سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۲ فروردین ۱۳۹۶ در ۴:۰۰ ب.ظ چاپ مطلب

جواهری که کمی دیر کشف شد/ بازیگری که برای فتح قله‌ها آمده است

hejazifar-nimrooz1

اگر گروه بازیگران «ماجرای نیمروز» را انگشتری بدانیم که به فیلم جلوه و جلال خاصی بخشیده‌اند، هادی حجازی‌فر بدون شک نگین آن انگشتر است. حجازی‌فر با تنها دو فیلم ثابت کرده جواهری است که کمی دیر کشف شده است.

سوره سینما – مازیار وکیلی : «ایستاده در غبار» یک اتفاق بزرگ برای سینمای ایران بود. این فیلم با کیفیت فراوانش پیشنهادهای زیادی برای سینمای ایران داشت. فیلمی بود که سینمای محافظه‌کار ایران را کمی به جلو هُل داد. فیلمی قهرمان‌محور و درخشان که با فرم متفاوتش تماشاگران ایرانی را با فضای متفاوتی آشنا و آنان را به جور دیگر دیدن دعوت می‌کرد. احمد متوسلیان ایستاده در غبار نه فرشته‌ای آسمانی (به سیاق فیلم‌های جنگی دهه شصت)، که مردی بود تنها و مستحکم. مردی مثل تمام مردان این آب و خاک. مردی که عصبانی می‌شد،  دعوا می‌کرد، تردید به سراغش می‌آمد و می‌بخشید و بخشیده می‌شد. تنها سرمایه این مرد ایمانش بود. ایمان به مسیری که در آن قدم نهاده بود. کسی که ما روی پرده می‌دیدیم بازیگر نبود، خود احمد متوسلیان بود. انگار با ماشین زمان به همان سال‌ها برگردی و دوشا دوش احمد متوسلیان به میانه میدان نبرد بروی.

بعد از اولین نمایش‌های «ایستاده در غبار» در جشنواره سال گذشته همگان خیال می‌کردند بازیگر نقش احمد متوسلیان نابازیگری است که به بهترین شکل ممکن توسط کارگردان هدایت شده. اما با کمی تحقیق مشخص شد این بازیگر نه یک تازه وارد بلکه بازیگری است باسابقه که سال‌هاست در تئاتر کشور فعالیت می‌کند.

istade-dar-ghobar

هادی حجازی‌فر (در کنار امیر جدیدی) مهم‌ترین کشف‌های سینمای ایران در چند سال اخیر هستند. حجازی‌فر جدای از آن‌که بازیگر بسیار خوبی است، قابلیت این را دارد که به شمایل بدل شود. در ایستاده در غبار او با هر قدمی که بر می‌داشت و با هر حالتی که به چهره‌اش می‌بخشید ما را به یاد قهرمان‌های تنهای وسترن می‌انداخت و یادمان می‌آورد دیدن  شمایل یک قهرمان روی پرده سینما چه تجربه بکر و لذت‌بخشی است. با دیدن حجازی‌فر و شمایل بی‌نقصش یاد ارزش‌های مردانه می‌اُفتادیم. یاد جهان پاک و منزه وسترن. یاد مردانی که حضور در میانه میدان را به عافیت‌طلبی ترجیح دادند. این یادآوری‌های شیرین برای ما تماشاگران مشتاق گنجینه گران‌بهایی بود.

متوسلیان «ایستاده در غبار» بدل به قهرمان نمی‌شد اگر حجازی‌فر نبود. نکته شگفت‌انگیز ماجرا این بود که در تمام طول فیلم یک خط دیالوگ برای بازیگران وجود نداشت. حجازی‌فر برای خلق لحظات حسی بازی‌اش باید کاری فراتر از بازیگری انجام می‌داد. او باید احمد متوسلیان را یکبار دیگر خلق می‌کرد، جوری که وقتی صدای اصلی احمد متوسلیان را روی صورت حجازی‌فر می‌شنویم  باورمان بشود این خود احمد متوسلیان است که دارد سخنرانی می‌کند. عجیب آن‌که چنین بازی پیچیده‌ای توسط هیئت داوران آن سال دیده نشد و حجازی‌فر حتی به جمع کاندیداهای نهایی دریافت سیمرغ بلورین راه نیافت.

اما حجازی‌فر برای تثبیت در فضای سینمای ایران احتیاج به نقشی داشت که در آن از تمام توان و استعدادش بهره بگیرد. نقشی که ثابت کند او بازیگر بزرگی است. نقشی که نشان دهد «ایستاده در غبار» صرفاً یک اتفاق نبوده است. کمال «ماجرای نیمروز» دقیقاً چنین نقشی بود. جوانی پرشور و خشن که تنها راه‌حل حل مناقشات درون فیلم را عمل‌گرایی می‌دانست.

hejazifar-nimrooz2

در وجود کمال بی‌قراری عجیبی دیده می‌شد. چیزی درون او وجود داشت که اجازه نمی‌داد مثل سایرین عمل کند. او مرد کارهای پیچیده امنیتی نبود. درست مثل احمد متوسلیان مرد رزم بود. برای همین آن‌قدر بی‌حوصله و پرشور رفتار می‌کرد. به قول خودش او را از نوک قله آورده بودند تا کاری بکند، نه اینکه بنشیند و صرفاً تماشاگر وقایع باشد. کمال «ماجرای نیمروز» یک بمب ساعتی دو پاست که هر لحظه آماده انفجار است.

حجازی‌فر باید کمال را طوری بازی می‌کرد که خشونتش زننده از کار در نیاید و او با انتخاب‌های درستش برای بازی کاری با این شخصیت کرده که تا مدت‌ها از ذهن ما بیرون نمی‌رود. حجازی‌فر با افزودن چاشنی طنز کمال را چنان بامزه از کاردرآورده که در بسیاری از لحظات آن خشونت ویرانگر شخصیت تعدیل می‌شود. تخمه خوردن‌های مداوم کمال و نحوه برخوردش با اعضای گروه و نوزادی که از عملیات پایانی باقی مانده چنان طنز ظریفی به کمال می‌بخشد که این شخصیت بدل به انسانی باورپذیر و چندوجهی می‌شود. خشونت زایدالوصف کمال به دلیل احساساتی بودن اوست. چه آنکه کمال تنها کسی است که متوجه حضور نوزاد در آن وضعیت بغرنج می‌شود.

اما همه بازی حجازی‌فر در «ماجرای نیمروز» یک‌طرف و آن نگاه بی‌نظیر پایانی‌اش یک طرف. جایی که متوجه می‌شود کودکی که در آغوش دارد و انقدر قربان صدقه‌اش رفته نه یک کودک معمولی که فرزند مسعود رجوی سرکرده منافقین است. اگر گروه بازیگران ماجرای نیمروز را انگشتری بدانیم که به فیلم جلوه و جلال خاصی بخشیده‌اند، حجازی‌فر بدون شک نگین آن انگشتر است. حجازی‌فر با تنها دو فیلم ثابت کرده جواهری است که کمی دیر کشف شده است. بازیگری بکر و بی‌مانند که بدیلی در سینمای ایران ندارد. شمایلی که می‌توان با دیدنش روی پرده سینما عطر خوش قهرمانان وسترن را حس کرد. سینمای ما حالاحالاها با چنین جواهری کار دارد. جواهری که خیلی زود و از همان فیلم اول درخشیدن را آغاز کرده است. پس چه باک اگر هیئت داوران جشنواره فیلم فجر بازی درخشان او را نبیند. بازی حجازی‌فر در ماجرای نیمروز جایی فراتر از این جوایز می‌ایستد. عیار بازی‌های حجازی‌فر انقدر بالا هست که با سیمرغ (که اصلاً کم ارزش نیست) سنجیده نشود. حالا و پس از تنها دو فیلم می‌توانیم به راحتی بگوییم حجازی‌فر یکی از اُمیدهای اصلی سینمای ایران در عرصه بازیگری است.

منبع: فردانیوز