بازیگر فیلم سینمایی «ملکه» تاکید کرد آرزو دارد در فیلمهای محمدعلی باشه آهنگر بازی کند.
سوره سینما- سارا سپاسیان: فیلم «ملکه» یک موسی دارد که به تنهایی بار جنبه عشق را به دوش میکشد و آن صحنه بردن شیشه عسل به خانه دختر جوان، هرچند خیلی کمرنگ، اما تصویر زیبا و سادهای از یک دلدادگی را نشان میدهد. حسین باشه آهنگر که قبلا هم در فیلمهای پدرش دیده شده بود، این بار در «ملکه» پررنگ تر ظاهر شده و در همان فرصت کوتاه هم موفق به ارائه بازی قابل قبول شده است.
برای شروع کمی از خودت بگو. خیلی ها تو را در «فرزند خاک» به یاد نمیآورند و با دیدن «ملکه» فکرشان مشغول شده که این موسی را قبلا کجا دیده اند؟
حسین باشه آهنگر: از سال ۷۹ به طور جسته گریخته شروع کردم و در یکی از فیلم های پدربا نام «نبات داغ» بازی کردم.در واقع خیلی ناگهانی بابا به من گفت: برای یک سکانس جلوی دوربین بیا!. این فیلم مخالفان زیادی داشت و اجازه نمایش به آن نمی دادند تا اینکه در سال ۸۰ یا ۸۱ این فیلم به جشنواره راه پیدا کرد، اما از بخش مسابقه بیرون آمد و الان هم نگاتیوهایش در تلویزیون موجود است. فیلم بعدی «فرزند خاک» بود. برای اولین بار به صورت جدی تر در فیلم پدر بازی می کردم و تجربه عجیبی برای من بود. حضور آقای زرین دست و تشویق های او در این کار و سایر کارها در بازیگری من خیلی پررنگ است. در آن کار با شبنم مقدمی همبازی بودم که هنوز هم مثل مادرم دوستش دارم. همچنین مهتاب نصیرپور و حمید ابراهیمی هم در آن فیلم همراه ما بودند که حضور خوبی بود.
بعد از «فرزند خاک» دیگر دیده نشدی ، البته سن و سالی هم نداشتی که نقش های مختلف را پیشنهاد بگیری.
بله. بعد از آن یک نمایش کار کردم. «انجمن شاعران شهید» که تجربه خیلی خوبی هم بود، اما به اجرای عمومی نرسیدیم. بعد از آن هم چند کار تئاتر دیگر انجام دادم تا اینکه رسیدیم به « بیداری رویاها» و من از تیم بازیگران و دوستان پشت صحنه خیلی چیزها یاد گرفتم. یک تجربه فیلم هم داشتم به نام «ممیزی» که رسول کاهانی آن را کار کرد و بالاخره رسیدیم به «ملکه» که از قبل در جریان فیلمنامه اش بودم. پدر برای پژوهش هایش از چند هزار نفر مصاحبه می گرفت. من این تلاش پدر را میدیدم و باید بگویم تنها کسی است که آرزوی کار کردن با او را همیشه دارم و اعتماد شگفت انگیزی به کار او دارم. چندین برابر زحمتی که به هنگام فیلمبرداری می کشید ، هنگام نگارش متن خرج کرد و برای آن انرژی بسیاری گذاشت.
از موسی بگو. چطور توانستی دلت را با او همراه کنی و بیاوری اش جلوی دوربین؟
خیلی سخت است که تو بخواهی نقش یک آدم واقعی را بازی کنی. همانطور که میلاد کی مرام نقش غلام زرقانی را بازی می کرد، من هم کاراکتری را بازی کردم که ما به ازای بیرونی داشت. من برای بازی کردن نقش شهید موسی به سراغ پدر او رفتم و ایشان استقبال گرمی از من داشت. او یک مغازه کبابی در آبادان دارد. قبل از اینکه بازیگر پدر باشم، دستیار او بودم و از روز اول تا روز پایانی با جان و دل بر سر صحنه حاضر می شدم، تا اینکه او نظر قطعی را برای نقش موسی به من داد. هر سکانس را که می گرفتیم علاوه بر پدر غلام زرقانی هم باید مرا تایید می کرد. ایشان همسنگر بود با آدم هایی که ما می خواستیم نقش شان را بازی کنیم و به همین دلیل می توانست بهترین راهنمای ما باشد. برای مثال من از نظر فیزیکی با شهید موسی تفاوت زیادی داشتم و او از ناحیه دست چپ معلولیت داشت. تصور کن که با این وضعیت ۱۰۰ متر از بویلر بالا هم میرفت.
فیلم جنگی کار کردن سخت است؟
وقتی فیلمساز قصد ساخت یک فیلم اجتماعی یا کمدی و یا هر ژانر دیگری غیر از جنگ را دارد، تمام تلاشش را به خرج می دهد تا تماشاگر راضی از سالن بیرون بیایید ، در حالیکه کارگردان یک فیلم جنگی در وهله اول باید تلاش کند مخاطب وارد سالن شود.برای یک فیلم غیر جنگی پوستر نصب می شود و مخاطب با دیدن آن و یا با توجه به حضور فلان بازیگر یا خلاصه قصه ای که در رسانه ها منتش شده، به داخل سینما می رود یا دوست میدارد و یا نمی دارد. اما سر در یک سینما عکس یک فیلم جنگی است، قضیه خیلی فرق می کند. قبل از ما کسانی آمدهاند و گاهی به قدری بد کار کردهاند که امروز ما باید به مردم بگوییم این کار را تماشا کنید، شاید مثل فیلم قبلی که به شما نشان دادهاند، نباشد.
شاید اگر پدرت کارگردان نبود، تو به عنوان اولین تجربههای حضور حرفه ای خودت در سینما این ژانر را نمیپذیرفتی.
من آن نوع از ژانر دفاع مقدس را که پدر کار می کند، بسیار می پسندم، چون هیچ چیز را ناعادلانه روایت نمیکند. او واقعا در بطن واقعه حضور داشته است. او خاطره ای برای من تعریف کرده و می گوید روزی مسوولیت ۵۰ اسیر بر گردنش بوده است. پشت کامیون بوده اند و تا گاز می دهد، پدر به همراه تفنگ به بیرون پرت می شود. یک عراقی پیاده می شود و او را مثل یک بچه بغل می کند و به همراه تفنگش بر می گرداند توی کامیون! این چیزی است که ما نمیتوانیم در فیلم ها نشان بدهیم. واقعیت این است که یک دیکتاتور به نام صدام حسین بالای سر آنان بوده و از سر همین اجبار است که جنگ ما نام دفاع مقدس به خودش می گیرد. ما بر اساس اعتقادات مان رفتیم و جنگیدیم و امروز از ما میخواهند یک طرفه به قاضی برویم. به نظر من احمق و ضعیف نشان دادن دشمن باعث جذابیت فیلم نمیشود. پدر به من به عنوان دستیارش می گفت برو و تعدادی سرباز عراقی با اندام درست و ورزشکاری پیدا کن، چون دشمنی که ۸ سال جلوی ما طاقت آورد، ضعیف نبود.
از محمدعلی باشه آهنگر بگو به عنوان کسی که کارگردان توست، نه پدرت.
او سینما را خیلی خوب میشناسد و تنها کسی است که به حق به من آموزش داده است. نمیتوانم تفکیک خاصی بین پدر بودن و کارگردان بودنش قائل شوم. ما از بچگی در خانه فیلم می دیدیم و من از همان سن و سال مثلا عاشق «غلاف تمام فلزی» ساخته استنلی کوبریک بودم. آن روزها هنوز سی دی و دی وی دی وجود نداشت و بابا روزهای آخر هفته هر طور شده بساط تماشای فیلم را در خانه به راه می انداخت.وقتی یک فیلمنامه را به من می دهند ، سعی می کنم نقاط اشتراک خودم را با آن کاراکتر پیدا کنم ولی در مورد موسی شرایط به کلی به گونه دیگری پیش رفت ، چون کارگردان من محمدعلی باشه آهنگر بود. شاید برایتان جالب باشد بدانید بابا نقش را برای من و میلاد شرح می داد و به قدری خوب بازی می کرد که ما سعی می کردیم دقیقا کار او را تکرار کنیم. یادم هست یک روز آقای زرین دست گفت اگر بخواهد نام دو بازیگر خوب را بیاورد اسم کیانیان را می گوید و محمدعلی باشه آهنگر.
فکر می کنم به همین دلیل سلیقه سینمایی تو از همان کودکی شکل گرفت.
بله. کسی بالای سر من بود که راه را بلد بود و مسیر درست را نشانم داد. می دانم که ممکن است از بعضی کارهای من ناراضی باشد، اما همیشه من را مورد لطف خودش قرار داده.
دنیای سینما از دیدگاه تو که یک جوان تازه وارد به سینما هستی چطور است؟ تا به حال شده مجبور شوی یک نقش را قبول کنی؟
فقط یک کار بود که برای پول قبولش کردم. یک فیلم جنگی به نام «یک روز دیرتر» . دیدم بودجه ندارند و برای ۲۰ روز کار، تنها ۵۰۰ هزار تومان توی برگه قرار دادم نوشتم، در حالی که می دانیم چقدر می توانست بیشتر باشد. روز اول گفتند ۱۰ روز با شما کار داریم و من که با دستیاری و برنامه ریزی آشنا بودم، می دانستم چنین چیزی امکان ندارد و فیلمبرداری هم همان ۲۱ روز طول کشید. تدارکات و تولید به نحو بر خورنده ای ضعیف بود. قرار بود صدای آف من را برای بعضی پلان ها بگیرند. متوجه شدم بدون اطلاع خودم یکی از دوستانم را برای این کار برده اند و کلا صدای مرا دوبله کرده بودند. به هر حال من این شانس را داشتم که در یک خانواده فرهنگی متولد شوم و خیلی ها از چنین موهبتی برخوردار نیستند.
برایت مهم است که مردم در یک فیلم، تو را ببینند و به چشم بیایی؟
اگر بگویم نه، دروغ گفته ام. دیده شدن را دوست دارم چون هنر با دیده شدن و انعکاس ها معنای هنر می گیرد. البته داشتن جنبه و ظرفیت برای این دیده شدن هم اهمیت زیادی دارد چون ممکن است مانع از پیشرفت شود. الان امیدوارم با توجه به صحبتهایی که انجام شده بابا برای یکی از نقش های فیلم جدیدش روی من حساب کرده باشد و در این صورت این موضوع خیلی باعث خوشحالی من است. در مورد آن نقش هم تنها می توانم در همین حد توضیح بدهم که قرار است برای اینکه بیشتر در فضا قرار بگیرم به اتفاق دوست خوبم فواد رستمی به محلی بروم که شاید از بین مردم عادی کمتر کسی فرصت تجربه آن مکان را از نزدیک داشته باشد. این روزها همه مشغول پژوهش های مربوط به این پروژه هستیم و به نظرم بهتر از «ملکه» هم خواهد شد.
تو دستیار کارگردان «ملکه» هم بودی. از این منظر درباره تولید صحبت کن.
ملکه یک فیلم خیلی سخت بود. شاید مهم ترین مشکلش این باشد که بودجه اش قبل از هدفمندی یارانه ها برآورد شد و ما کار را بعد از آن کلید زدیم، بدون اینکه به گواه فارابی بودجه دوباره ای خورده باشیم. تهیه کننده مرحوم هم فرد بسیار با درایتی بود که موفق شد کار را به خوبی تمام کند. در مورد سختی های دیگر هم می توان به تغییر زیاد هوا و تعدد لوکیشن و طولانی شدن زمان تولید آن اشاره داشت. دو سه هفته هم به خاطر طوفان شن نتوانستیم کار کنیم. دیگر آنکه تعداد زیادی هنرور داشتیم که هماهنگ کردن آن ها با جلوه های ویژه کار سختی بود.
شنیده ام در جریان کار مصدوم شده ای و پیشانی ات هم بخیه خورده.
پیشانی ام که زخم شد هیچ، لبم هم پاره شد. در صحنه دعوای سیف و سیاوش در بالای بویلر، میلاد باید بیسیم را به پایین پرتاب کند. ما یک بیسیم بیست کیلویی داشتیم و وقتی داشتم به دستیار صحنه فرمان پرتاب اش را می دادم، خواستم خودم از کادر بیرون بیایم و نفهمیدم چطور شد که یک لوله آهنی را ندیدم و سرم محکم به آن خورد و موقع افتادن گوشه ی لبم هم پاره شد و این پارگی چیزی بود که تا زمان رسیدن به بیمارستان کسی متوجه نشد…. خلاصه ملکه سخت بود، اما گرانبها. تجربه خوبی که امیدوار بودیم به جشنواره های جهانی فرستاده شود و اندیشه صلح طلب ایرانیان به واسطه آن به جهانیان ثابت شود و ما درباره معرفی شدن به اسکار هم امید زیادی داشتیم، اما انگار نخواستند. انگار باید اسیر اتفاقات ناگهانی و تصمیمات احساسی دیگران می شدیم.
در پایان بگو قرار است همیشه با پدر کار کنی ؟ و اینکه با توجه به اوضاع گیشه آثار دفاع مقدس باز هم این ژانر را تجربه می کنی؟
نه منحصر به او نمی شوم، من بیشتر از اینکه با پدرم کار کرده باشم با او کار نکردم. برای چشم انداز کاری ام باید بگویم دلم می خواهد از خیلی لابی گری ها دور باشم چه در تئاتر و چه در سینما که هر دو درگیر مافیا شده است. در حال حاضر یک متن نوشته ام که فرشاد سپاسی آن را بازنویسی کرده است که به امید خدا با آن در جشنواره تئاتر فجر شرکت خواهیم کرد.آیدا شیری از بازیگران آن است و تمرینات آن از همین هفته شروع می شود. در جواب سوال دیگرت باید بگویم فیلم جنگی در هیچ جای جهان خوب نمی فروشد. مضاف بر اینکه در ایران تبلیغات کاملی هم برای یک فیلم وجود ندارد. مثلا به نظرم تلویزیون باید برای همه فیلم ها به طور یکسان تبلیغات داشته باشد. امروز از اینکه فارابی یا نهادهای دیگر فیلم هایی مثل «ملکه» را حمایت می کنند، انتقاد می شود و این تصور وجود دارد که بودجه ها حیف می شود. اما اغلب خود فیلم را نمی بینند و بی دلیل دست به این قضاوت ها می زنند.
با سلام و خسته نباشید خدمت عوامل فیم سینمایی ملکه که واقعاً بهترین فیلمی بود که در ٧–٨ سال اخیر است. و بهترین فیلم جنگی تاریخ سینمای ایران البته…
کاش چند سؤال که ما بینندگان هم برایمان پیشم میاد هم بتونید از هنرمندان بپرسید….
آقای حسین باشه آهنگر واقعاً از بازیتون لذت بردیم…. خوشحالیم که تو این فیلم یه رزمنده ی خوشتیپ و جذاب هم دیدیم… اون قسمت که شهید شدید واقعاً ما بچه های دانشکده سینما تئاتر متاثر شدیم که بازیگر خوب این فیلم دیگه حضور نداره تو فیلم…
سوال اینکه آیا متاهل هستید؟ تحصیلاتتون؟ سنتون؟ از کارهای جدیدتون؟
میشه جواب اینها رو تو یه مصاحبه بدید؟
ممنونم از شماهنرمند بزرگ و همچنین سایت خوبتون….
همیشه سلامت باشید
دوستتون داریم آقای حسین باشه آهنگر عزیز
Salam
Film aali bood….
Agha hossein aaliiiiii budid tu film….. Man karatun ro mibinam…. Hamishe ba energy bashiiii honarmande khoshtip
Baazihaye aali khosusan hossein bashe ahangar va hamid azarng….
Behtarin filme chand saale akhir….
Khaste nabashi hinarmande javun va aziz….
ممنون و متشکر از محبتهای زیباتون….
سلام
وااااای چقدر تغییر کردید نسبت به توی فیلم…. پارسال یه نمایش ِفوق العاده از شما دیدم که واقعاً جایزه ی اول بازیگریی که گرفتین حقتون بود…..
اون سکانسی که اول با سیاوش دعوا کردید بعد گریه کردید واقعا عاااالی بود…. عااالی….
منتظر کارهای جدیدتون هستم…..
یه بازیگر جذاب و دوست داشتنی با صدای فوق العاده گرم و گیرا….
تبریک بابت فیلم عالی و تبریک به پدرتون با داشتن همچین وارثی….