به گزارش سوره سینما، میزگرد هفته اخیر «هفت» که پیرامون بررسی معضلات جریان نقد در سینمای ایران بود بیش از هر چیز دیگر از این حیث مورد توجه قرار گرفت که در آن هم مسعود فراستی به عنوان یکی از منتقدان و هم بهروز افخمی به عنوان یک فیلمساز و البته مجری «هفـت» به انتقاد از مجله ای سینمایی پرداختند که در دهه شصت و به هنگام حضور معماران سینمای گلخانه ای بر مصدر مدیریت سینما، تا توانسته بود مبلغ نوعی سینمای شبهروشنفکرانه شده بود که آن آقایان معمار(!) به تبیین آن می پرداختند.
آنچه فراستی و افخمی از آن سخن گفتند چیز جدیدی نبود و تقریبا تمامی سینماگران و مخاطبانی که آرشیو این مجله را در دسترس دارند می توانند دریابند که مجله موردنظر تا چه حد سعی در تکفیر سینمای مخاطب پسند قهرمان محور داشت و همین مجله تا چه حد در همکاری و تعامل مستقیم با مدیران سینمایی وقت، می کوشید سینمای نمادگرایانه شاعرانه ضدمخاطب را ترویج دهد.
خدمات متقابل این مجله و آن مدیران سینمایی اظهرمن الشمس بوده است و برای همین اینکه واکنش منفی و کاملا تدافعی رییس شورای نویسندگان این مجله به برنامه «هفت» را شاهد باشیم چندان منطقی نمینمود. بخصوص که رییس نویسندگان این مجله علیرغم تأیید تلویحی سخنان افخمی و فراستی، از تحریف تاریخ سخن توسط «هفت» سخن گفت.
تحریف کدام تاریخ؟
برای درک عمق ماجرای سرکوب فیلمهای تجاری قهرمان محور که سعی می کردند با ساختار کلاسیک داستانگویی و البته به شیوه ای متأثر از سینمای قهرمان پردازانه ای که از هالیوود گرفته تا بالیوود را درنوردیده بود، مخاطبان را جلب کنند کافیست مروری داشته باشیم بر رفتار مدیران وقت با برخی از مهمترین چهره های سینمای قهرمان پردازانه آن دوران.
از ایرج قادری بگیرید که تلاش کرد همراه با دوران جدید «تاراج» را بسازد تا ساموئل خاچکیان که «عقابها» را ساخت تا امیر قویدل که «ترن» را ساخت و البته جملگی آثار هم در گیشه مورد توجه قرار گرفتند کدام تشویق مدیران سینمایی آن دوران شامل حال این فیلمسازان شد؟
نه تنها تشویقی عایدشان نشد بلکه آن مدیران تا توانستند این کارگردانان را که می خواستند بدنه مخاطب را به سینما بکشانند محدود و محدودتر کردند.
سوال اینجاست که دست اندرکاران مجله مذکور که حالا گردانندگان «هفت» را به تحریف تاریخ متهم میکنند، شد در همان زمان یک بار به صراحت مدیران سینمایی آن دوران را نقد کند که این ره که شما می روید به ترکستان است و این مزرعه مثلا معناگرایانه محصولی نخواهد داشت جز تولید ده ها و حتی صدها فیلم سیاه نمایانه در دهه های بعد.
نه تنها چنین نقدهای صریحی که اصلی اساسی روزنامه نگاری است صورت نگرفت که سکوتی توأم با رضایت خاطر از تولید فیلمهای کاملا دولتی شبهروشنفکرانه فضای این مجله را پر کرد. چرایی این امر را باید در رمز حیات این نشریه در آن دهه و دهه های بعد جستجو کرد.
این مجله همواره جزو مجلاتی بود که سهمی قابل ملاحظه از آگهی های سینمایی دولتی از آگهیهای تبلیغاتی آثار سینمایی محصول بخش دولتی گرفته تا آگهیهای جشنواره های متعدد دولتی به آن سرازیر می شد و طبیعی بود که نقد دستگاه حاکمه سینما، روند دریافت چنین آگهی هایی را به تأخیر اندازد.
حالا دیگر کاملا به استخدام درآمده اند…
البته که این روند تعاملی با مدیران بخشهای دولتی محدود به دهه شصت نشد و در دهه های بعدتر از دولت کارگزاران تا دولت اصلاحات و از دولت مهرورزی تا دولت اعتدال امتداد یافت.
البته که با روی کار آمدن دولت اعتدال دیگر آن محافظه کاری قبلی درباره اینکه به طور مستقیم وارد تعامل با مدیران سینمایی نشوند از این مجله رخت بربست و رییس شورای سیاستگذاری مجله به طور رسمی به عنوان سیاستگذار به استخدام یک گروه سینمایی کاملا دولتی درآمد و از آن سو شرایط حضور فرزندش در پشت صحنه تولیدات سینمای دولتی فراهم شد.
طبیعی است این راهی است که دست اندرکاران مجله به درست یا غلط و براساس هدف گذاری های شخصی شان انتخاب کردند و به خاطر این انتخاب بر آنها حرجی نیست اما به نظر می رسد لااقل به خاطر ژستهای انتلکتوئلی که همه این سالها داشته اند بد نبود وقتی در برابر نقدی حداقلی از سوی یک برنامه تلویزیونی قرار می گیرند تا این حد آشفته نشوند و ناقلان وقایع را به تحریف تاریخ متهم نکنند.
کافیست کارنامه مجلات سینمایی منتشر شده در سی و چند سال بعد از انقلاب اسلامی را مرور کنیم تا دریابیم چرا علیرغم انتشار بسیاری از مجلات پرمخاطبتر در دهه های مختلف، این مجله جزو معدود نشریات سینمایی بود که توانست به حیات خود امتداد دهد؟ چرا نشریات دیگر به دلیل گرفتاریهای حقوقی برآمده از جریانات منتسب به مدیریت دولتی سینما یا کمبودهای مالی، معلق یا کاملا تعطیل شدند و این نشریه همچنان به حیات خود ادامه داد؟
منبع: نسیم آنلاین