سوره سینما– محمد تقی فهیم: امروزه انتظار از سینما زیاد شده است. خصوصا در کشور اسلامی و اخلاقی ایران، همواره سینما را ابزاری برای فرهنگ سازی و ارتقا و تعالی تماشاگر خواسته ایم.
البته دنیا هم از سینما تا جای ممکن بهره برداری به منظور تغییر اذهان و رفع و رجوع امور دیپلماسی می کند اگرچه درآنجا سرگرمی حرف اول را می زند. در واقع سینمای غالب جهان همچنان به ذات سینما که تفریح بوده وفادار است. وقتی که سینما جای محیط های مفرحی مانند سیرک ها را گرفت، کسی به اینکه در روزگاری همین سینما باید جای دانشگاه ها و مدرسه ها را بگیرد فکر نمی کرد. در هرحال اینکه جریان اصلی سینما که باید روی پای خودش بایستد همین سینمای تفریح ساز است اجتناب ناپذیر است. جنبه اقتصادی سینما که سوی دیگرش آرام بخشی جامعه است باید مورد حمایت قرار گیرد البته که این نوع فیلم نباید در برابر ارزش های جامعه قرار گیرد. تخریب گر روابط و مناسبات اجتماعی باشد. تهدیدی برای حریم خانواده و کانون های سنتی باشد. سینمای ما تا کنون وجه غالبش رویکردهای ضد سرگرم سازی بوده است در حالی که اگر فیلمی تفریح سالم بیافریند عملا گامی در جهت وحدت جامعه برداشته است بنابراین برخورد خشم آلود با هرآنچه مردم را برای لختی فارغ از قیل و قال دنیا می کند، رویکردی به غایت غلط و قابل انتقاد است.
«زاپاس» از جمله آثاری است که در دایره فیلم های مفرح و رونق آفرین سالن ها محسوب می شود. یک ملودرام اجتماعی، قصه گو است، طنازی می کند. کمدی موقعیت نیست ولی طنز کلامی دارد. ملیح جلوه می کند. حرف از «مرد» شدن می زند و برای این حرفش اوضاع شلوغی ایجاد می کند و داستان اش را به محیط شهرستان ها می برد. فضاسازی و کشمکش هایش متناسب با راوی کوک اش، طراحی و پیاده شده است. از یک ضرب المثل (شاید فولکلور) محلی خوب بهره می برد. گفته شده که هر کس می خواهد مرد شود یا مردانگی اش را ثابت کند باید به درون چشمه بپرد، کنایه از زندگی، تحمل سختی ها و مشکلاتش که چنانچه کسی این همه را پشت سر بگذارد در «رجا» به رویش باز می شود. داستان تا رسیدن به این موقعیت، تا حدودی پیچ و خم دارد. اساسا قصه دارد. کم نمی آورد.سعید (جواد عزتی) دل در گرو دختر خاله اش دارد ولی شوهر خاله (امیر جعفری) که مربی تیم فوتبال است مخالفت می کند و حتی شکستن پای سعید را در برابر تیم حریف کافی برای مرد شدن او نمی داند مگر اینکه با پریدن درون چشمه امتحانش را پس بدهد .
برزو نیک نژاد، کارگردان فیلم «زاپاس» پیشترها گفته است: «کار من این است که فیلمی بسازم تا مخاطب هنگام خارج شدن از سینما احساس خوبی داشته باشد و به اطرافیانش توصیه کند که این فیلم را ببینند» . اگر برای فیلمی چنین اتفاقی بیفتد ، مگر کار کمی است ؟ همینکه تماشاگر با دیدن فیلمی ، احساس خوبی پیدا کند ، یعنی موفقیت . اساسا اصلی ترین کار سینما همین است ، حالا بقیه مسایل فرع این اتفاق است . متاسفانه اغلب فیلم های ساخته و نمایش داده شده همین کار به ظاهر ساده و معمولی را نمی کنند و اصلا کاری به احساس تماشاگر ندارند . بیانیه هستند . شعار می دهند . اپوزیسیون می شوند . منتقد این و آن اند . پر ادعا ظاهر می شوند . دشمن شاد کن هستند . خودی را به حساب نمی آورند . چراغ محافل دیگران می شوند . فلسفه بافی و عرفان بازی درمی آورند .پرچم اعتراض علم می کنند . بلند گوی جناح ها می شوند ، خیانت محوری می کنند ، رمانتیک بازی افراطی پیشه می سازند و … خلاصه همه چیز هستند جز فیلمی برای خوب کردن احساس تماشاگر .
نیک نژاد، در دومین فیلم سینمایی اش، پس از فیلم «ناخواسته» بی ادعا ظاهر شده است. زاپاس هیچ ادعایی ندارد. نقش تهیه کننده بخش خصوصی را دراین مسئله نمی توان نادیده گرفت، اینکه کارگردان «ناخواسته» از آن فضا و نوع روایت سمبلیک و نماد پرداز، به این رویکردها غلطیده است، دغدغه تهیه کننده درآن کاملا محسوس است. زاپاس می خواهد ۹۰ دقیقه مخاطبش را در درجه اول سرگرم کند حالا در پس این لحظات مفرح، البته که حرف هایی هم دارد (اگر چه عمق نمی یابد). حرف و حدیث فیلم، اهمیت قایل شدن برای خانواده است. فیلم سعی دارد تا ابزاری برای حفظ و حراست از نوع خانواده ای باشد که این روزها مورد تهدید قرار دارد . عشق و عاشقی سالمی را در دل قصه ای شلوغ طرح و بسط می دهد . کشمکش ها شیرین و با نمک اند . لوکیشن های خارج از تهران و جذاب دارد. (جنگل های گلستان) . از فولکلور و ضرب المثل و سنت ها غافل نشده است . امید و روشنی در اختتامیه ، حرف اول را می زند و …
اما چرا این مسایل عمق نمی یابند؟ دقیقا و تحقیقا به خاطر تلویزیونی بودن کار است. نیک نژاد باید قواعد بازی سینما را رعایت می کرد. برای تفاوت ها و تمایز اصول کار در قاب تلویزیون و پرده سینما اهمیت مضاعفی قایل میشد. بیننده در منزل با گوشهایش بیش از چشمانش برنامهها را تعقیب میکند. تماشاگر سالن چهاردونگ چشمش به پرده است و حواسش به همه زوایا جمع است. این موضوع کاملا مبرهن است که وقتی صحبت از کار تلویزیونی می شود منظور نظر این نیست که چرا از بازیگران چهره در رسانه ملی استفاده شده است. اساسا در کشور ما برخلاف دنیای صاحب سینما، همه چیز از تلویزیون شروع می شود. در دنیا سینما عصاره چهره ها و ایده ها و موضوعات را می کشد حالا بعد ازاین است که تلویزیون ها به سراغشان می روند یا اساسا برخی بازیگران و سوژه ها خاص تلویزیون هستند اما دراینجا به دلیل تماشاگران انبوه تلویزیون و سالن های نیمه خای یا تماما خالی سینماها ، بازیگران در تلویزیون شناخته و پرمشتری می شوند و سینما طبیعی است که ازاین جذابیت آماده بهره ببرد . رویکرد نکوهیده ای نیست و حتی قابل دفاع است اما آنچه که باید رعایت شود فرق اینجا و آنجا است . بی تردید این تفاوت هم دیگر به ابزار مثلا دوربین نیست که مانند گذشته ۳۵ ی در کار باشد و دیگری با مارک ویدیویی به نتیجه برسد . همه تفاوت ها در قاب بندی ، ریتم ، رعایت وزن تصویر به دیالوگ ، میزانسن و دکوپاژ برمی گردد . در سینما پرده عریض است و رفتن به سمت کادرهای بسته و صحنه های شلوغ را در میزانسن های ایستای تلویزیونی گرفتن یا ضرباهنگ ملایم دادن و وراجی بیش از حد کردن و …همه کار را از ماندگاری می اندازد به حد آثار یک بار مصرف تلویزیونی سقوط می دهد . وقتی ضعف کار پر رنگ تر می شود که چنین فیلمی حتی فرم و ساختارش را براساس کارهای پر مخاطب تلویزیونی پیاده کند . مثلا پایتخت . استفاده از رویکردهای دستمالی شده تلویزیونی آفت جدی سینما است . تماشاگر سینما باید تازگی و طراوت ببیند تا به دیگران توصیه دیدن فیلم را بکنند .
حرف آخر اینکه سینمای ما نیاز بیش از اینها به فیلمی مانند زاپاس دارد . نباید از چنین فیلم هایی توقع بیش از حد داشت ولی تا همین جا که قبح شکنی نمی کند و خیانت پیشگی نمی آموزد و متقابل اوقات فرغت شهروندان را به احترام پر می کند وجودش محترم است.
منبع: فارس