سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۳ شهریور ۱۳۹۵ در ۲:۴۵ ب.ظ چاپ مطلب

یک پرسش؛ آیا سینمای اجتماعی در ایران تبدیل به یک «شبه‌ژانر» شده است؟ + فیلم

Naghd_Ejtemaee1

چرا دغدغه‌های اجتماعی، بر خلاف سینمای تمام دنیا که مضمونی قابل طرح در دل تمام ژانرها و گونه‌های سینماییست، در ایران تبدیل به جریانی از آثار مشابه هم شد و یک «شبه‌ژانر» را ساخت؟ و آیا حضور این جریان به سود سینمای ایران بوده است یا خیر؟

سوره سینما : امروز، در سال میانی دهه نود شمسی، به راحتی می‌توان مدعی شد که موضوع «سینمای اجتماعی» با هر برداشتی از آن، مهمترین و پرچالش‌ترین بحث سینمای ایران در چند سال اخیر محسوب می‌شود. نوعی از سینما در ایران که حالا به لحاظ تم مضمونی و الگوهای فرمی نیز ظاهرا دارد تبدیل به یک «ژانر» با اسلوب مشخص شخصیت‌پردازی، روایت و حتی تکنیک‌های ساختاری می‌شود. سینمایی که درصد بالایی از آثار طول سال سالن‌های سینما را تشکیل می‌دهد و طرفدارانش آن را منتقدانه‌ و موثرترین گونه سینمای ایران می‌دانند و منتقدانش معتقدند که جز در معدود موارد هیچگاه بازتاب کاملی از «اجتماع ایران امروز» نبوده است.

این نوع «سینمای اجتماعی» اما با وجود اوج‌گیری‌‌ش در این سالها و دست‌یافتن به یک فرم تقریبا ثابت و مشخص، منحصر و محدود به سال‌های اخیر نیست و می‌توان ردپایش را در اواخر دهه ۴۰ و آغاز جریانی موسوم به «موج‌نو» یافت. زمانیکه برخی از سینماگران مدعی شدند که دارند معضلات و چالش‌های جامعه ایرانی را در فیلم‌هایی مانند «قیصر»، «گوزنها»، «رضا موتوری» و «غزل» از مسعود کیمیایی، «آرامش در حضور دیگران» ناصر تقوایی، «خشت و آینه» از ابراهیم گلستان، «رگبار» و «کلاغ» از بهرام بیضایی و آثار شبیه این به تصویر می‌کشند.

البته همان زمان فیلمفارسی‌هایی نظیر «گنج قارون» و «سلطان قلب‌ها» و «آقای قرن بیستم» و «قهرمان قهرمانان» و چندین فیلم مشابه‌شان نیز ادعای طرح مسائل اجتماعی را داشتند. اما فیلمفارسی‌ها و آثار روشنفکرانه‌ی موج نو در یک چیز مشترک بودند و آنهم اینکه در بسیاری از موارد هیچکدام راوی صادقی از واقعیت‌های جامعه مسلمان ایران نبودند. فیلمفارسی‌ها که به دلیل تقلید صرف از نمونه‌های هندی و ترکی و محدودیت‌ها برای نمایش طبقات مختلف اجتماعی و محدود شدن به بازنمایی لات‌ها هیچ نسبتی با واقعیت آن روز ایران برقرار نمی‌کردند و آثار ظاهرا جدی‌تر روشنفکران نیز مشابه برخی از آثار امروزی، با آنکه تصویری قابل تعمیم به کلیت اجتماع را ارائه می‌دادند، اما یا بازنمایاننده‌ی دغدغه‌های بخش کوچکی از طیف نوظهور جامعه شهری ایران بودند‌ یا به نمایش صرف مصیبت‌ها اکتفا کرده بودند.

از آن روز، تا رسیدن به انقلاب و در مسیری که سینمای پس از انقلاب تا به امروز طی کرد، مفهوم «سینمای اجتماعی» مصادیق مختلفی یافت، در فرم‌ها و قالب‌های مختلف خود را نشان داد و نمونه‌های درخشانی مانند «نیاز» از علیرضا داودنژاد و «بچه‌های آسمان» مجید مجیدی و «آژانس شیشه‌ای» ابراهیم حاتمی‌کیا، «مهمان مامان» داریوش مهرجویی، «زیر پوست شهر» رخشان بنی‌اعتماد و «بوتیک» و «بی‌پولی» از ساخته‌های حمید نعمت‌اله و ….. در آن خلق شدند.

پس از طی این مسیر اما، حالا «سینمای اجتماعی» پربحث‌ترین و چالش‌برانگیزترین موضوع سینمای ایران است و آثاری که می‌توان در این دسته‌بندی گنجاند اکثریت تولیدات طول یک سال را شامل می‌شوند.

نکته مهم هم این است که فارغ از این موضوع که برخلاف سینمای غرب که موضوعات و دغدغه‌های اجتماعی را در هر گونه و فرم و ژانری از آثار سینمایی می‌توان یافت و عنوان «اجتماعی» اساسا به معنای یک ژانر به خصوص نیست، در سینمای این روزهای ایران «سینمای اجتماعی» به جریانی از آثار اطلاق می‌شود که وجوه تماتیک و فرمی مشترکی نیز دارند و حتی درحال تبدیل به یک شبه‌ژانر هستند.

آثاری که عموما تنش، درگیری و عصبیت در آن‌ها موج می‌زند. از فرم بصری بسیار مشابه هم، از جمله تاکید بر استفاده از دوربین روی دست، بهره می‌برند و در روایت خود به جای نشان دادن مشکلات و محسنات در کنارهم برای ارائه‌‌‌ی تصویری واقعی تر از اجتماع، یا نشان دادن قهرمان و نیرویی خیر برای باقی‌گذاشتن امیدی به حل مشکل، صرفا کولاژی از مشکلات ارائه می‌دهند و خود را ملزم به دادن راهکار نمی‌دانند.

با این‌همه اما در دل مسیر پر فراز و نشیب سینمای اجتماعی ایران، حتی در دهه‌های هشتاد و نود که با بیشترین چالش‌ها و انتقادات نیز روبه‌رو بودند آثاری خلق شدند که در رده‌ی بهترین فیلم‌های سینمای ایران قرار گرفتند، از فیلم‌هایی مثل «بوتیک» حمید نعمت‌اله که با وجود روایتی تلخ از نابسامانی‌های اجتماعی، قهرمانی معمولی و در عین حال دوست‌داشتنی و به یادماندنی را پیش روی مخاطب قرار می‌داد و حتی با وجود سویه‌های منتقدانه هیچ‌گاه به سمت القای یاس به مخاطب نمی‌رفت، تا «بی‌پولی» از همین کارگردان، یا «مرهم» علیرضا داودنژاد که مادربزرگ پیری را در مقام قهرمان داستان می‌نشاند و همچنین آثاری مانند «روز روشن» حسین شهابی و «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» وحید جلیلوند و فیلم‌های ساده اما دوست‌داشتنی مانند «قندون جهیزیه» که تلخ‌ترین معضلات اجتماعی را با زبانی طنز و شیرین روایت کردند.

با این‌همه اما یک سوال مهم باقیست؛ چرا دغدغه‌های اجتماعی، بر خلاف سینمای تمام دنیا که مضمونی قابل طرح در دل تمام ژانرها و گونه‌های سینماییست، در ایران تبدیل به جریانی از آثار مشابه هم شد و یک «شبه‌ژانر» را ساخت؟ و آیا حضور این جریان به سود سینمای ایران بوده است یا خیر؟

[پخش کننده ویدئو]

لینک دانلود: گزارش تحلیلی سینمای نقد اجتماعی در ایران

منبع: برنامه هفت