سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۹ مرداد ۱۳۹۵ در ۱۰:۴۵ ق.ظ چاپ مطلب
نقد «سوره سینما» بر فیلم «لانتوری»-2:

«لانتوری»؛ چطور با توسل به شارلاتانیزم کسب اعتبار کنیم؟/ راه‌های کسب درآمد با روش اسیدپاشی

lantoori1

لانتوری فیلمی «درباره ی اسید پاشی» است، که همه ی اجزای آن در جهت پرورش این محتوا طراحی شده و عملاً جز بررسی این پدیده و حواشی مربوط به آن، هیچ و دقیقاً هیچ نکته و عنصر دیگری ندارد. تنها چیزی که مهم است، این است که جایی از فیلم یکی از این شخصیت ها بر صورت دخترکی اسید بپاشد، تا فرصت برای سخنرانی های مدنی و اجتماعی فیلمساز فراهم شود!

سوره سینما علی جعفرآبادی : حالا و پس از تماشای دوباره و دقیق تر لانتوری، می توان با اطمینان ادعا کرد که درمیشیان موفق شده است تا با اختلاف زیاد خود را به عنوان بلاتکلیف ترین کارگردان سینمای ایران، لااقل در یکی دو دهه اخیر معرفی کند. تجربه ی قرار گرفتن در جایگاه دستیاری چند تن از فیلمسازان برجسته و صاحب نام کشور (و در راس آنها داریوش مهرجویی) نه تنها به غنا و عمق جهان بینی درمیشیان کمکی نکرده است، بلکه عملاً دستاورد فنی خاصی هم برای سینمای او به همراه نداشته و در موقعیتی غریب، با فیلمسازی رو به رو‌ییم که هر ساخته‌ی تازه اش هیاهو و سر و صدای زیادی به پا کرده و می کند، اما با کمی دقت به آنچه می سازد و آنطور که به جهان نگاه می کند، به وضوح می توان مشاهده کرد که تا چه اندازه و تا چه میزان به معنای دقیق و محسوس کلمه، از حیث فنی «آماتور» و از وجه محتوایی «سرگردان و پریشان» است. حالا به رسم هر نقد و تحلیلی، باید دلایل خود برای این ادعا را شرح و بسط دهیم. دلایلی که بیش از توجه به خود فیلم، ناچاراً روش و منش سینمایی کارگردان را مورد تحلیل قرار داده، چرا که لانتوری قسمتی از پازل سینمای الکن و ابتر رضا درمیشیان است، که فیلم به فیلم و مورد به مورد عملاً تفاوتی با یکدیگر نداشته و برای فهم دقیق‌تر نقایص و کاستی های آنها، بهتر است به رویکرد کلی فیلمساز نگاه و نظری داشته باشیم.

در ستایش تکنولوژی روز جهان

درمیشیان هیچ جهان شخصی و منحصر بفردی در حوزه ی فنی و اجرایی برای بیننده آثارش عرضه نمی کند. او نه تنها صاحب هیچ سبک و روش مخصوص به خودی نیست، بلکه هم در ساخته ی اولش «بغض»، و هم به شکل آشکارتری در «لانتوری»، خود را یک تیزرساز عشق فیلم معرفی می کند که هر آنچه در هر فیلم محبوب خود دیده را، ذوق زده و دستپاچه جلوی دوربین بازسازی می کند. ورود دوربین های دیجیتال کم حجم و جمع و جور به صنعت فیلمسازی و اطمینان فیلمسازان به کیفیت ها و قابلیت های این دوربینها، باعث شده است که در یک دهه اخیر تحولات چشمگیری در حوزه ی جهان بصری فیلمهای سینمایی به وجود بیاید. اگرچه با وجود این دوربینها، امکانات و ظرفیت های تازه ی هیجان انگیزی برای فیلمبرداران و فیلمسازان به وجود آمده است، اما تا به حال هیچ کارگردانی چنین ادعایی نکرده است که سهولت استفاده از این دوربینها و ابزارآلات جدید، تغییری در ماهیت و اصل فرآیند ساخت فیلم و لزوم توجه به مواردی همچون بافت بصری، قواعد و اصول قاب بندی و تقطیع نما و … به وجود آورده است. با این وجود اما، درمیشیان در سه فیلم سینمایی خود به گونه ای عمل کرده است، که می توان گفت هیچ کس به اندازه‌ی او در این سالها به حیثیت و اعتبار جایگاه و مفهوم کارگردان در سینما لطمه نزده، و هیچ کس به اندازه ی او موفق نشده است این سوال را حین تماشای آثارش در ذهن بیننده به وجود بیاورد که فیلمساز در این فیلم دقیقاً چه نقش و تاثیری داشته و اگر قرار بود عوامل فنی به اختیار خود و با دست باز فیلمنامه را به شکل مجموعه ای از تصاویر در بیاورند، چه خلل و نقصی در ساخت این فیلم به وجود می آمد ؟ از شلختگی های غریب بصری فیلم بغض ( که چنین تصوری را در ذهن به وجود می آورد که تورج اصلانی، فیلمبردار آن با اختیار کامل، هر آنچه در لحظه برای طراحی یک قاب زیبای کارت پستالی لازم بوده را به کار بسته و نهایی کرده است) تا ایده‌های بی معنی، بی کارکرد و پادرهوای لانتوری ( از فلاش خوردن تصاویر به یکدیگر، که از نیمه های فیلم به بعد از شدت خسته کننده شدن، تهوع آور به نظر می رسند، تا کل صحنه های مربوط به مونولوگ های تصنعی، پر اغراق و بی دلیل شخصیت هایی از اقشار مختلف رو به دوربین) که مدام این فرضیه را در ذهن تثبیت می کنند که فیلمساز موقع تصویربرداری یا بعدها پای میز مونتاژ ، چنان از ساخت فیلم ذوق زده و هیجان زده است، که هر چه توسط فیلمبردار یا تدوین گر از امکانات تازه ی فناوری های دیجیتال فیلمسازی به او پیشنهاد می شود را پذیرفته و در دل خود از ساخت فیلمی تا این حد بدیع و تازه به شوق هم می افتد ! همانطور که بی توجه به جهان فیلم و نیازهای فیلمنامه، از دیدن ایده ی فلاش خوردن تصاویر به یکدیگر ذوق زده شده یا رنگ بندی های پرکنتراست دوربین فیلم بغض اشک در چشمان او جمع کرده، هیچ هم بعید نیست که در فیلم بعدی درمیشیان مثلا ببینیم که یک فیلتر رنگی عجیب در تمام طول فیلم روی تصویر است، چرا که در همان دوره ی زمانی با نرم افزار تازه ای آشنا شده که می تواند تصاویر فیلم را به رنگهای مختلف در بیاورد. غافل از اینکه درمیشیان هنوز متوجه نشده که دانشجویی مشغول ساخت فیلم جشن فارغ التحصیلی دوره نیست، بلکه دستیار داریوش مهرجویی و یک کارگردان سینماست!

lantoori2

با صدای شادمهر عقیلی

درمیشیان تلاش می کند تا نماینده ی «تین ایجر» های سینمای ایران باشد. همان میل مبهمی که سالهاست در باران کوثری به چشم می خورد و حالا این دو به همراه نوید محمدزاده، تلاش می کنند تا به آرزوی قدیمی خود برسند. از آرایش و پوشش آنها (‌چه در فیلم و چه در حضورهای مشترک در محافل عمومی ) تا شکل و شیوه ی عملکرد آنها در سینما، همه و همه در جهت تبدیل شدن به نماینده ی عاصی و یاغی نسل سوم سینماست. حتی به شکلی مضحک، مهمترین داعیه داران تلاش برای شناخت و تحلیل نسل سوم ایران در مجلات و نشریات جوانانه در چند سال اخیر، همین سه نفر بوده و هستند، چنان که می توان مطمئن بود که اگر تیتری مبنی بر ویژگی های نسل سوم بر صفحه ی اول یک نشریه زرد تین ایجری به چشم خورد، حتماً مربوط به یک مصاحبه با باران کوثری است ! از سوی دیگر، درمیشیان تلاش می کند تا گونه ای به فراموشی سپرده شده و قدیمی موسوم به سینمای دختر و پسری دهه هفتاد را در آثار خود به گونه و روشی تازه احیا کند. از به کار گرفتن مریم پالیزبان ( که در تمام طول فیلم چنان بازی می کند که انگار کارهای عقب افتاده ی مهمتری از بازی کردن دوباره در یک فیلم داشته و منتظر است تا پلان تمام شده و به سراغ برنامه های شخصی خود برود ! ) و زنده کردن فرضی خاطره ی نفس عمیق تا سکانس هایی مثل بوسه زدن بر جای سیلی معشوقه، باز هم تاکید می کند که این فیلمساز عشق فیلم، که احتمالاً سالهاست علاقه ی خود به فیلمهایی مثل “پارتی” ، “سیاوش” یا “پر پرواز” را در دل پنهان کرده، چگونه برای یک بازسازی دهه نودی از آنها به تکاپو می افتد. اما چرا علی رغم ضعف ها و بلاتکلیفی‌های فنی فیلمساز، لانتوری حتی در پرداخت قصه و شکل روایت خود هم به این خواسته ی فیلمساز دست پیدا نمی کند ؟

عصبانی هستم!

نویسنده از اولین پلان فیلم، برای رسیدن به فصول مربوط به اسیدپاشی لحظه شماری می کند. این شوق و تلاش، در رویه ی کارگردان هم دیده شده و حتی کارگردانی فیلم از سکانس اسیدپاشی به بعد، قوام و ساختاری نسبی می یابد.  علت این موضوع، همان علت قدیمی است که باعث شد در اوج التهابات پیرامون موضوع مهاجرت، درمیشیان به سراغ ساخت «بغض» برود و پس از التهابات مربوط به ستاره داری دانشجویان، «عصبانی نیستم» را بسازد . لانتوری نه به عنوان یک اثر مستقل، بلکه باید در ادامه ی مسیری تحلیل شود که درمیشیان از فیلم اول خود شروع کرده است. این نماد تین ایجرهای سینمای ایران، باید معترض و عصیانگر به نظر برسد، و چه بهتر که این اعتراض به مسائل روز و تیتر اخبار روزنامه ها باشد تا برد خبری بیشتری هم پیدا کند. اپوزیسیون بودن و مخالف نگری نسبت به دیدگاه حاکم، البته و صد البته در بسیاری از فیلمسازان دیده و ردیابی می شود، اما زمانی تبدیل به ژست و عملی ریاکارانه می شود که از کیفیت و اعتبار ساخته های فیلمساز بیشتر و الصاقی اجباری به کارنامه و منش او باشد. شبیه آنچه عبدالرضا کاهانی با نمایاندن چهره ای مورد غضب حاکمیت از خود یا هاتف علیمردانی با سطحی ترین طعنه ها و کنایه ها به مذهب در آثار بی مایه اش، تلاش می کنند تا به آن برسند. زمانی که کاهانی تازه فیلم “هیچ” را ساخته بود و در نمایش جشنواره‌ای آن مشکلاتی به وجود آمد، در مصاحبه با برنامه ای رادیویی ( با اجرای فرزاد حسنی‌) با حالتی برافروخته و عصبی گفت که سایه ی جواد شمقدری ( معاونت سینمایی وقت ) را با تیر می زند، همانطور که شمقدری هم سایه ی او را با تیر می زند ! این میزان از اعتماد به نفس و خود مهم انگاری برای فیلمسازی که آن زمان تازه در ابتدای راه اعتبار اندوزی در سینمای ایران بود، نوعی تلاش فرامتنی در جهت رسیدن به مقصودی بود که امروز درمیشیان هم نه با ساخت فیلم و کیفیت فنی و محتوایی آثارش، بلکه با جوسازی ها و لشگرکشی های رسانه ای حول محور فیلمهایش کمر بر آن بسته است. البته این بار درمیشیان که دوست ندارد دوباره طعم تلخ توقیف فیلمش را بچشد، حتی حاضر نشده در موضع گیری های محتوایی فیلم یک اپوزیسیون واقعی باشد، بلکه فقط و فقط می‌خواهد خود را فیلمسازی معرفی کند که در مورد اسیدپاشی فیلم ساخته و احتمالاً گروهی از سینماروهای جو زده، که اسیدپاشی ها و اسیدپاش ها را منتسب و مرتبط به نگاه حاکمیتی می دانند – ! – او را از این بابت تقدیس می کنند. غافل از آنکه فیلم در موضع‌گیری در مورد موضوع خود، لنگ در هوا ترین حالت ممکن را اتخاذ کرده است.

lantoori3

در مذمت شعارزدگی

یکی از مهمترین اتهاماتی که همیشه به فیلمهایی از دل جریان ها و فضاهای حاکمیتی در کشور الصاق شده و می شود، غلبه محتوا بر فرم و – به اصطلاح مرسوم – شعار زدگی آنهاست. حال آنکه امروز یکی متناقض ترین و متعارض ترین فیلمسازان با فضای نگاه‌های حاکمیتی یعنی رضا درمیشیان، میزان غلبه ی محتوا بر فرم را در فیلم خود به حد و سطح تازه ای در تاریخ سینما رسانده است‌! لانتوری فیلمی «درباره ی اسید پاشی» است، که همه ی اجزای آن در جهت پرورش این محتوا طراحی شده و عملاً جز بررسی این پدیده و حواشی مربوط به آن، هیچ و دقیقاً هیچ نکته و عنصر دیگری ندارد. فیلمی که قرار بوده در گونه و تیپ فیلم های گنگستری مدرن سینمای آمریکا باشد، حالا صرفا یک گروه خلافکار را نشان می دهد که نه پیشینه ی مشخصی دارند، نه مناسبات روشن و پرداخته شده ای، و نه حتی هدف و مسیر قابل فهمی. تنها چیزی که مهم است، اینست که جایی از فیلم یکی از این شخصیت ها بر صورت دخترکی اسید بپاشد، تا فرصت برای سخنرانی های مدنی و اجتماعی فیلمساز فراهم شود. تا فیلمساز به ما توضیح دهد که مخالفت یا موافقت با اعدام به چه علل و دلایلی صورت می گیرد، و چه اشکالاتی به آنها وارد است. حالا مشخص نیست که اگر این فیلم در مورد یک جوان عادی بود که مرتکب این امر می شد، با حالا چه تفاوتی داشت ؟ یا اگر قصه ی یک فوتبالیست بود که روی صورت معشوقه اش اسیدپاشی می کرد چه ؟ یک مهندس چطور؟ یا یک پزشک؟ اساساً فیلمساز جز آنکه قصد داشته “فیلمی درباره‌ی اسید پاشی” بسازد، به چه علت و هدف مشخص دیگری به سراغ قلم و کاغذ و نوشتن فیلمنامه رفته؟ در توجیه سر و شکل شبه گانگستری فیلم هم تنها می توان گفت که احتمالاً در ایام منتهی به نگارش فیلمنامه ی لانتوری، چند فیلم از گای ریچی به دست درمیشیان رسیده و ذوق پس از تماشای آنها، باعث تولد نوزاد ناخواسته ی لانتوری شده است !

با همه‌ی این تفاسیر، حالا باید منتظر نشست و دید درمیشیان در فیلم بعدی خود چطور می تواند بار دیگر گروهی از مخاطبین را با انواع و اقسام تلاش های فرامتنی به سینما بکشاند. فیلمی که اگر قرار باشد در سال پیش رو ساخته شود احتمالاً با موضوع فیش های نجومی بوده و البته در ساختار خود به ویدئو موزیک های شبکه‌ی GEMTV شباهت های بسیاری خواهد داشت!