سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۸ خرداد ۱۳۹۲ در ۹:۵۶ ق.ظ چاپ مطلب
میرباقری در گفتگو با سوره سینما:

مدیران ترسو کنار بروند/ نبود بستر برای رشد فیلمنامه‌نویسان

bijan-mirbagheri

کارگردان فیلم سینمایی «طبقه سوم» نبود بستر مناسب برای رشد فیلمنامه‌نویسان را یکی از عوامل رکود فیلمنامه‌نویسی دانست.

کارگردان فیلم سینمایی «طبقه سوم» نبود بستر مناسب برای رشد فیلمنامه‌نویسان را یکی از عوامل رکود فیلمنامه‌نویسی دانست.

سوره سینما- کیانوش نژاد: بیژن میرباقری فیلمنامه نویس و کارگردان که مهمترین فیلمش «روز بر می‌آید»  یوزپلنگ نقره‌ای جشنواره لوکارنو را دریافت کرد از نسل فیلمسازانی است که کوشیده با تجربه فرم‌های مختلف روایت در سینمای ایران، نوعی دیگر از قصه گویی را تجربه کند که با شیوه های کلیشه ای و رایج همسو نیست. با این کارگردان درباره فیلمنامه نویسی در سینمای ایران و مشکلات بروز استعدادهای تازه در این زمینه صحبت کردیم.

به نظر شما به اندازه کافی فیلمنامه‌نویس متخصص در همه ژانرها داریم؟ اصلا معضل اصلی در فیلمنامه نویسی ما چه چیزهایی است؟

بیژن میرباقری: طرح این چنین موضوعی در ابتدا باید با نگاه موشکافانه نسبت به کمبودهایی که در فضای فیلمنامه نویسی ما در حال حاضر وجود دارد انجام گیرد.

به نظرم این موضوع باید در کل ادبیات و ادبیات نمایشی این مملکت بررسی شود و اینکه چقدر فضای فرهنگی کشور در جهت خلق یک اثر آمادگی دارد.اصلا باید بررسی کرد که چقدر داستان پیرامون ما وجود دارد که به موجب آن و زمانی که می خواهیم فیلمنامه ای بر اساسش بنویسیم بتوانیم از آن ها بهره ببریم.به نظر ضعف را باید در محیط فرهنگی که در آن یک فیلمنامه نویس دست به نوشتن می زند جستجو کرد، از طرفی خود سانسوری ای که هر فیلمنامه نویس برای خود دارد که یک سری موضوعات را سمتش نرود و در مورد موضوعاتی کوتاه بیاید را به علاوه این فضای فرهنگی بکنید آن وقت خیلی طبیعی است که نتوانیم آثار درست و حسابی ای داشته باشیم و فیلمنامه نویسان ما نتوانند در سال تولیدات خوبی را عرضه کنند.

و وقتی نتوانیم آثار در خور شانی داشته باشیم گرایش فیلمنامه نویسان ما هم فارغ از معرفت در این حیطه و شناخت آرکی تایپ های قابل بحث، به سمت تجربه های فرمیکال و به اصطلاح مدرنی می رود که اگر بد نباشد قطعا داستان گو نیست، چیزی که نیاز امروز فیلمنامه نویسی و به نوعی سینمای ماست، موافقید؟

بله، علت فاصله گرفتن سینمای داستان گو از اصلش به نظرم همین سوادی است که بعضی از دوستان ندارند و نتیجه اش می شود یک طیف فیلم هایی که در گستره خرده پیرنگ های الکن ساخته می شود که من اصلا دوستش ندارم و اصلا در موردش اظهار نطر نمی کنم.یکی از علت های اصلی این جریان به جز مواردی که گفتم این است که سینمای ما و فیلمنامه نویسان ما به قصه های آسان دلخوش هستند و به آن سمت حرکت می کنند.از طرفی این نگاه تجربی و فرمیکال در نوشتن یک موضوع را در پی دارد آن هم این است که فیلمنامه نویس و فیلمساز ما فارغ از ارزیابی مخاطبانشان کارهایی را تولید می کنند که این باعث می شود چیزی که می نویسند و می سازند متفاوت باشد با آنچه که سلیقه مخاطب است و مخاطب به نوعی از فیلم انتظار دارد.

یعنی مخاطب نسبت به سینمای داستان گو علاقه نشان می دهد و فیلمنامه نویس مسیر سلیقه ای خودش را می رود؟

بله، مخاطب ما سینمای داستان گو را دوست دارد و نمی توان این موضوع را کتمان کرد؛ هنوز معیارهای مخاطب سینمای ما نسبت به داستان گویی سینما عوض نشده است و این در حالی است که فیلمسازان و فیلمنامه نویسان جدید فیلم هایی را با خرده پیرنگ، ضد پیرنگ و ضد داستان جلو می برند و در نتیجه یک فاصله بین تماشاگر و فیلم به وجود می آید.

اصلا این فضای ضد پیرنگ و ضد داستان به این خاطر نیست که ما همیشه با آثار متاخر سینما آشنا هستیم و سینما را اینگونه آموزش می‌بینیم؟ منظورم نگاه به افق روبه رو فارغ از تجربیات گذشتگان است.

بله اگر بخواهم موضوع را کاملا باز کنم باید بگویم که همان طور که می دانید اصولا سینما و ادبیات ما به معنای ذاتی اش برای ما نیست و همان گونه که می دانید یک پدیده وارداتی است، در نتیجه ما همیشه با آثار متاخر آشنا هستیم به خصوص نسل جدید و جوان که نسبت به فیلم های قدیمی کم علاقه نشان می دهند و همان گونه که مطرح کردید قرار نیست از تجربه این گذشتگان سودی ببرند.

فیلم های متاخر ما در جشنواره ها و سینماهای متعدد نمایش داده می شوند و از طرفی رسانه های دیگری مثل روزنامه ها و مجلات سینمایی به صورت گسترده بر روی اینگونه فیلم ها کار می کنند که از نقد نوشتن برایشان گرفته تا کارهای دیگر که به نوعی باعث دیده شدن آن ها می شوند، همه این ها باعث می شود که این فیلم ها به دلیل همین دیده شدن به نوعی سورس فیلمنامه نویسان نسل جدید ما بشوند.این سورس هم می تواند یک سورس احساسی برای فیلمنامه نویس جوان ما باشد و هم می تواند یک سورس داستان محور و هم می تواند هر دو تا را باهم داشته باشد اما افق رو به رو چیزی است که این جنس سینما برای نسل جدید دارد و آن ها هم با نگاه به همین افق و غافل از بک گراند خوب فیلم های داستان گو که به نوعی همان طور که گفتم پذیرش مخاطب را هم با خود دارد فیلمنامه هایشان را خلق می کنند.به هر حال این نسل به سینمای دهه ۸۰ – ۹۰ نگاه بیشتری دارد و بدون سورس و داشتن بیس خوب نمی توانند اتفاقی را در زمینه خلق آثار خوب رقم بزنند.

به هر حال نسل جدید فیلمنامه نویسان سینما در راه هستند و بسیاری از آن ها با استفاده از فرم های نو در نوشتار و دوری افراطی از مباحث کلاسیک فیلمنامه هایشان را می نویسند، با این اوصاف این نسل عصیانگر را چطور ارزیابی می کنید؟

من معترضانه در این مورد حرف می زنم و آن هم این است که این نسل را نویسنده می دانم و نه فیلمنامه نویس. نه می گویم آن ها عصیانگر هستند و نه چیز دیگر .فقط سوالی مطرح می کنم که با همه این خصوصیت هایی که این نسل دارند واقعا چه چیزی ارائه داده اند؟ چه نگاهی را نسبت به این جامعه داشته اند و از آن چه چیزی را بیرون کشیده و تحویل مخاطبان داده اند؟ نقد نمی کنم فقط می گویم خیلی مانده که به آن ها و به خیلی های دیگر بگوییم فیلمنامه نویس و بتوانند این اسم را یدک بکشند.

Doozakh-barzakh-behesht1

بیژن میرباقرى و مرتضى پورصمدى در پشت صحنه فیلم «دوزخ، برزخ، بهشت»

 در بحث اقتباس چقدر فیلمنامه نویسان ما قضیه را جدی گرفته اند؟

به نظرم در این بحث اصلا قضیه جدی گرفته نمی شود، به این خاطر که فضای سینمای ما نتوانسته است معادلات درستی را با فضای ادبیات، رمان و در کل نوشته های مکتوب داشته باشد.چون این اتفاق نیفتاده است و چون پروسه فیلم طولانی است این قضیه به درستی اتفاق نمی افتد یعنی در بازار به فرض ۳۰۰۰ نفر یک کتاب را می خوانند البته اگر همان شماره نسخه های پشتش را در نظر بگیریم و بعد به محض اینکه بخواهد به فیلم تبدیل شود چون پروسه این تبدیل طولانی است آن قصه و داستان عوض شده اند و در واقع جهان آدم های درون داستان تغییر پیدا کرده است.

پس به نظرتان مشکل از فضای ادبیات و داستان گویی ما نیست و در این زمینه ما غنی هستیم؟

بله در زمینه ادبیات آن قدر مشکل نداریم بلکه در ارتباط بین سینما و ادبیات مشکل داریم؛ اسمش را می گذارم دو جریان فکری که نمی توانند ارتباط خوبی با هم برقرار کنند.از طرفی قضیه ترجمه را نباید فراموش کرد و این موضوع باید جدی گرفته شود؛ در واقع بیسی که بسیاری از فیلمنامه نویسان ما باید داشته باشند، بیس نوشتاری ای است که سورسی دارد که آن در ترجمه است ؛ در ترجمه آثار ادبیات غرب و اینکه یک فیلمنامه نویس باید این آثار را بخواند و آن ها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.به نظرم این لزوم در ادبیات ما حس می شود که ما باید فرهنگ تولید یک اثر و دریافتش را داشته باشیم چیزی که در حال حاضر وجود ندارد و در محیط فرهنگی امان بده بستان هایی خوبی نداریم.

چقدر استفاده از اسطوره های ایرانی که در کتب منثور و منظوم کهن ما وجود دارند می تواند در این زمینه به داستان گو شدن فیلمنامه های ما کمک کند؟ چقدر این موضوع در دستور کار مدیران نوشتاری ما قرار دارد؟

به نظرم در دستور کار مدیران است اما آیا باید ببینیم که تماشاگر می‌پذیرد؟ آیا پس از ساخت فیلم بازخورد خوبی از جهت تماشاگر دارد؟ به نظرم در مورد سوال اولتان ما هیچ الگویی برای استفاده و از آن طرف هیچ الگویی برای بازخورد تماشاگر نداریم، مثلا در سال گذشته چند فیلمساز در حیطه انیمیشن سراغ این اسطوره های ایرانی رفته اند ولی هیچ موقع فضایی برای اکران فیلمشان و فضایی برای اینکه فیلم بتواند با تماشاگر رو در رو شود و ارتباط برقرار کند به وجود نیامده است. بعد از به وجود آوردن این فضا می‌توانیم ببینیم آیا مخاطب این گونه فیلم ها را می خواهد یا نمی خواهد.

از طرفی هیچ جریان فکری و مدیریتی که مخاطب را به سمت این فیلم ها با این نگرش سوق دهد وجود ندارد؛ در نتیجه فقط دوستان یک گوشه می نشینند و می گویند اسطوره های ما در داستان ها ظرفیت داستانی و سینمایی دارند، بله به نظر من هم دارد ولی در سینما فقط بحث تولید یک اثر نیست، سینما مهمترین عرصه اش پخش است که می تواند مخاطب خود را ایجاد کند.

دوره ای در دهه ۷۰ باغ فردوس اتفاق خوبی را برای فیلمنامه نویسان رقم زد چرا دیگر این اتفاق نمی افتد؟ و یک خروجی خوب از این همه فیلمنامه نویس در نمی آید؟ 

منظورتان دقیقا در آن دوره چه کسانی است؟

خب مثلا شادمهر راستین، مینو فرشچی، پیمان قاسمخانی و …

به نظرم آن اتفاقی که منتظرش هستید دیگر نمی افتد، آن اتفاق یک بستر فرهنگی نیاز دارد.به نظرم آدم هایی که اسم بردید بلافاصله جذب سینمایی می‌شدند که تولید در آن وجود داشت. ولی الان مثلا من در انجمن فیلم کوتاه هستم که ۲۴۰ عضو دارد و به اندازه ۲۴۰ نفر هم فیلمنامه نویس هستند ولی این‌ها امکان بروز افکار، عقاید و نوشته هایشان در مکانیسم تولید در بستر فرهنگی را ندارند و در نتیجه ما نمی توانیم بگوییم اینگونه افراد فیلمنامه نویس نیستند بلکه باید بگوییم امکان بروزشان فراهم نیست.

در واقع به نوعی جذب نشدن فیلمنامه نویسان جوان به دلیل فضای موجود در سینما.

بله، جذب نشدن به بدنه سینما.

اگر بخواهید پیشنهادی را برای برون رفت از این فضا بدهید چه چیزی می‌تواند باشد؟

پیشنهادی برای این جوانان ندارم و این ها باید کارشان را خوب ادامه دهند.اما به نظرم باید مدیران ترسو و کهنه بروند چون طبیعی است که نمی توانند به جوانان فکر کنند، طبیعی است که نمی توانند داستان هایشان را بفهمند، طبیعی است که همه اشان دارند از یک گذشته که در آن امنیت وجود دارد حرف می زنند و آن را چماق می کنند و به سر همه کسانی که از آینده می آیند می زنند.این نوع مدیران ترس دارند ولی چه بخواهند چه نخواهند جهان آینده برای آدم های آینده است و باید به فیلمنامه نویس های جدید و جوان اطمینان کنند و دست از نگرش کهنه خود بردارند آن گاه شاید اتفاق خوبی در زمینه فیلمنامه برای سینما می افتد.

جشنواره های فیلمنامه‌نویسی که با اهداف و مضامین مختلف، خصوصی و دولتی برگزار می شود را چطور می بینید؟

این جشنواره هایی که می گویید کجا هستند؟ کی برگزار می شوند؟ چه کسانی شرکت می کنند؟ و مهمتر از همه چه فیلمنامه ای از آن بیرون آمده است؟ و چه فیلمی از این جشنواره بر اساس فیلمنامه برتر ساخته شده است؟ شما مثلا بگویید مهرداد فرید از جشنواره فیلم نگار بیرون آمده است که یک مدت سردبیر این مجله بوده است! وقتی که فیلمی بر اساس یک فیلمنامه ساخته نشود الزاما فقط آن فیلمنامه یک نوشته است و فیلمنامه نیست،به نظرم یک جشنواره فیلمنامه نویسی با یک موضوعاتی که خود محور قرار می دهد جشنواره اش را برگزار می کند و بیشتر به همان موضوعی که مورد نظرش است جایزه می دهد در نتیجه مضمون فدای فرم و محتوا می شود که این اصلا اتفاق خوبی نیست و در کل به نظرم جشنواره های فیلمنامه نویسی اصلا خوب عمل نکرده اند.