام از این جریانات هم نباشیم.
میدانستیم روزی یقهمان را میگیرند، برای همین از همان ابتدا برای گلوریا هاردی، کلاهگیس گذاشتیم
نقش گلوریا هاردی هم برای شما حاشیه درست کرد و بعد معلوم شد همسر آقای سهیلی است و بعد گفتند چرا حجاب ندارد؟
قبل از اینکه خانم هاردی همسر آقای سهیلی شود، ایشان را رصد کرده بودیم. خانم هاردی شاگرد خانم حاجیان بود و آن موقع با ایشان صحبتهای اولیه را کرده و قرارداد بسته بودیم و ایشان کلاس خانم حاجیان را تکمیل کردند و فهمیدیم ایشان نامزد آقای سهیلی هستند و قرار است ازدواج کنند که همینطور هم شد. بنابراین این بخش قضیه برای ما منعی نداشت. با این همه برای اینکه حرمت مسائل اعتقادی ایشان را نگه داریم از کلاه گیس استفاده کردیم. یعنی صحنههایی که ایشان بیحجاب بازی کردند، موهای واقعی خودشان نیست. چه بسا اگر میخواستیم یک بازیگر مسلمان ایرانی هم بگذاریم همین کار را میکردیم. ایشان موهایشان را کاملاً کوتاه کردند که وقتی کلاه گیس میگذاریم اذیت نشوند و منعی هم برایش وجود نداشت. میدانستیم روزی یقهمان را میگیرند و به همین دلیل این کار را کردیم.
به سراغ سریال «برادر» برویم. کامبیز دیرباز به عنوان نقش اصلی انتخاب شد و بعد در اینستاگرامش اعلام کرد به احترام مردم از سریال «برادر» کنار میکشد و اینگونه اولین حاشیه برای سریال شما ایجاد شد.
بنظرم این موضوع تمام شده است و به اندازه اهمیتش دربارهاش صحبت شده، موضوعات مهمترى هست که میشود در موردش حرف زد. کاری ساخته شده است و با خروجی به نام حسین یاری در نقش مسعود مواجهیم. درست مثل این است که تیم فوتبال ما رفته و ترکیه را هم زده است و حالا بگوییم اگر بهجای علی دایی، علی کریمی را میگذاشتیم اینطور و آنطور میشد. تیم رفته و گل هم زده است و دیگر چه فرقی میکند شش ماه پیش مربی میخواست چه کسی را انتخاب کند.
۴۰ روز بدون نقش اصلیمان فیلمبرداری کردیم
از نحوه جدایی کامبیز ناراحت نشدید؟
بله، ولی بچههایی که در کنارم بودند شاهد هستند که چقدر آرامش داشتم و میگفتم قسمت است و خداوند آنچه را که مقدر کرده است میفرستد و میآید و سر جایش قرار میگیرد. بعد هم که این اتفاق افتاد خوشحال شدم و با آمدن حسین یاری… یعنی ما حسین یاری را بعد از اینکه کار را شروع کرده بودیم جذب کردیم، یعنی ۴۰ روز بدون نقش اصلی مان داشتیم فیلمبرداری میکردیم و همه بچهها اضطراب داشتند، ولی من آرامش داشتم و کارم را میکردم تا اینکه حسین یارى عزیز در جاى درست این نقش آمد و قرار گرفت.
نقش آرش قادری در این قصه که بیشتر به نوشتن سریالهایی مثل ماتادور و نظیر آن معروف است چگونه بود؟
آرش آدم باهوش و باسوادی است و کارش را هم بلد است و به نظرم قصه خوبی را هم نوشته بود. قبلاً «کیلومتر ۱۴» را با آرش کار کرده بودم و تعامل خوبی داشتیم. اینجا هم همینطور بود، یعنی مرتباً همدیگر را کامل و قطعات پازل را بعنوان نویسنده و کارگردان با هم پر میکردیم و به نتیجه مطلوب میرسیدیم. فکر میکنم مکمل خوبی برای هم بودیم.
یکی از انتقاداتی که از همان اول به سریال «برادر» وارد میشد این بود که خیلی از بازیگران سریال «کیمیا» در اینجا هستند.
واقعاً همینطور است! در «کیمیا» ۴۸۰ بازیگر داشتیم. از این ۴۸۰ تا کمتر از ده تایشان در سریال «برادر» آمدند.
خودم سر صحنه یک بار پوریا پورسرخ را آرش صدا زدم
ولی اصلیها بودند.
دو مطلب هست. یکی اینکه اینها در سریال «کیمیا» آنقدر خوب در ذهن مخاطب جا افتاده بودند که برای مخاطب سخت بود اینها را از نقشهای قبلیشان جدا کند. خودم سر صحنه سریال برادر، بارها پوریا پورسرخ را آرش صدا میزدم. ما در مجموع چهار پنج تا از شخصیتهای اصلی را آوردیم. آقای پورشیرازی، پورسرخ، گلاه عباسی، رضا توکلی و سوگل طهماسبی. دوم اینکه در اینجا هم بالاخره ۱۱۰ تا ۱۱۵ کاراکتر داشتیم که باید انتخاب میشدند. در عالم حرفهای عین این است که بگوییم این بازیکن پارسال در تیم پرسپولیس بود، امسال چرا به استقلال آمده است؟
قلعهنوعی هم وقتی تیم عوض میکند، همیشه سه چهار بازیکن را با خود به تیم جدید میبرد
به نظرم مثل این است که امیر قلعهنویی از تیمی به تیم دیگری برود و کل بازیکنان را با خود ببرد.
اگر همه را ببرد حق با شماست، اتفاقاً این کار را کرد. البته نه همه را، ولی سه چهار تا را همیشه با خودش میبرد. مثلاً از سپاهان که به تراکتورسازی رفت سه چهار بازیکن را با خودش برد. بنابراین در عالم حرفهای اتفاق دور از ذهنی نیست، ولی برایم مهم این است که بازیگری را که برای آن کاراکتر انتخاب میکنم، آیا به آن شخصیت نزدیک هست یا نیست؟ واقعیت امر این بود که وقتی به سراغ نقش ناصر رفتم، هر چه در ذهنم جستجو کردم، کسی جز پوریا پورسرخ به نظرم نمیآمد. حتی اگر در «کیمیا» نقش آرش را هم نداشت، باز در اینجا دوست داشتم پوریا نقش ناصر را بازی کند،
حسن پورشیرازی همینطور. سوگل طهماسبی مناسبترین چهره برای ایفای نقش یک دختر حاجی بود که در عین معصومیت و مهربانی بچه زرنگی باشد که به او بخورد. همینهایی که دیدیم. بنابراین فکر میکنم انتخابها در «برادر» انتخابهای درستى بودند. شاید برای فرخ در «کیمیا» میتوانستم هفت هشت نفر دیگر را بگذارم، ولی برای حاج کاظم در «برادر» یکی دو گزینه بیشتر نداشتم. جای آرش در «کیمیا» شاید میتوانستم یکی دو نفر دیگر را بگذارم، ولی در «برادر» خیلی برایم عجیب بود که فقط پوریا پورسرخ به ذهنم میآمد. بنابراین در انتخاب بازیگران اصلاً از «کیمیا» وام نگرفتم، در عین حال که معتقدم این کار هیچ تعارضی با آنچه که در حرفه مرسوم است ندارد.
اولین گام برای حمایت از تولید داخلی، مبارزه با قاچاق کالاست
موضوع بعدی این است که سرمایهگذار فیلم شما که برنج محسن بود، واردکننده برنج هندی است، ولی سرمایهگذار سریالی بود که به اسم حمایت از تولید ملی ساخته شده است.
تازه از قسمت ششم سرمایهگذار وارد قصه ما شد. بنابراین اگر قسمتهای ۱ تا ۶ را بازبینی کنید، متوجه خواهید شد مریم چقدر دارد به عنوان مبارزه با برنج قاچاق در بازار فعالیت میکند. قصه ما دو رویکرد جدی داشت که یکی مباحث مربوط به خانواده، حرمتها، برادری، پدر ـ فرزندی، خواهر ـ برادری، رعایت سفره حلال، تحکیم روابط خانواده و حفظ سنتهای مربوط به ازدواج. رویکرد دوم ما حمایت از تولید داخلی و مبارزه با قاچاق کالا بود. هنوز هم داریم این شعار را میدهیم که اولین گام برای حمایت از تولید داخلی، مبارزه با قاچاق کالاست. یعنی اگر واردات به اندازه استاندارد و مطابق نیازهای جامعه صورت بگیرد، تولید ما میتواند سر پا بایستد. ۴۰ درصد نیاز داخلی ما را برنج داخلی جواب میدهد و ۶۰ درصد آن را برنج خارجی. این خیلی عجیب است. بنابراین اگر ۶۰ درصد به طریق معقولی از بیرون تأمین نشود، ظرف چهار ماه قحطی خواهد شد. پس لازمه برطرف کردن نیازهای بازار ما ۶۰ درصد واردات است. مشکل اینجاست که ۷۰ درصد از این ۶۰ درصد دارد به شکل غیرقانونی وارد کشور میشود. این خیلی درد است. بعضی از این برنجها ممکن است آلوده و تاریخ مصرف گذشته باشند، اما نکته مهم این است که تعادل بازار را به هم میزند. بنابراین سعی کردیم هم واردات قانونی و اصولی را حمایت کنیم و هم به تولید داخلی بپردازیم و تا دقیقه ۹۰ از شالیکارها و تولید داخلی حمایت کردیم.
ولی اگر دستتان در مسائل مالی باز بود، قطعاً به سراغ اسپانسر نمیرفتید.
به سراغ اسپانسر نمیرفتیم، ولی همچنان موضوع واردات برنج جزو مؤلفههایی بود که باید به شکل صحیح به آن میپرداختیم.
قصه حاجی بازاری و رفیق قدیمی که نارو میزند در سریالهای زیادی بوده است. به نظر شما این قصه به صورت کلیشه در نیامده است؟
اینها موضوعات تکراری هستند، ولی این همه میگوییم و باز هم نیازش در جامعه ما هست. قصه حاجی بازاری یک طرف و ظاهر قضیه بود، اما اتفاق مهمتر برادر بود که ما در این سالها در سریالهایمان نداشتیم و اینکه برادر باید پشت برادر و پشت خانواده بایستد، عصای دست پدر باشد. این موضوع را نداشتیم و روی همین موضوع تأکید بهسزایی داشتیم. موضوعاتی مثل جنایت، حسادت، عشق و… موضوعاتی هستند که هیچوقت کهنه نمیشوند و چند سوژه اصلی درام هستند.
در همان چند قسمت اول فهمیدیم موج ستاد مبارزه با قاچاق کالا علیه واردات غیر قانونی راه افتاد
بازخوردهایی که از پخش «برادر» گرفتید چگونه بود؟ آیا «برادر» دیده شد؟
در همان چند قسمت اول فهمیدیم موج ستاد مبارزه با قاچاق کالا علیه واردات غیر قانونی راه افتاد، یعنی انگار همه خواب بودند و ما بیدارشان کردیم. مردم ما یکمرتبه به این موضوع حساس شدند که هر برنجی سر سفرهشان نیاید. حساس شدند به اینکه احترام به پدر و مادر چه شد؟ برادر به برادر و خواهر؟
پروژه بعدیتان مشخص شده است؟
دارم دو سه تا پروژه را جلو میبرم.
سریال؟
هم سریال هم سینمایى، امیدوارم هر کدام خیر و صلاح بیشتری در آن هست به نتیجه برسد.
قطعی نیست؟
از نظر پیشنهاددهندهها قطعی است. خودم تا خودم را پیدا نکنم، نمیتوانم جواب بدهم. فیلم سینمایی در اولویتم است که اگر موفق شوم، سریالهای پیشنهادى را با تأخیر دو سه ماهه انجام خواهم داد.
آقای لاریجانی همسایه ما در شهر قم است
در اینستاگرام شما عکسی از شما و آقای لاریجانی بود. قضیهاش چیست؟
آقای لاریجانی لطف داشتند و دفترشان از بنده دعوت کردند. آقای لاریجانی نماینده شهر ما، قم هستند و ما همسایهایم. بنده از همان زمانی که ایشان رئیس سازمان صدا و سیما بودند به ایشان ارادت داشتم، چون از نظر من یک فرد فرهنگی و آگاه به مسائل روز هستند. رفتیم و صحبتهایی کردیم.
مستند انتخاباتی ایشان را میسازید؟
نه، اتفاقاً صحبتها به این سمت نرفت. سالهاست دنبال ساخت سریال حضرت معصومه(س) هستم. ایشان مطلع بودند و خیلی هم دوست دارند این اتفاق بیفتد و قرار است در این ماجرا کمک کنند تا مقدمات کار سرعت بیشترى بگیرد، امیدوارم در سالهای آتی شرایط مالی سازمان بهتر شود و بتوانم این سریال عظیم را بسازم. قصهاش را دوست عزیزم سعید رحمانی نوشته است.
ساخت سریال حضرت معصومه(س) با کمک علی لاریجانی
تاریخی است؟
بله، یکی دو بار هم پیشتولید آن را شروع کردم که یک بار قبل از «کیمیا» بود. یک بار وسطهای «کیمیا» پیشتولیدش را شروع کردم، اما به خاطر محدودیتهای مالی هیچوقت نشده است. امیدوارم در آینده نزدیک بتوانم این سریال را بسازم، چون خیلی دوستش دارم. قصه بسیار خوبی هم هست و جزو آرزوهایم هست. با آقای لاریجانی هم بیشترحول این محور گفتگو کردیم. پیگیر هستیم.
و سخن آخر؟
ممنون از شما که ترتیب این مصاحبه را دادید. جا دارد از تمام کسانی که در سریالهای «کیمیا» و «برادر» با من همراهی کردند، تشکر کنم. موفق باشید.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
salam.man aslan az faz 3 kimia razi khoshal naboodam avaseh2 ham alee nabood az zaman talagh be bad kheyly boed manfi badyabi dasht.hala cheh esrari bood tarikhi bashad faghat ejtemaei khanevadeghi eshghi behtareh.mecle parya.delnavazan.avaye baran posht bam tehran madaraneh pool kasif khob boodand chera tarikhi mardom khasteh shodand.