سوره سینما – الناز نعمتی : قرار گفتگو با عوامل فیلم «بیست و یک روز بعد» را پیش از اکران فیلم در دفتر باشگاه فیلم سوره گذاشتیم و در یک روز گرم تابستانی میهمان سیدمحمدرضا خردمندان و محمدرضا شفاه کارگردان و تهیه کننده این فیلم شدیم. قرار بود مهدی قربانی هم در جمع ما باشد اما به خاطر حضور در تمرین تئاتر نتوانست در گفتگو شرکت کند. در این گفتگو سعی کرده ایم به تمام زوایای فیلم از پروسه تولید تا تبلیغات و برنامه های عوامل برای اکران صحبت کنیم:
در یکی از روزهای زمستان پشت صحنه فیلمتان آمدم و از شما پرسیدم چرا تصمیم گرفتید فیلم بلند بسازید و حالا که فیلم را دیدهام تا حدی به جوابم رسیده ام اما دوست دارم از زبان خودتان بشنوم. انگیزه های مختلفی برای ساخت فیلم بلند وجود دارد. مثلا اینکه با مخاطب بیشتری ارتباط برقرار کنید یا بلندپروازی بیشتری را در عرصه سینما تجربه کنید و یا اینکه اصلا داستان انتخابی تان در قالب فیلم کوتاه نمی گنجیده است. برای شما کدام یک از این سه دلیل پررنگ تر بود.
خردمندان: هر سه این دلایل که عنوان کردید وجود داشت. به نظر من مسیری که هنرمند طی می کند بیشباهت به فرایندی که یک جنین در طی مدت رشدش طی میکند نیست. در تمام طول زمان رشد جنین تا به نوزادی و کودکی و … یک انسان محسوب می شود و فقط این جسم و ظرفیت هایش است که تغییر می کند.پروسه فیلمسازی من هم به همین شکل بوده است.
طرح و ایده اولیه فیلم «بیست و یک روز بعد» چطور شکل گرفت؟
همیشه از من این سوال پرسیده می شود که چگونه ایده طرح فیلم در ذهنم شکل گرفت؟ پاسخ به این سوال برایم خیلی سخت است. البته گاهی جواب هایی به دوستان و خبرنگاران و منتقدانی که این سوال را می پرسند می دهم ولی واقعیت این است که این پروسه بسیار ناخودآگاه است. این سوال من را به یاد دختر پانزده ماه ام می اندازد. ما هر روز حرکت تازه ای از او می بینیم و اگر از او بپرسیم که چطور شد که اولین گام هایت را برداشتی بی شک جوابی نخواهد داشت چراکه هر فعلی که می آموزد و انجام می دهد آگاهانه نیست و این فرایند به صورت طبیعی طی شده است . راستش من هم وقتی با این سوال که چطور قصه فیلم هایم در ذهنم شکل می گیرد مواجه می شوم جوابی ندارم . مثلا به خاطر ندارم ایده فیلم «دوئل» دقیقا در کدام لحظه شکل گرفته و این موضوع درباره سایر فیلم هایم هم صدق می کند. فرایند شکل گیری طرح و تولید یک فیلم در ذهن بسیار عجیب است و چندان قابل توضیح دادن نیست یا دست کم برای من اینطور است.
«بیست و یک روز بعد» هم مجموعه ای بود از طرح ها٬ ایده ها تصویرهای ذهنی و تجربه ها که در برخی در زندگی شخصی ام رخ داده بودند. این طرح ها در ذهنم پروبال گرفتند و تبدیل به داستان فیلم شدند.
هر ایده ای منشایی دارد و داستان ها از تصاویر و رخدادهایی عینی یا خیالی شکل می گیرند. مثلا محمد رحمانیان درباره طرح اولیه فیلم «سینما نیمکت» گفته بود طرح قصه از روی یک تصویر ذهنی درباره فردی لاغر و عریان که در میان برف و سرما ویلن می زند شکل گرفته است.
خردمندان: بله همینطور است . یک سری تصاویر در ذهن تان شکل می گیرد که حس می کنید این قابلیت را دارند که پر و بال گرفته و تبدیل به یک فیلم شوند. من تصویر پسری را می دیدم که روی ریل قطار ایستاده و سعی در نگه داشتن قطار دارد. من نمی دانستم این پسر کیست یا قرار است چه کار کند و یا ماجرای زندگی اش چیست ؟ فقط می دانستم که تلاش می کند قطاری را نگه دارد. ازسویی دیگر پسربچه ای را در داروخانه سیزده آبان دیدم که به همراه مادر مبتلا به سرطانش برای تهیه دارو آمده بودند. مجموعه این تصاویر تبدیل به طرح و ایده می شود. در ذهنم آن پسر را که روی ریل ایستاده به پسری که دارو به دست در داروخانه مادر را همراه می کند ربط می دهم و به این ترتیب قصه فیلم در ذهنم شکل می گیرد. این پروسه همانطور که اشاره کردم در ابتدا آگاهانه نیست اما بعد از ربط پیدا کردن موضوعات و تصاویر ذهنی به هم سروشکلی آگاهانه پیدا می کند و به فیلمنامه و ساختمان اثر منجر می شود.
از تجربه تان در مورد ساخت اولین فیلم بلندتان بگویید. معمولا کارگردان های فیلم اولی از سختی های ساخت فیلم نخست گلایه دارند. برای شما ساخت اولین فیلم تان چطور تجربه ای بود؟
شفاه:اجازه بدهید من ابتدا در این مورد کمی توضیح بدهم. فیلم «بیست و یک روز بعد» به عنوان یک فیلم اولی کاری بسیار سخت بود. این فیلم سنخیتی با یک فیلم اولی با استاندارد هایی که از قواعد فیلم های اولی در سینمای ایران می شناسیم ندارد. استاندارهای فیلم اولی در ایران یعنی ساخت فیلم راحت و نسبتا کم هزینه و از این جهت فیلم «بیست ویک روز بعد» هیچ شباهتی به فیلم اولی ها ندارد. فیلمسازان فیلم اول معمولا سراغ روایت ها و قصه های راحت و اپارتمانی می روند. این فیلم ها اغلب لوکیشن های محدود و کاراکترهای کمی دارند اما فیلم «بیست و یک روز بعد» پر است از لوکیشن های متفاوت که اغلب شان خارجی هستند و شرایط لوکیشن های خارجی هم قابل کنترل نیستند. لوکیشن های فیلم ما اغلب خارجی و در روز فیلم برداری شدند که کار راسخت تر می کرد. آنهم روزهای زمستانی که کوتاه بودند و چالش از دست دادن نور را برای مان بیشتر می کردند. از سویی دیگر بیشتر لوکیشن های ما که حدود سی/ چهل لوکیشن بودند خارج شهر قرار داشتند. اضافه کنید به دردسرهای فیلمرداری ٬ کار کردن با بازیگرانی که اغلب شان نوجوان بودند و بی تجربه گی شان در زمینه بازیگری کار را برای یک کارگردان جوان سخت تر می کرد.
خردمندان: همانطور که آقای شفاه اشاره کردند فیلم تولید سختی داشت اما با وجود ایشان به عنوان تهیه کننده من با آرامش کارم را آغاز و به سرانجام رساندم. همکاری من و آقای شفاه مبتنی براعتمادی دوسویه بود و از این جهت شاید از خیلی از فیلمسازانی که کار اول شان را آغاز می کنند قدمی جلوتر بودم. این اعتماد محصول سیزده سال همکاری و دوستی مداوم است. زمانی که محمدرضا(شفاه) پایان نامه اش را کارگردانی می کرد با هم فیلمنامه اش را نوشتیم و از همان زمان می دانستیم که این همکاری ادامه خواهد داشت و به حرفه ای ترین شکل ممکنه و تولید فیلم بلند هم خواهد رسید.
«بیست و یک روز بعد» اولین فیلم بلند هر دوی ما در مقام کارگردان و تهیه کننده بود و از این جهت قطعا با چالش هایی روبرو بودیم. ضمن اینکه با این فیلم مانند یک فیلم اولی با هزینه پایین برخورد شد و این سختی کار را بیشتر می کرد. برای مثال ما باید سکانس هایی را در لوکیشن های خارجی فیلمبرداری می کردیم و دستیارم به من تاکید می کرد که تنها اجاره یک روز را می توانیم طبق برنامه ریزی هایمان پرداخت کنیم و باید کار در همین یک روز به اتمام برسد. این موضوع کاررا برای من که عادت دارم با وسواس و دقت کار کنم سخت می کرد . یا سرقضیه فیلمبرداری قطار چشم من به ریل خشک شد تا بتوانیم دو واگن اجاره کنیم (میخندد) ده روز تحت فشار و استرس بودیم و مرتب پلان هایی را جایگزین می کردیم تا بتوانیم در نهایت پلان های مربوط به واگن قطار را فیلمبرداری کنیم اما این اتفاق میسر نشد. شاید باورتان نشود ولی تا همین دیروز ما درگیر کارهای ویژوال مربوط به همین بخش های قطار بودیم.
آقای شفاه اگر این فیلمنامه را کسی بجز آقای خردمندان که همکار قدیمی و دوست تان هستند برای تهیه به باشگاه فیلم سوره ارائه می کرد باز هم آن را تولید می کردید؟
شفاه: اگر فرد مستعدی مانند آقای خردمندان چنین فیلمنامه خوبی را به باشگاه فیلم سوره ارائه می کرد حمایت می شد. درواقع نقش رفاقت و دوستی ما در شکل گیری فیلم صفر بود. نمی توانم انکار کنم اگر آقای خردمندان را نمیشناختم هم قطعا این فیلم به همین صورت تولید می شد اما این فیلمنامه خوب و کامل را نمی شد به راحتی رد کرد. ما در مسیرکاری مان همواره مشارکت فکر داشته ایم و در پروژه هایی که با هم کار کرده ایم از همان ابتدای شکل گیری ایده و طرح باهم همکاری داشتیم. اما میتوانم اذعان کنم که نه تنها من به عنوان یک تهیه کننده بلکه هر نهاد هنری در مواجهه با فردی مانند آقای خردمندان باید از سرمایه گذاری روی چنین فیلمی استقبال می کرد. توانمندی های ایشان در حال حاضر اثبات شده و تلفن شان تقریبا قطع نمی شود و مرتب پیشنهاد همکاری برای ساخت فیلم و سریال دارند. این نشان می دهد اساسا تصمیم برای تولید فیلم ایشان یک تصمیم کاملا کارشناسی و حرفه ای بود. ما می دانستیم وقت پریدن این استعداد است و باشگاه فیلم سوره اگر مدعی حمایت از جوانان است حالا وقتش رسیده است شرایطی را برای پیشرفت و پرش این استعداد مهیا کند. ضمن اینکه فیلمنامه ایشان به حدی خوب و دقیق نوشته شده بود که به اصطلاح روی زمین نمی ماند. همچنین در چهار پنج سال گذشته جایزه ای نبوده که ایشان در جشنواره های مختلف فیلم های کوتاه کسب نکرده باشند. پس دلیلی برای تردید در جهت همکاری با ایشان وجود نداشت و خوشبختانه پرچم باشگاه فیلم سوره با تولید این فیلم بالاست .
سراغ سوژه سختی برای ساخت فیلم اول تان رفتید در حالی که می توانستید با ساخت فیلمی راحت تر آغاز کنید که ریسک کمتری هم برایتان داشت. حتما ایده های مختلفی در ذهن تان برای ساخت فیلم دارید اما سراغ ایده موضوع و قصه ای رفته اید که فرایند تولید و کارگردانی چالش برانگیزی دارد.
خردمندان: این استرس همواره با فیلمسازانی که کار اول شان را کارگردانی می کنند وجود دارد که سراغ سوژه ای نروند که به اصطلاح در آن بمانند و نتوانند به خوبی به سرانجام برسانند اش. ولی من از روی تجربه می دانم که اگر به قصه و ایده ای اعتقاد دارم نباید از سختی کار واهمه داشته باشم و اتفاقا وقتی به دل کارهای سخت می زنم نتیجه بهتری می گیرم. «بیست و یک روز بعد» پر از سکانس های مختلف به لحاظ فضا و حس و حال است .
در این فیلم هم لحظات تراژیک و عاطفی وجود دارد و هم لحظات کمدی و برایاجرای این لحظات سراغ تجربه هایی که از ساخت فیلم های کوتاه داشتم رفتم ٬ به طوری که هر سکانس از این فیلم را یک فیلم کوتاه می دیدم. همیشه به شوخی میگویم آنقدر سکانس هایم را پیش از فیلمبرداری میسابیدم که رنگ شان میرفت (می خندد) یعنی واقعا همه سکانس ها را می چلاندم. تجربه ای که از ساخت فیلم کوتاه به دست آورده ام رسیدن به زبان ایجاز و پرهیز از اضافه گویی است . درواقع هرآنچه مخل ارتباط حسی مخاطب با فیلم شود باید حذف شود و من این قاعده را در فیلم بلندم هم رعایت کردم.
خیلی از فیلم های کوتاهی که ساخته ام صد ثانیه ای هستند اما برای هرکدام ماه ها وقت صرف کرده ام. ممکن است فیلمبرداری شان تنها در یک روز به اتمام رسیده باشد اما از مدتها قبل به فیلم و ایده ای که باید پرداخت شود فکر می کنم و فیلمنامه هایم را بارها بازنویسی می کنم تا ظرف و مظروف همسان باشد. در کل معتقدم بزرگترین هنر یک کارگردان این است که بتواند ظرف و مظروف کارش را همسان کند. یعنی اینکه بداند چه سوژه و قصه ای با چه فضا و تایمی هماهنگ است و همانطور عمل کند. ضمن اینکه در ساخت فیلم های کوتاه تجارب مختلفی در زمینه های مختلف کسب کرده بودم. صحنه های خارجی و داخلی٬ اکشن ٬عاطفی ٬شب و روز و فضای های مختلف را تجربه کرده بودم که در ساخت اولین فیلم بلند سینمایی ام به یاری ام آمدند و در بحث کارگردانی به مشکلی برنخوردم.
حفظ ریتم در فیلم های کوتاه راحت از فیلم های بلند است. من فکر می کنم مانند هر کارگردان دیگری یکی از چالش های تان در ساخت اولین اثربلند سینمایی تان حفظ ریتم بوده است. بخصوص اینکه شاهد کمی افت ریتم در میانه های فیلم هستیم.
خردمندان: در سینما هم زمان روانی داریم و هم زمان فیزیکی. زمان فیزیکی همان تایمی است که شما روی صندلی نشسته و فیلم راتماشا می کنید اما زمان روانی ممکن است برایتان مانند یک روز یا تنها یک ربع طول بکشد. من ریتم را اینطور می فهمم و تعریف ام از ریتم یک فیلم اینطور است. بازخوردهایی که درباره ریتم فیلمم داشتم درباره میانه های آن نبود و اگر هم انتقادی به ریتم وجود داشت درباره ابتدای فیلم بود. البته در جشنواره فیلم اصفهان همین انتقاد هم وجود نداشت. من فکر می کنم بخشی از این انتقاد به کم حوصلگی مخاطب جشنواره فیلم فجر برمی گردد. مخاطبی که روزی چهار پنج فیلم می بیند. حوصله این مخاطب را نمی توان با مخاطبی که با حوصله و سر صبر بلیت خریده و به سینمارفته مقایسه کرد. طبیعی است که ذهن مخاطب جشنواره خسته و کم حوصله تر است. این مخاطب دوست دارد به سرعت به انتهای فیلم رسیده و کارش را نجام دهد یا فیلم را با سایر آثار مقایسه کند.
همسر آقای موئینی تدوین گر فیلم اتفاقا نظری دیگر داشت و گفته بودند «این فیلم چرا اینقدر تند است؟ این ریتم فرصت نفس کشیدن به مخاطب نمی دهد.» ضمن اینکه فیلم برای اکران عمومی هفت دقیقه کوتاهتر شده است.
شفاه: خوشبختانه هم در جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان و هم در جشنواره فیلم فجر با بازخوردهای خوبی مواجه شدیم و نشست خبری مان در برج میلاد جوی بسیار مثبت داشت. اتفاقا وقتی یکی از خبرنگاران به فیلم انتقاد کرد سایر منتقدان به انتقاد او واکنش نشان دادند و به ما فرصت پاسخگویی داده نشد.
خردمندان:ریتم فیلم باید به گونه ای باشد که مخاطب از بدنه اثر جدا نشود. وقتی مخاطب از بدنه و داستان فیلم جدا شود یعنی فیلم از ریتم مناسب خارج شده است و این اتفاق در فیلم ما نمیفتند.
شفاه: شاید تنها یک دقیقه در فیلم وجود دارد که مخاطب فرصت پیدا می کند که به اصطلاح روی صندلی جابجا شود. آنجا که مادر و مرتضی مشغول صحبت کردن و بافتن مو هستند. این بخش تنها لحظاتی از فیلم است که ریتم کمی آرام می شود که تمهیدی خودخواسته بود برای فرصت دادن به مخاطب برای تنفس و فکر کردن درباره قصه و کاراکترها. قبل از این بخش و بعد از آن تا انتهای فیلم باز هم با ریتمی تند مواجه هستیم.
بخش مربوط به بازی مرتضی با چند بزرگسال در گیم نت هم کمی بیش از نیاز دراماتیک طولانی می شود.
شفاه: آن بخش که به شدت نفسگیر است.
ریتم خوبی دارد ولی بنظرم کمی طولانی تر از حد نیاز است.
خردمندان: اتفاقا خیلی ها آن سکانس را دوست داشتند.
بله علی رغم طولانی بودن سکانس جذابی است. بخصوص برای مخاطبان نوجوان که عاشق بازی های کامپیوتری هستند.
شفاه: شبکه کودک هم برای ساخت تیزر فیلم تمایل داشت بیشتر از همین سکانس استفاده شود.
کمی هم در مورد روند انتخاب بازیگران توضیح دهید لطفا. بازیگران فیلم انتخاب های اول تان هستند؟
خردمندان: بله اکثرشان انتخاب های اولم هستند. برای پیدا کردن بازیگر نقش اصلی خیلی تلاش و جستجو کردیم . اوایل به مهدی قربانی فکر نمی کردم اما بعد از مدتی از او خواستم به دفتر بیاید تا ببینم چقدر چهره اش عوض شده است. در این مدت اما بیکار نبودیم و به مکان های شلوغ که نوجوانان زیاد تردد دارند مانند استادیوم ها٬ پارک ها ٬ ورزشگاه ها و… می رفتیم. چون فصل تابستان بود و مدارس تعطیل بودند. ابتدا مهدی قربانی برای نقش دیگری کاندید شد اما این بازیگر نوجوان خودش را با استعداد و سماجت به ما تحمیل کرد.
نقش آفرینی خیلی خوبی هم در فیلم دارد. یادم هست وقتی برای گزارش به پشت صحنه آمدم متوجه وسواس و دقتش در بازی شدم و اینکه چقدر نگران نتیجه بازی اش بود.
بله همینطور است. وقتی برای اولین بار به دفتر آمد پسری بسیار ساده بنظر می رسید اما کم کم متوجه شدیم چقدر باهوش و سمج و زرنگ است (می خندد) من او را برای نقش مرتضی انتخاب کردم اما این موضوع را به خودش نگفتم. همان شبی که از او تست گرفته بودم شماره ای ناشناس با من تماس گرفت و دیدم مهدی قربانی است. نمی دانم چطور با این سرعت شماره ام را پیدا کرده بود. شروع کرد به صحبت کردن و گفت خانواده ام تصمیم گرفته اند اگر قرار است در این فیلم بازی کنم از دماوند به تهران نقل مکان کنند و ما منتظر تصمیم شما هستیم وخلاصه تکلیف من را مشخص کنید (می خندد) من هم جواب دادم شما هر تصمیمی صلاح می دانید بگیرید و اگر انتخاب شدید اطلاع خواهیم داد. اما فردای آن روز و در روزهای بعد هم به بهانه های مختلف تماس می گرفت و همین بحث را پیش می کشید. بعدا فهمیدم اصلا موضوع نقل مکان به تهران مطرح نبوده و مهدی می خواسته زودتر بداند که در این فیلم بازی خواهد کرد یا نه؟ و با تماس های مکررش در ذهن من ماندگار شود که این اتفاق هم افتاد. در نهایت به دستیارم گفتم یکبار دیگر از او تست بگیریم و اینبار خیلی جدی تر از او تست گرفتیم و با اطمینان خاطر برای نقش مرتضی انتخاب شد.
هرچقدر بیشتر مهدی قربانی را شناختم متوجه شباهت اش با دوران نوجوانی خودم شدم. من هم مانند مهدی برای رسیدن به هدفم سماجت به خرج می دادم و تلاش می کردم. شاید به اندازه مهدی جسارت نداشتم اما به همین اندازه برای رسیدن به خواسته ام مصمم بودم. در زمان فیلمبرداری هم هرچقدر جلو رفتیم متوجه شدم مهدی قربانی چقدر برای نقش مرتضی مناسب است . روزی که قرار بود مهدی روی ریل راه آهن از همکلاسی هایش کتک بخورد صحنه ای بسیار سخت بود و من واقعا نمیدانستم برای بهتر شدن و طبیعی از کار درآمدن این صحنه بدون آنکه بچهها آسیبی ببیند باید چه کار کنم. ریل قطار پر از سنگلاخ است و ما امکان اینکه زیر بچه ها تشک یا چیز دیگری بگذاریم که سنگ ها اذیت شان نکند نداشتیم چون در فیلمبرداری مشخص میشد. لباس تن مهدی هم تنها یک پیراهن نازک بود و این ما را نگران میکرد. این صحنه دوازده بار برداشت شد و هربار اشکالی داشت که من را اذیت میکرد. اشکال هم اینجا بود که بچه دل شان نمی آمد مهدی را خوب کتک بزنند و صحنه غیر طبیعی و نمایشی از کار درمیآمد. بعد از دوازده برداشت مهدی به سمت من آمد و گفت «آقای خردمندان اینا چرا نمی زنن؟ بزنن تموم بشه دیگه»(میخندد) و در نهایت در برداشت نهایی بچهها واقعا مهدی را کتک زدند و پلان گرفته شد. در این صحنه ها اگر خوب دقت کنید می بینید که مهدی در خودش جمع شده چون واقعا کتک میخورد. بنظرم این ویژگی برای یک بازیگر خیلی مهم است٬ اینکه در جهت بهتر شدن بازی اش هرکاری بکند و هر سختی را متحمل شود و این ویژگی در مهدی قربانی وجود دارد. او می خواهد بازیگر شود و من شک ندارم این اتفاق هم برایش خواهد افتاد. او تصمیم خودش را گرفته و خیلی جدی تئاتر را دنبال می کند و در حال حاضر هم مشغول تمرین یک تئاتر است.
ساره بیات نقش مادر مرتضی را دارد که یک نوجوان است و معمولا بازیگران جوان دوست ندارد به این زودی ها نقش مادر آنهم مادر یک پسر نوجوان را بازی کنند. ایشان هم انتخاب اول تان بود؟
خردمندان: اجازه بدهید پیش از اینکه درباره خانم بیات و بازی ایشان صحبت کنیم درباره حسین شریفی نیز سخنی بگویم. بنظر من حسین شریفی حتی از مهدی قربانی مستعد تر است. این نوجوان استعداد ناب و ویژه ای در بازیگری دارد و من خیلی خوشحالم او را برای بازی در فیلم ام انتخاب کردم. انتخاب یک شخصیت شهرستانی به عنوان پارتنر مرتضی در فیلم یک انتخاب جسورانه بود. بعداز اکران جشنواره مرتب از من پرسیده شد که این بچه با این لهجه در تهران چه می کند؟ و من جواب دادم که ما در تهران سه میلیون مهاجر داریم که اتفاقا نقشی در فیلم های مان و سینما ندارند.
ابتدا می خواستم نقش دوست مرتضی را یک پسر شیرازی یعنی فردی همشهری خودم بازی کند اما بازی حسین شریفی را در یک فیلم کوتاه حدود دو سال پیش دیده بودم و در ذهن داشتم. حسین در این مدت هیچ فعالیتی در زمینه بازیگری نداشت و پیدا کردنش راحت نبود اما دوستان او راپیدا کردند و برایم عکسش را فرستادند. وقتی عکس را دیدم فکر کردم چقدر به نقش نزدیک است و از او خواستم به همراه خانواده اش به تهران بیایند. وقتی برای اولین بار از او تست گرفتم به عوامل فیلم گفتم حسین انتخاب من است.
بخشی از بار کمدی فیلم هم بر دوش همین شخصیت است. البته در کل٬ فیلم با اینکه قصه ای تراژیک دارد اما تلخ و گزنده از کار درنیامده است.
خردمندان : بله این یکی از ویژگی های فیلم است که خیلی ها به آن اشاره کرده اند. فیلم داستان غم انگیزی دارد اما قرار نیست مخاطب را اذیت کند. یک بخشی از این قضیه مربوط می شود به انتخاب درست بازیگران. حسین شریفی ذاتا طبع طنز دارد و می توان از او بازی کمدی گرفت. من این طبع طنز را در زمان فیلمبرداری کشف کردم. مثلا در بخش گورستان و برداشتن سیب ها با همفکری هم به این صحنه ها رسیدیم یا یک روز متوجه شدم که پشت صحنه برای دل خودش آواز می خواند و صدای خوبی دارد و از این استعدادش در سکانس پس از اخراج مرتضی از کارواش استفاده کردم.
شاید باورتان نشود اما حسین فقط یکبار دیالوگ ها را می خواند و کاملا حفظ میشد. دیالوگ را یکبار می خواند و می گفت «حله» و وقتی تمرین می کردیم متوجه میشدم بدون جا انداختن حتی یک کلمه همه را از حفظ است. او آنقدر باهوش و مستعد است که معمولا در همان برداشت اولمن را به نتیجه دلخواهم میرساند.
جمله با مزه «شما آدم های خوشبختی هستید که …» هم ایده خودش بود؟
خردمندان: در بخشی از فیلمنامه این جمله بود و حسین آنقدر آن را بامزه ادا کرد که فکر کردیم می توانیم باز هم استفاده کنیم و تبدیل به موتیف شد.
در بخش های قبلی سوالات به انتخاب خانم ساره بایت هم اشاره کردید که صحبت از بازی حسین شریفی به میان آمد و جواب تان را ندادم. در مورد سوال تان باید بگویم ایشان هم انتخاب اول من بودند. ایشان آن زمان مشغول بازی در سریال «عاشقانه» بودند اما وقتی فیلمنامه را خواندند خیلی مشتاق شدند و کلی درباره فیلمنامه و ایدههای مان با هم صحبت کردیم.
بازی خانم بیات خیلی بسته به میمیک چهره شان است و ایشان میمیک قدرتمندی در بازی شان دارند. نقشی که ایشان بازی کردند نقش یک زن مبتلا به سرطان است و قرار بود صورت کاملا تغییر کند و باید چهره ای را انتخاب می کردیم که حتی با وجود این تغییرات باز هم جذابیت زنانه اش را حفظ کند. عده ای در مورد گریم ایشان ایراد میگرفتند که چرا این زن آرایش دارد؟ و من در جواب می گفتم اتفاقا خانم هایی که به بیماری مانند سرطان مبتلا میشوند بیشتر به چهره شان می رسند و این خیلی طبیعی است. من از بازی ایشان و تلاش شان برای درآوردن این نقش رضایت دارم. خانم بیات در طول فیلمبرداری همیشه همراه و کمکرسان ما بودند و هنوز هم در کنار فیلم هستند.
پایان سورئال فیلم هم از موضوعات بحث برانگیزی بود که بعد از اکران فیلم در جشنواره خیلی در مورد آن صحبت شد و نظرات متفاوتی در موردش وجود داشت. برخی این پایان را دوست داشتند و برخی آن را با ماهیت رئال فیلم هماهنگ نمیدانستند.
خردمندان: دقیقا همینطور است نظرهای متفاوتی دریافت کردیم.
من این پایان را دوست داشتم. به نظرم پایانی بسیار خوب برای یک مخاطب نوجوان بود. اینکه به مخاطب تاکید شود در نهایت به خواسته اش خواهد رسید حتی اگر این خواسته و آروز در ابتدا تنها در ذهن و تخیل اش جاری باشد. درواقع این تخیل می تواند آنقدر محرک و قوی باشد که او رابه سمت رسیدن به آنچه آرزو دارد هُل بدهد.
شفاه: اگر برداشت همه این باشد ما دقیقا به وسط سیبل زده ایم و به خواسته مان رسیده ایم. برای مان خیلی مهم بود که میان اینهمه سختی که فیلم برای مخاطب نوجوان و بزرگسال روایت می کند همواره رویایی هم وجود داشته باشد. بسیار علاقمند بودیم که مخاطب بداند با کاراکتری منفعل روبرو نیست و این نوجوان آنقدر در راه رسیدن به آنچه می خواهد تلاش و سماجت می کند که به آن میرسد. ما حتی پایان های مختلفی را تست کردیم و یکی از این پایان ها را ساختیم. در این پایان مرتضی روی ریل می ایستد اما هنوز قطار نرسیده فیلم به پایان می رسد. این پایان را روی پرده دیدم و متوجه شدیم ممکن است مخاطب به اشتباه تصور کند پسر جوان قصد دارد برای راحت شدن از فشار زندگی خودش را زیر قطار بیندازد که به هیچ وجه با آنچه فیلم در نظر دارد بگوید سنخیتی نداشت.
خردمندان: البته ما برای پایان فیلم تردیدی نداشتیم. تدوینگرمان آقای موئینی به ما گفتند بد نیست تا قبل از ایست کامل قطار فیلم به اتمام برسید. ایشان پیشنهاد دادند مرتضی دستش را به قصد نگه داشتن قطار بالا بیاورد اما تا قبل از ایست کامل قطار فیلم به اتمام برسد و نسخه ای با این شکل هم تدوین کردند و به ما تحویل دادند. آقای شفاه شرایطی مهیا کردند تا مخاطبانی به سینما بیایند و فیلم را با آن پایان تماشا کنند و ما واکنش و برداشت آنها را ببینیم. این درواقع یک آزمایش میدانی بود و نتیجه چیزی شد که همانطور که آقای شفاه گفتند اصلا خواست ما نبود. مخاطبان تصور کردند مرتضی به نیت خودکشی روی ریل قطار ایستاده که فرسنگ ها با آنچه مد نظرما بود متفاوت بود.
شفاه: درواقع آقای موئینی هم نمی خواست چنین تصوری در ذهن مخاطب به وجود بیاد اما برداشت مخاطبان اینطور بود.
خردمندان: ضمن اینکه اگر فیلم با آن پایان اکران میشد به واسطه تصور اشتباه مخاطبان با هجمه های فراوانی روبرو می شدیم. این شد که همین پایان که در فیلم مشاهده می کنید و از ابتدا هم قرار بود به همین شکل باشد در تدوین لحاظ شد. من خیلی این سکانس را دوست دارم و از ابتدا با همین حال و هوا در ذهنم بود.
نکته دیگر این است که پایان فیلم کاملا با فضای ابتدای فیلم هماهنگ است. پسر ادامه دهنده راه پدری است که بلندپرواز بوده و دلش می خواسته دست به کارهای عجیب و متحیرالعقول بزند. از این نظر پایان فیلم با کلیت فیلم هم سنخیت دارد و درواقع مخاطب با پیش زمینه قبلی برای تماشای این پایان متفاوت آماده است.
خردمندان: اجازه بدهید درباره پایان فیلم مثالی بزنم. شما تصور کنید که در مدرسه یکی از همکلاسی های قلدرتان اذیتت تان می کند و ناچار هستید صبوری کنید و از کنار این اذیت ها رد شوید چون زورتان به فرد قلدر نمیرسد اما یک روز مصمم می شوید که این بچه قلدر را سر جایش بنشانید . می خواهید بگویید «من هستم» و در آن لحظه عزم تان را جزم می کنید که مقبال فردی که شما را آزار می دهد بایستید. ارتباط مرتضی و قطار به نظرمن همین شکل را دارد. من قطار را در فیلم یک کاراکتر مهم می دانم شما به عنوان مخاطب می توانید همه مسایل و مشکلات مرتضی را به نوعی با قطاری که به سمت او میاید نسبت دهید. مرتضی گاهی از کنار قطار رد می شود٬ گاهی از طریق این شیئ فیلم می سازد و گاهی سعی در متوقف کردن آن به صورت ساختگی دارد تا به نوعی کاسبی کند اما همیشه از قطار دور است و به آن نزدیک نمی شود و با وجود همه اَداها و ادعاهایی که دارد این جرات را ندارد که به قطار نزدیک شود. در پایان فیلم اما مرتضی به این مرحله میرسد که بالاخره به قطار نزدیک شود آنهم در حالی که تنهاست و دیگر نه مهران کنارش است که از او حمایت کند٬ نه دوستانش دوروبرش هستند که تشویقش کنند ٬نه کسی او رامی بیند و نه حتی سوئیشرت همیشگی و دستکش هایش با اوست. در این صحنه مرتضی کامل تنهاست و باید با چیزی مواجه شود که همیشه از مواجهه با آن به صورت مستقیم طفره رفته و واهمه داشته است.
و در نهایت موفق می شود به خواسته ای که در ذهن دارد و کلی حتی برای رسیدن به آن نقشه کشیده و موفق نشده بوده اینبار بدون دروغ و برنامه ریزی و کلک برسد.
خردمندان: بله بالاخره این موضوع ممکن می شود. او یکبار هم پیش از این در خواب دیده بود که این قطار به سمت او و خانواده اش هجوم میآورد. نمی دانم چرا صحنههای مربوط به خواب خوب دیده نشد و با اینکه صحنه بسیار قدرتمندی است اما برخی از مخاطبان آن را فراموش می کنند. در کل بخش پایانی فیلم برای من بسیار دوست داشتنی است و اصلا یکی از تصاویر ذهنی ام برای ساخت فیلم همین تصویر بود٬ تصویر پسری نوجوان که روی ریل قطار ایستاده و سعی در نگهداشتن آن دارد.
فیلم تان شعار خاصی هم دارد؟
شفاه :جملات بسیاری پیشنهاد شد و درنهایت قرار شد جمله «حسی که رهایتان نمی کند…» به عنوان شعار فیلم در تیزر رسمی آن استفاده شود.
همکاری های تان اغلب بسیار موفقیت آمیز بوده اند و حالا هم با اولین فیلم بلند سینمایی تان موفق شده اید هم نظر منتقدان و مخاطبان را جلب کنید و هم در جشنواره معتبر کودک و نوجوان اصفهان خوب درخشیدید. درباره ادامه روند این همکاری بگویید و اینکه برنامه تان برای ساخت فیلم بعدی چیست؟
شفاه: اتفاقی که تابحال درباره همکاری مشترک ما افتاده روالی بوده که برایش برنامه ریزی قبلی نداشته ایم. یعنی این همکاری جریانی ادامه دار است وخیلی دست ما نیست (می خندد) مشابهت فکری مان و سلیقه مان در زمینه ساخت و تولید فیلم باعث شده است به زبانی مشترک رسیده و همکاری برای مان راحت شود. طبعا بسیار دوست داریم باز هم با آقای خردمندان همکاری داشته باشیم اما این موضوع را هم می دانیم که ایشان مطمئنا به عنوان یک فیلمساز جوان دوست دارند کار در فضاهای متفاوت و همکاری با افراد و دفاتر سینمایی مختلف را تجربه کنند و این حق منطقی ایشان به عنوان یک هنرمند فیلمساز است.
قطعا قابل تصور است که در آینده ایشان با تهیه کنندگان دیگری همکاری داشته باشند. ایشان یکی از فیلمسازان خوب کشور هستند و همین حالا همانطور که پیش تر عرض کردم پیشنهادهای کاری خوبی دارد. ضمن اینکه باشگاه فیلم سوره هم همواره یکی از همین محافل هنری است که از همکاری با ایشان استقبال خواهد کرد.
فیلم بعدی تان اثری بلند است یا باز هم به سراغ سینمای مورد علاقه تان فیلم کوتاه خواهید رفت؟
خردمندان: مشغول ساخت فیلم کوتاه صد ثانیه ای هستم که کارهایش را درست پس از ایام جشنواره فیلم فجر آغاز کرده بود.
شفاه: آقای خردمندان حدود هفتاد فیلم صد ثانیه ای ساخته اند و بنظر من بهترین کارگردان در این گونه سینمایی یعنی فیلم صد ثانیه ای در کشور هستند. اینکه کسی به هنر ایده پردازی یک فیلم صد ثانیه برسد خودش یک استعداد ویژه نیاز دارد و یک فن آوری است که آقای خردمندان به آن رسیده اند. ایشان حدود پنج سال است که فیلم صدثانیه ای میسازد و در هر جشنواره ای شرکت کرده اند موفق به کسب جایزه شده اند.
خردمندان: من هرگز به فیلم کوتاه به عنوان یک پل برای رسیده به ساخت فیلم بلند نگاه نکرده ام. از نظرمن فیلم کوتاه یک گونه سینمایی کاملا مستقل است که می تواند به حد یک فیلم بلند تاثیرگذار باشد. فیلم کوتاه «پدر» به اندازه فیلم «بیست و یک روز بعد» دیده شده است و شاید بیشتر از آن.
شفاه: بنظرمن فیلم «بیست و یک روز بعد» باید خیلی دیده شود تا به مرحله ای برسد که فیلم «پدر» در میان مخاطبان دیده شد و در دل شان جا باز کرد. بسیاری از فیلم های کوتاهی که خودمان تولید کرده ایم برای مان توسط دیگران ارسال می شوند. مثلا انمیشن «پدر» روز پدر برای خود من فرستاده شد و من هم در دلم گفتم خب این را که خودمان ساختیم یک چیز دیگر می فرستادید(می خندد) ولی واقعا لذت بخش است می بینیم آثار کوتاه مان در شبکه های اجتماعی و مجازی بین کاربران به اشتراک گذاشته می شوند. از این جهت باید گفت فیلم کوتاه دارای قابلیت هایی است که فیلم های بلند از آن بی بهره اند. این فیلم ها با وجود گوشی های هوشمند و فضای مجازی تبدیل به یک رسانه عمومی و سهل الوصول شده اند و در جامعه ای که همه گوشی هوشمند دارند این گونه سینمایی ضریب نفوذ فوق العاده ای می تواند داشته باشد.
جالب اینکه تا دهه قبل فیلمسازان فیلم کوتاه همیشه گله مند بودند که آثارشان دیده نمی شود اما حالا ورق برگشته و با وجود فضاهای مجازی این فیلم ها امکان دیده شدن بیشتری حتی نسبت به آثار بلند پیدا کرده اند. البته در عین حال نمی توان کتمان کرد که فیلم بلند همچنان شهرت و آوازه اجتماعی بیشتری دارد و دارای قدرت است.
با توجه به بازخورد های بسیار خوبی که در دو جشنواره معتبر کشور یعنی جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان گرفتید و استقبال بسیار خوب مخاطبان از فیلم٬ پیش بینی تان از فروش فیلم و استقبال مخاطبان در اکران عمومی چیست؟
خردمندان: اگر با توجه به استقبال مخاطبان این دو جشنواره قرار باشد حدسی بزنیم باید منتظر شگفتی باشیم اما مردم ما خیلی غیر قابل پیش بینی هستند. ضمن اینکه مردم اقبال بسیاری به فیلم های کمدی نشان می دهند و به دنبال نشاط و خنده هستند و مفرح بودن فضای فیلم برای شان اهمیت دارد. من امیدوارم مردم فیلم ما را هم دوست داشته باشند و آنچه خوشحالم خواهد کرد این است که مخاطبان راضی از سالن خارج شوند و خودشان برای فیلم تبلیغ کنند. این اتفاقی بود که در جشنواره فیلم اصفهان شاهدش بودم. در این جشنواره تماشاگران فیلم برای آن تبلیغ می کردند چون فیلم را دوست داشتند و دل شان می خواست دوستان و خانواده شان هم در لذت تماشای «بیست و یک روز بعد» با آنها سهیم شوند.
شفاه: فیلم ما در مسیرعادی سینمای تجاری حرکت نمی کند. منظورم از سینمای تجاری کمدی های سخیف و بازاری است که شاهد اکران پی در پی شان در سینما هستیم. تجربه نشان داده نقطه قوت «بیست و یک روز بعد» در این است که مخاطب را راضی از سالن بدرقه می کند و این مخاطب به دیگران تماشای فیلم را توصیه می کند. امیدوارم مردم از این فیلم استقبال کنند و شخصا فکر می کنم فیلم این قابلیت را دارد که به فروش خیلی خوبی دست پیدا کند.
منبع: بهمن سبز