پشت موضوعهای ملتهب اجتماعی و جنجال آفرین نمی توان سنگر گرفت و ژست روشنفکر زده اجتماعی گرا در دفاع از مظلوم و قربانی داشت؛ و نان خورد.
مسعود فراستی در نقد خود بر فیلم «فروشنده» گفت: اساسا «فروشنده» نان نسبی گرایی افراطی اش را می خورد. «فروشنده» می خواهد در ایران به هر قیمتی بفروشد و سرکار بگذارد و در آن طرف هم با اسم «مشتری» حاضر شود!
بخش سوم فیلم «لانتوری» که به بعد از اسیدپاشی برمیگردد، ضعیفترین و بدترین بخش فیلم است. میتوان آن را یک ملودرام رقتانگیز یا یک اثر رئالیستی رادیکال تلقی کرد.
معروفترین قربانی اسیدپاشی کشور که با بخشش عامل اسیدپاشی در لحظه قصاص چشمهایش، به چهرهای جهانی تبدیل شد، با حضور در دادسرای فرهنگ و رسانه از تهیهکننده و کارگردان فیلم «لانتوری» شکایت کرد.
خانم بازیگر در حالی مدعی میشود که قانون مملکت راه بهتری جز قصاص پیش پا نمیگذارد که خداوند در قرآن راه بخشیدن را پیش پای افراد گذاشته است، ضمن اینکه قصاص را باعث حیات جامعه معرفی میکند و بر بهتر بودن بخشش نیز تأکید میکند و قانون مملکت هم بر همین مبنای قرآنی استوار شده است.
درمیشیان در فیلم «لانتوری» فقط به دنبال این است که از سوژه جنجالیاش دستمایه ای درست و فضا را ملتهب کرده و مخاطب بیشتری را جذب کند.
چه چیز بهتر از اینکه با به رسمیت شناختن ظاهری «حق قصاص» و پرهیز از الصاق برچسب «ضد انسانی» به این کار، هم بتوان فیلم را از گذرگاه سانسور و حساسیتهای نظارتی عبور داد، هم پیرامون مسأله اسیدپاشی دغدغه ورزی کرد، و هم فیلم را محملی برای صدور بیانیههای شبه روشنفکرانه، تحقیر یک جناح سیاسی و… قرار داد و با یک تیر چندین و چند نشان زد؟!
متکی بودن به سوژه ای ملتهب و سوار شدن بر جذابیت ایده و شکل دادن به فضایی آنتریک، موج نمی سازد بلکه ماهی گیری از آب گل آلود است. اساسا چنین دستمایه هایی مناسب کارهای از قبیل رپرتاژ و شبه مستندهای خبری اند.
«لانتوری» یک بیانیه سیاسی بیظرافت است در نفی اسیدپاشی و در ستایش حقوق زنان. فیلمساز شخصیتهایش را مقابل دوربین نشانده است تا آنها به بیظرافتترین شکل ممکن بیانیههای او ا در نفی خشونت و سیاهنمایی بخوانند.
علی سرتیپی میگوید اینکه حوزه هنری چه فیلمی را پخش میکند به سیاستهای خودش ارتباط دارد و ما برایش محدویتی ایجاد نکردهایم.
لانتوری فیلمی «درباره ی اسید پاشی» است، که همه ی اجزای آن در جهت پرورش این محتوا طراحی شده و عملاً جز بررسی این پدیده و حواشی مربوط به آن، هیچ و دقیقاً هیچ نکته و عنصر دیگری ندارد. تنها چیزی که مهم است، این است که جایی از فیلم یکی از این شخصیت ها بر صورت دخترکی اسید بپاشد، تا فرصت برای سخنرانی های مدنی و اجتماعی فیلمساز فراهم شود!
«لانتوری»، اثری از یک فیلمساز ناشی و کارنابلد اما مدعی است که در ادامۀ مسیر آثار قبلی خود نشان داده است، آنچه دستمایۀ حضورش در رسانههاست، بیش از تواناییهای فنی و هنری، قابلیتهای ویژهاش برای هوچیگری و به راه انداختن دعواهای پوشالی و بیثمر است.
شرایط در این سالها به سمتی رفته است که همزمان با پررنگتر شدن حضور زنان در سینما و ایفاکردن نقشهای محوری و اصلی در فیلمها، تصویر نمایش داده شده از بانوان در آثار سینمایی همراه با ظلم همیشگی مردان به آنهاست.
در شرایطی که روزنامههای صبح ایران فضای نمایش فیلم را به گونهای توصیف کردند که تمام مخاطبین جشنواره برلین تنها منتظر اکران فیلم «لانتوری» بودند سایت دویچه وله نوشت: لانتوری در برلین به بایگانی جشنواره پیوست
تحلیلی مختصر بر آثار نمایش داده شده در ویترین امسال سینمای ایران کافیست تا دریابیم که یکی از مهمترین عوامل کمرنگ شدن ارتباط مخاطبان با سینما، نبود تنوع موضوعی در میان آثار تولید شده است.