سوره سینما – الناز نعمتی : اولین فیلم محمد حسین مهدویان موفقیتی همه جانبه برای این کارگردان جوان در پی داشت. تقریبا همه اهالی سینما، منتقدان و مخاطبان از هر طیف و نگرش سیاسی فیلم را پسندید و برای آن دست به قلم شده و یا زبان به تحسین گشودند. تجربه ثابت کرده اغلب کارگردان های فیلم اولی وقتی با این حجم از تشویق و تحسین روبرو می شوند برای ساخت فیلم دوم دست و دل شان می لرزد که مبادا جماعتی را ناامید کنند و از این رو برای ساخت فیلم دوم به اصطلاح دست به عصا حرکت کرده و حتی برای در امان ماندن از نکوهش های احتمالی محافظه کارانه جلو می روند. همین ریسک ناپذیری و یا شاید بتوان گفت ترس ونگرانی باعث شده است برخی از فیلمسازان تنها با فیلم اول شان شناخته شوند چراکه در کارنامه شان دیگر فیلمی به خوبی اثر اول شان دیده نمی شود و حتی با کمی بی رحمی شاید بتوان گفت موفقیت اولین تجربهشان در کارگردانی جرقه ای بوده است.
مهدویان اما با ساخت دومین فیلم اش نشان داد عاشق سینماست و از ریسک کردن ابایی ندارد و بیش از آنکه نگران نکوهش و نقد منفی باشد یا دلبسته تشویق ها و تمجید ها شود، برایش ساخت فیلم خوب و خلق جاذبه روی پرده سینما مهم است. چنین کارگردانی می تواند تنها ۵ماه مانده به جشنواره فیلم فجر شروع کند به نوشتن فیلمنامه ای تاریخی در ابعاد داستانی وسیع کرده و فیلمی را در دو ماه سرد پاییزی جلوی دوربین ببرد که داستان اش در یکسال می گذرد.
«ماجرای نیمروز» فیلمی سخت است حتی سخت از «ایستاده در غبار». کارگردان در فیلم دوم حتی مصالح فیلم اولش را در اختیار ندارد. ماجرای نیمروز قهرمان سمپاتیک فیلم اول را ندارد وداستان م به سر راستی و در نگاه اول جذابیت قصه فیلم ایستاده در غبار نیست اما کارگردان دل به دریا می زند و پس از داکیودرامای تحسین شده اش اینبار تریلری جاسوسی می سازد که اگرچه کاراکتر محوری ندارد اما در عوض با چندین کاراکتر روبرو هستیم که هرکدام روحیات و جذابیت های خود را دارند و به فیلم پیچیدگی و جاذبه می بخشند. در این فیلم سروکار مهدویان با داستان یک قهرمان جنگ و روایت های مستند باقی مانده از وی نبوده بلکه برهه ای از تاریخ را به تصویر کشیده و این کار بخصوص در سینمای ما سخت و حساسیت برانگیز است و کارگردان هم خوب میدانسته باید پس از اکران فیلم به بسیاری از سوالات پاسخ دهد. هم سوالات مخاطبان کنجکاو،هم منتقدان و تاریخ نویسان و هم حتی سوالات سیاست مدارانی که در آن روزگار در بدنه دولت و نظام قرار داشتند. در کنار اینها کارگردان و عوامل اش در این فیلم باید فضای دهه شصت را نه در لوکیشن بیابان و جبهه و پایگاه های نظامی که در کوچه و خیابان و ادارات دولتی و مغازه ها بازسازی میکردند که از پس این کار هم به خوبی برآمده اند.
روایت داستانی تاریخی آن هم در تایم نزدیک به دو ساعت برای مخاطب کم حوصله امروز که ذائقه اش با درام های عاشقانه و کمدی ها بیشتر هماهنگ است ریسک دیگر کارگردان بوده است. مهدویان به لحاظ داستانی تریلری وطنی در اختیار داشته که عده ای قصه اش را می دانند و از نظر کاراکتر پنج شخصیت مرد در اختیار داشته که نه قرار است جاذبه ظاهری داشته باشند و نه قصه های رمانتیک تعریف کنند و نه حتی قهرمان بازی دربیاورند. روایت قرار بوده درست شبیه تاریخ باشد و این داستان و مضمون اگر با ساختار مناسب و شخصت پردازی استادانه مهدویان همراه نمیشد؛ «ماجرای نیمروز» نه تنها مخاطب را درگیر نمی کرد که از سالن سینما فراری اش میداد. همانطور که اغلب فیلم های تاریخی مان که بعضا هم داعیه ارزشی بودن دارند و با بودجه های هنگفت تولید می شوند همین کار را با مخاطب شان می کنند.
اگر چه شخصا عقیده دارم هر کارگردانی باید ساخت فیلم در گونه های مختلف سینمایی را تجربه کند اما دوست دارم مهدویان دست کم چند فیلم تاریخی دیگر هم بسازد. این ژانر در سینمای ایران بسیار مهجور بوده و هست و حالا که کارگردانی با این چیره دستی و جسارت می تواند قدم در کوچه پس کوچه های تاریخ بگذارد و با این لحن جذاب آن را روی پرده سینما منعکس کند چه خوب است که در این ژانر باز هم فیلم بسازد و با روایت های درگیر کننده اش تماشاگران را به کنکاش در تاریخ معاصر و اشتیاق برای دانستن و فهمیدن بیشتر کند.
منبع: بهمن سبز