به گزارش سوره سینما به نقل از مشاور رسانه ای فیلم «والدراما»، عباس امینی طی سخنانی گفت: بخش بسیار کمی از این فیلم تخیل است و تلاش کردیم موقعیت را در فیلم نشان دهیم اما هدف مان این نبود که این واقعیت همراه با تلخی باشد. در شهر تهران حجم زیادی از بچههای بدون شناسنامه و بدون والدین و بدون هویت وجود دارد که اگر مورد توجه قرار نگیرند تبدیل به بمب ساعتی می شود.
وی ادامه داد: بزهکاریها و افرادی که امروز ما به عنوان بیجه و یا شخصیت کودکآزار دیگری می شناسیم، کودکانی هستند که در دوران کودکی مورد آزار قرار گرفتهاند و یا به آنها توجه نشده است.
عباس امینی ضمن عرض تسلیت به مناسبت درگذشت وحید نصیریان انیماتور سینما درباره این فیلم بیان کرد: دولحنی شدن فضای «والدراما» را قبول دارم و دلیل آن این است که ما از آبادان و یک لهجه و فرهنگ وارد تهران میشویم. احساس میکنم به لحاظ نیاز داستان با خروج از آبادان، والدرامابودن دیگر مساله اصلی کاراکتر نیست و عمده مساله او سرپناه است. او در ابتدا شهرتهران را از زیرزمین و مترو میشناسد و بعد هیاهوی سطح شهر را میبیند.
او اضافه کرد: من به طور داوطلب عضو انجمن حمایت از کودکان کار بوده و هستم. واقعا پنج درصد از تمام واقعیت این حوزه را نشان دادیم. آن قدر موقعیتهای عجیب و غریب در اطراف این کودکان وجود دارد که باورکردنی نیست. هدفمان این بود که با این فیلمنامه این احساس را به مخاطب بدهیم که آنها بمبهایی در سطح شهر هستند و ممکن است هر لحظه منفجر شوند. این فیلم مبتنی بر واقعیت است و بخش کمی از آن تخیل است.
این کارگردان درباره هدفش از ساخت «والدراما» بیان کرد: «تلاش من این بود که در عین تلخی فضا مخاطب والدراما را دوست داشته باشد و ما همه چیز را سیاه نکنیم. او شخصیتی است که در معرض انواع آسیبها قرار دارد. سعی کردم فیلم قابل دیدن باشد و مخاطبان به موضوع کودکان کار فکر کنند. تلاش کردیم تماشاگر یک فیلم صادقانه ببیند و ادعای فیلم به قدر خودش باشد و پایش را اندازه گلیمش دراز کند.»
حسین فرخزاد نویسنده فیلمنامه این فیلم نیز گفت: حرف اصلی این فیلم بحث هویت است و شناسنامه نداشتن شخصیت اصلی فقط نشانهای از نبود این هویت است. ما در موقع نوشتن فیلمنامه این فیلم که درباره کودکان کار بود بسیار تابع واقعیت بودیم و شخصیتی که در فیلم میبینیم سرخوردگیهای زیادی دارد و به همین دلیل از لحاظ روانشناسی رفتارهای بی معنایی انجام میدهد.
وی با اشاره به اینکه باید به کودکان کار به صورت جدی توجه کرد گفت: کودک کار فقط فردی نیست که سرچهارراه دستفروشی میکند و یا آنکه گزارشی از او منتشر میشود؛ بلکه کودک کار همه جا وجود دارد حتی وقتی که ما او را در جلوی چشمانمان نمیبینیم.
فرخزاد با اشاره به اینکه بسیاری از خشونتها ریشه در دوران کودکی دارد گفت: هدف ما این بود که وقتی تماشاگر این فیلم را تماشا میکند اگر کسی را دید که خشونت به خرج میدهد به این فکر کند که فرد خشن چه مسیری را طی کرده تا به خشونت رسیده است.
وی کار کودکان و کودکان کار را محصول یک دوره چند صدساله فرهنگی دانست و افزود: کار کردن کودکان و نوجوانان در هیچ کنفدراسیونی تایید شده نیست اما متاسفانه برخی رفتارهای گذشته در جامعه ما و باورها باعث شده تا بعضاً کار کودکان تبدیل به نکته مهمی در فرهنگ شود. مثلاً اینکه هنوز عدهای قبول دارند اگر کودک یا نوجوانی پادویی و یا کارگری کند میتواند مرد شود و بزرگ شود.
وی ادامه داد: ما درست است که فیلمی به نام والدراما ساختهایم و در آن به کودکان کار اشاره شده است اما واقعیت این است که ما در بیرون از سالن سینما هیچ کاری برای کودکان کار نمیتوانیم انجام بدهیم که مطمئن شویم پایان زندگی آنها سفید است. راهکار حل مشکلات کودکان، توجه بیشتر مسئولین و اجازه دادن به گسترش فعالیتهای سازمانهای مردم نهاد است.
فرید فرخندهکیش نیز که در سالن حضور داشت با تمجید از فیلم والدراما گفت: عباس امینی کارگردان فیلم مراتب رشد در سینما را پلهوار طی کرده است و در فیلم والدراما ما شخصیت کارگردان و تعلق خاطر او به مشکلات اجتماعی و به خصوص مشکلات کودکان کار را به خوبی مشاهده میکنیم.
کیوان کثیریان منتقد این جلسه نیز گفت : به نظر میرسد که فیلم روی مفهوم هویت تاکید دارد و شناسنامه نداشتن شخصیت اصلی این ظن را تقویت میکند. اسم فیلم هم موید این مساله است. والدراما در اساس نام یک فوتبالیست است اما در فیلم سعی نمیشود نام واقعی کاراکتر نوجوان معرفی شود. فیلم در بخش اول به معرفی فوتبال و علاقه شخصیت میپردازد و درمجموع فیلمی شخصیت محور است.
او در ادامه به اشاره داشت: شخصیت محور بودن فیلم در دکوپاژ هم به خوبی دیده میشود و دوربین همراه کاراکتر است و البته صداهای خارج از قاب را میشنویم. سکانس دیدار والدراما با مربی فوتبال نمونه خوبی برای این مساله است و در آن سکانس مربی در خارج از قاب قرار دارد. بخش اول فیلم به معرفی والدراما و علاقه او به فوتبال و پوسترهای ورزشی میپردازد اما در ادامه اتفاقاتی میافتد که او از آبادان به تهران منتقل شده و در این شهر با فقر، اعتیاد و دستفروشی در مترو مواجه میشود.